شعر انقلاب، شعر همهِ شاعران ایرانیِ ایران دوستِ وطنپرست است، بدون وابستگی به جریانهای سیاسی برونمرزی كه در راه آزادی و آبادی كشور، همسو با ایمان و آرمان مردم سرودهاند و میسرایند.
بهترین شاعران انقلاب هم كسانی هستند كه به تولید چنین شعرهایی همت گماشتهاند. بویژه در "سالهای سربلند" دفاع مقدس كه محك، مردی و نامردی بود و مرز میهندوستان واقعی و وطنفروشان مدعی را از هم تفكیك میكرد.
دكتر صابر امامی: اگر قرار باشد، شعر در میان تعریفهای گوناگونش انعكاس تأثرها و هیجانات عاطفی و حسی شاعر، در پاسخ به متحركهای بیرونی (جامعهِ شاعر) و درونی (روح شاعر) باشد، شعر انقلاب شعری است كه هیجانات، عواطف، درك و شعور شاعری را كه در جامعهِ دستخوش انقلاب قرار دارد، باز میتاباند. بخصوص شاعری كه همسو با مردم و ملت خودش باشد و نسبت به اهداف و ارزشهای انقلاب متعهد و پیروزی و شكست انقلابش حساس و دلسوز باشد.
پس به این ترتیب، شعر انقلاب، به نسبت زنده و تپنده بودن آن - با همه ابعاد وجودیش - حیات خواهد داشت.
كمرنگ شدن یا نشدن آن، طبیعی است روحیه و نگاه و موضعگیری مردم ما از سال 57 تاكنون، دستخوش تغییرات بسیار شده است، و متأسفانه طیف وسیعی از مردم به روزمرگیهای رایج دچار شدهاند...
همینطور قشر روشنفكر، كتابخوان و قلمبهدست نیز از این تغییرات دور نبوده است و به همین دلیل، به موازات كمتر شدن نبض ارزشهای انقلاب و پاسداری از آنها و... شعر انقلاب نیز كمرنگ شده است.
بهترین شاعرها هم در این عرصه آن دستهای هستند كه در صحنههای انقلاب از اندیشه تا عمل، از مسجد تا خیابان و خانه و كوچه، لحظه به لحظه حضور داشتهاند، تلاش كردهاند، همپای مردم دویدهاند، فریاد زدهاند، شكستهاند و شكسته شدهاند و در این میدان نیز از قدرت زبان، كلام و استعداد شاعری خود برای اثبات این لحظههای مقدس بهره بردهاند. با چنین نگاهی بیشتر اساتید به نامی كه در همان روزها و و بویژه سالهای جنگ شعر سرودهاند، بی آنكه نامی از آنها ببرم و عدهای را نخواسته فراموش كنم، هر كدام به نوعی، بهترین هستند.
"آیینهِ حقیقت"
شهرام مقدسی: انقلاب آئینه حقیقت بود و شاعران انقلاب در مكتب كمال و حقیقت با تكیه بر عناصر معنی، عاطفه، خیال و خلاقیت درصدد انتقال لطافتها بودند، چراكه دقیقاً در ارتباط با آرمانی مشخص و مقدس حركت میكردند و بیجهت نیست اگر از لطافت در مباحث زیباشناختی به تعادل در ارتباط با سوژه تعبیر میشود.
بیتردید همه ابعاد وجودی یك انقلاب در یك مرحله انتقالی شكل میگیرد و مجالی برای تقلید شیوهها یا الگوهای از پیش تعیینشده نیست. كسانی كه آگاهانه پای به میدان تحولات اجتماعی میگذارند و درواقع از وضع موجود خسته شدهاند و به دنبال ایجاد فضایی مطلوب هستند. از این رهگذر شاعران نیز به دنبال فضاهای جدید، افقهای تازهای را (كه نشأتگرفته از احساسات پاك و عمیقشان به آرمانهای انسانی بود) فراخورِ استعدادشان تجربه كردند و صدالبته بسیاری موفق ظاهر شدند.
علاوه بر هماهنگی شاعران با اندیشه تودههای عظیم مردم در صحنه اجتماع، حتی شعارهای مردم عادی نیز، از آنجا كه جوشیده از عمق ضمیرشان بود، در بسیاری از موارد به ساحت شعر نزدیك میشد و تأثیر بسزایی در روند حركتی انقلاب داشت و به نوعی تجلی زیبایی و حقیقت بود. اینگونه تفاهم بین شاعر و مردم در هیچ دورهای از ادوار تاریخ سابقه نداشت و ندارد، حتی با نگاهی به دوران مشروطه نیز میتوان براحتی دریافت كه اگرچه شاعران آن دوره كوشیدند به زبان مردم نزدیك شوند، ولی حرف دل خود را زدند و هیچگاه بازتاب درست تب و تاب مردم نبودند! مضافاً اینكه همیشه رابطهای بین انقلاب و كسانی كه آن انقلاب را روایت میكنند وجود دارد. بدیهی است تضعیف این رابطه تنگاتنگ، از هر طرف، كه صورت پذیرد، به تضعیف منجر میشود، بنابراین باید دید دلیل كمرنگ شدن اقتضائات یا روایات چیست و از كجاها سرچشمه میگیرد. بخشی البته طبیعیست، چراكه چرخه زمان، بهطور خودكار، در كار فرسایش است، و بخشی البته نه: باید دید و درست دید...
"صفحات درخشان"
یاسر هدایتی
: اول باید منظورمان را از این تركیب مشخص كنیم كه از به كار بردن این تركیب چه منظوری را میتوانیم مورد نظر خود قرار دهیم، پس اینگونه میپرسم كه: «شعر انقلاب چگونه تركیبی است؟ اضافی یا وصفی؟ به عبارت دیگر شعر انقلاب شعری است كه برای انقلاب است و اضافه به آن شده یا نه! انقلاب وصفی است برای موضوعی به نام شعر.»
و من ترجیح میدهم این تركیب را تركیبی اضافی بدانم یعنی شعر را اضافهای بدانم برای مضافالیه انقلاب، اما چیستی این تركیب، خود حدیثی دیگر است و شناخت عناصر شاكلهی آن هم واجب. اینكه هر انقلابی متشكل از دو بعد شور و عقل است كه یكی محرك است و دیگری متحرك، و باز هر انقلابی نه به عنوان یك رفرم بلكه به عنوان یك دگرگونی عظیم كه در تمامی ابعاد اعم از سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، مورد توجه قرار میگیرد.
و صدالبته آگاهی عمیق نسبت به این مسئله كه در كشوری كه انقلابی با ماهیتی دینی با نگاه عمیق رهبری ویژه آن یعنی نگاهی دینی برای حكومت وجود دارد و همچنین وجود شعر به عنوان یكی از بارزترین عناصر تشكیلدهنده هویت فرهنگی و ملی این نژاد و قوم، همه و همه ما را در بازشناختن زوایای پنهان و پیدای مفهوم این تركیب یاری میرساند.اینكه ما در سال 57 توانستیم انقلابی با تمام ویژگیهای عام برای هر انقلاب و خاص برای ایران داشته باشیم خود مجال تحقیق و تحلیل دیگری است، اما اینكه در بستر فرهنگی این انقلاب ضمن دگرگونی نفسی افرادی كه توانستهاند خواستههایشان را تحقق ببخشند و آن را در آفاق میهنشان بگسترند، جلوهای از هنر را هم میبینیم و اینجا از آن همه، ما در تمام هنرها یعنی شعر را هدف نگاه خود قرار دادهایم، پس مراد از شعر انقلاب جریان شعری است كه با به وجود آمدن انقلاب اسلامی ایران پرچمداران و پیروانی پیدا كرد كه توانستند آن را پیش ببرند و در تاریخ ادبیات ما بزعم بنده صفحات درخشانی نیز پدید بیاورند.
هر چه جریان انقلاب و انقلابیگری بیشتر منزوی و حذف میشود، شعر انقلاب نیز محدودتر و كمرنگتر میشود. میبینیم كه این روزها چنین شده است. هر چند كه این به معنی مرگ این جریان شعری نیست. شاید باز به گونهای دیگر سربركند و باز همراه با مردم نمود یابد.
بعد از انقلاب وقتی جامعه شعری ما مواجه با بستر فرهنگی و اجتماعی شد كه حرفهایی از نوعی دیگر دارد (یعنی اگر از آزادی حرف میزند، آزادی مقید را در نظر دارد، اگر از عشق صحبت میكند تشرع دارد و...) در حالت كلی دو نوع واكنش نشان داد. گروهی از همان ابتدا به همان جریان روشنفكری خود وفادار ماندند و حتی چشم خود را بر روی حوادث عظیمی كه برای این ملّت پیش آمده بود بستند و به نوعی از حماسههای ملی ما نیز دور ماندند. لحظههایی سرشار مانند حماسه دینی و عاشقانه هشت سال دفاع مقدس و دهها مسئله دیگر كه همه را نادیده گرفتند. در اینجا طرح یك مسئله ضروری است كه من در این پاسخ، تفاوتی بین ادبیات انقلاب و ادبیات پایداری قائل نشدهام (و صدالبته برخلاف اعتقاد خودم و تنها به اعتباری خاص).
به هر جهت با وجود شاعران توانایی چون طاهره صفارزاده و دكتر علی موسوی گرمارودی كه هر دو از چهرههای مطرح مبارز و مذهبی قبل از انقلاب محسوب میشدند، میتوان رگههای شعر انقلاب را جستجو كرد كه باید آن را آغازی خوش نیز دانست، چراكه دو شخصیت دانشگاهی مبارز و زندان رفته و بعضاً مورد قبول شاعران آوانگارد و روشنفكر بودند كه مهمتر از همه، آشنا به قالبهای نوین نیز بوده و تخصصاً با قالبهای نوین شعر فارسی كار میكردند و زیباترین آثارشان را نیز در این قالب پدید آوردهاند.
اما این جریان در بعد از انقلاب نتوانست آنطور كه باید باشد. از عمده دلایل آن هم بعضی از شاعران مطرح این جریان بودند كه عملاً در ادبیات معاصر، متاعشان چه از منظر زبان و چه بیان پرخریدار نمینمود، و اگر باز وجود كسانی چون؛ علی معلم، ضیاءالدین ترابی، دكتر امینپور، دكتر حسینی، عبدالملكیان و بسیاری از جوانهای بااستعداد و باهمت نبود شاید در همان آغاز نهالی خشكیده میشد كه به سعی ایشان چنین نشد و توانستیم در تاریخ ادبیات زبان فارسی شاهد این جریان ادبی هم باشیم و امروز بتوانیم درباره جریانی به نام شعر انقلاب صحبت كنیم.
صفحات درخشان
مهدی مظفری ساوجی
: نیما میگوید شعرهایی كه درباره انقلاب یا مثلاً جنگ سروده میشوند، مثل خمیر فطیر هستند كه قوام نیافته و خامند و به اصطلاح در دل شاعر نمانده و با او خمیره كار را آماده نساختهاند. البته من با این سخن نیما به طور كامل موافق نیستم. یعنی ما میتوانیم حرف نیما را به این صورت اصلاح یا تعدیل كنیم كه شعرهایی كه در آستانه انقلاب و در اوج تب و تاب بحرانهایی از این دست سروده میشوند، به نوعی گرفتار شتابزدگی و نوعی تب بیان هستند كه این تب، ناخودآگاه و با گذشت زمان پایین میآید و حالت طبیعی و منطقی خود را پیدا میكند. به هر حال، بهترین نامی كه میتوانیم بر روی این شعرها بگذاریم، شعرهای مطبوعاتی است كه در مقابل شعرهای تاریخ ادبیاتی میتوانیم آنها را ارزیابی كنیم.
اینكه شعر انقلاب و جنگ پس از گذشت 25 سال از انقلاب و پانزده سال از جنگ كمرنگ شده، واضح است اما این شعر در دورههایی از این تاریخ 25 ساله به اوجهایی دست یافته و الان از آن اوجها فاصله گرفته است و به طور كلی شعر وارد فرمها و فضاهای تازهای شده است.
محمود سنجری: اجازه میخواهم بگویم "شعر از زمان رویداد انقلاب" و نه "شعر انقلاب" گذشته از فوجی از اشعار احساساتی و هیجانزده سوار بر موجهای انقلاب میپذیریم كه شعر از زمان رویداد انقلاب، از اساس و درونمایه تغییر ماهوی پیدا كرد.
این تغییر ماهوی در تضاد و تقابل میان سنت و مدرنیسم رخ داد. انقلاب حركتی بود كه از اساس جریان لجامگسیخته مدرنیسم را لجام زد، یعنی با وجود آنكه در باطن خود میتواند متعهد به تحول باشد، حركتی بود سنتی. این انقلاب سنتی، در همهِ آحاد و ابعاد خویش به پیدایی سنن انجامید كه یكی از آنها شعر سنتی است كه بعضی به آن "شعر انقلاب" میگویند. من میپندارم كه دوام این رویكرد حداقل تا پایان دفاع مقدس پایدار ماند و پس از آن باز و در گردشی مقدر به نفع مدرنیسم كنار زده شد و حتی شاعران سنتگرا نیز سعی بلیغ داشتند كه به آنچه آن را نشانههای مدرنیسم مینامیم تعلقخاطر نشان دهند.
شاید آنچه گفتم جواب سئوال شما نباشد اما در مجموع میتوانم بگویم كه نمیبایست "شعر انقلاب" را در محدودهای مشخص كرد. آنچه بهواسطهِ انقلاب بر حوزهِ گستردهِ ادبی ایران تحمیل شد، نوزایی سنن ادبی در پی تغییر انقلابی در ماهیت جامعهِ ایران بوده است كه البته امروزه كمرنگ شده و در مواردی آشكارا انكار میشود. این انكار، انكار اعتقاد نیست بلكه انكاریست كه در مسیر محتوم و طبیعی جامعهِ ایرانی در برگیرندهِ حركت از سنت به سوی مدرنیسم و مظاهر آن است، هرچند در ظاهر باشد و ناپخته، به هر حال حركت است.
محمدحسین جعفریان: شعر انقلاب اسلامی با انقلاب رشد و نمو كرده با اوج گرفتن انقلاب، شعر انقلاب اسلامی نیز اوج گرفت و در روزهای پیروزی، تنور آن داغ داغ است. بعد خط و ربطها پدید میآید. عدهای میروند و عدهای میآیند. اما جریان شعر انقلاب به حیاتش ادامه میدهد. با هر حادثه و اتفاقی كه در جریان و روند انقلاب پیش میآید، با هر فراز و فرود، این شعر نیز خودش را تطبیق میدهد و با آن همراهی میكند. جنگ، سوژه و راهكار جدیدی را بر روی شعر انقلاب اسلامی گشود، چنان كه بر انقلاب و انقلابیون نیز. به همین ترتیب تا امروز جلو آمده است. جالب آنكه، هر چه ارزشهای انقلاب و باورمندان به آن كمرنگتر و كمتر شدهاند، تأثیر مستقیم آن بر این شعر نیز مشهود است.به هر حال، این جریان شعری، گذشته از ضعف و قوتهایش، بخشی از تاریخ ادبیات این سرزمین است و بدون ملاحظه آن، بیتردید قسمتی از تاریخ ادبیات معاصر ایران زمین و حتی ادبیات فارسی ناقص خواهد بود. این را هم بگویم و بدبختانه، اغراض سیاسی سبب شد تا طی سالها، هنر شاعران این عرصه عمدتاً پوشیده بماند و چندان كه باید جلوه نكنند و جدی گرفته نشوند. البته جدای از بعضی كه اصولاً شاعر نبودند و انقلاب و ارزشهایش را سپر ناتوانی خویش ساخته بودند.
در مورد كمرنگ شدن این جریان نیز، چنان كه گفتم، مسئله با خود انقلاب و ارزشهای آن ارتباط مستقیم دارد. هر چه جریان انقلاب و انقلابیگری بیشتر منزوی و حذف میشود، شعر انقلاب نیز محدودتر و كمرنگتر میشود. میبینیم كه این روزها چنین شده است. هر چند كه این به معنی مرگ این جریان شعری نیست. شاید باز به گونهای دیگر سربركند و باز همراه با مردم نمود یابد.
بهترین شاعران انقلاب هم كسانی هستند كه به تولید چنین شعرهایی همت گماشتهاند. بویژه در "سالهای سربلند" دفاع مقدس كه محك، مردی و نامردی بود و مرز میهندوستان واقعی و وطنفروشان مدعی را از هم تفكیك میكرد.
دكتر صابر امامی: اگر قرار باشد، شعر در میان تعریفهای گوناگونش انعكاس تأثرها و هیجانات عاطفی و حسی شاعر، در پاسخ به متحركهای بیرونی (جامعهِ شاعر) و درونی (روح شاعر) باشد، شعر انقلاب شعری است كه هیجانات، عواطف، درك و شعور شاعری را كه در جامعهِ دستخوش انقلاب قرار دارد، باز میتاباند. بخصوص شاعری كه همسو با مردم و ملت خودش باشد و نسبت به اهداف و ارزشهای انقلاب متعهد و پیروزی و شكست انقلابش حساس و دلسوز باشد.
پس به این ترتیب، شعر انقلاب، به نسبت زنده و تپنده بودن آن - با همه ابعاد وجودیش - حیات خواهد داشت.
كمرنگ شدن یا نشدن آن، طبیعی است روحیه و نگاه و موضعگیری مردم ما از سال 57 تاكنون، دستخوش تغییرات بسیار شده است، و متأسفانه طیف وسیعی از مردم به روزمرگیهای رایج دچار شدهاند...
همینطور قشر روشنفكر، كتابخوان و قلمبهدست نیز از این تغییرات دور نبوده است و به همین دلیل، به موازات كمتر شدن نبض ارزشهای انقلاب و پاسداری از آنها و... شعر انقلاب نیز كمرنگ شده است.
بهترین شاعرها هم در این عرصه آن دستهای هستند كه در صحنههای انقلاب از اندیشه تا عمل، از مسجد تا خیابان و خانه و كوچه، لحظه به لحظه حضور داشتهاند، تلاش كردهاند، همپای مردم دویدهاند، فریاد زدهاند، شكستهاند و شكسته شدهاند و در این میدان نیز از قدرت زبان، كلام و استعداد شاعری خود برای اثبات این لحظههای مقدس بهره بردهاند. با چنین نگاهی بیشتر اساتید به نامی كه در همان روزها و و بویژه سالهای جنگ شعر سرودهاند، بی آنكه نامی از آنها ببرم و عدهای را نخواسته فراموش كنم، هر كدام به نوعی، بهترین هستند.
"آیینهِ حقیقت"
شهرام مقدسی: انقلاب آئینه حقیقت بود و شاعران انقلاب در مكتب كمال و حقیقت با تكیه بر عناصر معنی، عاطفه، خیال و خلاقیت درصدد انتقال لطافتها بودند، چراكه دقیقاً در ارتباط با آرمانی مشخص و مقدس حركت میكردند و بیجهت نیست اگر از لطافت در مباحث زیباشناختی به تعادل در ارتباط با سوژه تعبیر میشود.
بیتردید همه ابعاد وجودی یك انقلاب در یك مرحله انتقالی شكل میگیرد و مجالی برای تقلید شیوهها یا الگوهای از پیش تعیینشده نیست. كسانی كه آگاهانه پای به میدان تحولات اجتماعی میگذارند و درواقع از وضع موجود خسته شدهاند و به دنبال ایجاد فضایی مطلوب هستند. از این رهگذر شاعران نیز به دنبال فضاهای جدید، افقهای تازهای را (كه نشأتگرفته از احساسات پاك و عمیقشان به آرمانهای انسانی بود) فراخورِ استعدادشان تجربه كردند و صدالبته بسیاری موفق ظاهر شدند.
علاوه بر هماهنگی شاعران با اندیشه تودههای عظیم مردم در صحنه اجتماع، حتی شعارهای مردم عادی نیز، از آنجا كه جوشیده از عمق ضمیرشان بود، در بسیاری از موارد به ساحت شعر نزدیك میشد و تأثیر بسزایی در روند حركتی انقلاب داشت و به نوعی تجلی زیبایی و حقیقت بود. اینگونه تفاهم بین شاعر و مردم در هیچ دورهای از ادوار تاریخ سابقه نداشت و ندارد، حتی با نگاهی به دوران مشروطه نیز میتوان براحتی دریافت كه اگرچه شاعران آن دوره كوشیدند به زبان مردم نزدیك شوند، ولی حرف دل خود را زدند و هیچگاه بازتاب درست تب و تاب مردم نبودند! مضافاً اینكه همیشه رابطهای بین انقلاب و كسانی كه آن انقلاب را روایت میكنند وجود دارد. بدیهی است تضعیف این رابطه تنگاتنگ، از هر طرف، كه صورت پذیرد، به تضعیف منجر میشود، بنابراین باید دید دلیل كمرنگ شدن اقتضائات یا روایات چیست و از كجاها سرچشمه میگیرد. بخشی البته طبیعیست، چراكه چرخه زمان، بهطور خودكار، در كار فرسایش است، و بخشی البته نه: باید دید و درست دید...
"صفحات درخشان"
یاسر هدایتی
: اول باید منظورمان را از این تركیب مشخص كنیم كه از به كار بردن این تركیب چه منظوری را میتوانیم مورد نظر خود قرار دهیم، پس اینگونه میپرسم كه: «شعر انقلاب چگونه تركیبی است؟ اضافی یا وصفی؟ به عبارت دیگر شعر انقلاب شعری است كه برای انقلاب است و اضافه به آن شده یا نه! انقلاب وصفی است برای موضوعی به نام شعر.»
و من ترجیح میدهم این تركیب را تركیبی اضافی بدانم یعنی شعر را اضافهای بدانم برای مضافالیه انقلاب، اما چیستی این تركیب، خود حدیثی دیگر است و شناخت عناصر شاكلهی آن هم واجب. اینكه هر انقلابی متشكل از دو بعد شور و عقل است كه یكی محرك است و دیگری متحرك، و باز هر انقلابی نه به عنوان یك رفرم بلكه به عنوان یك دگرگونی عظیم كه در تمامی ابعاد اعم از سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، مورد توجه قرار میگیرد.
و صدالبته آگاهی عمیق نسبت به این مسئله كه در كشوری كه انقلابی با ماهیتی دینی با نگاه عمیق رهبری ویژه آن یعنی نگاهی دینی برای حكومت وجود دارد و همچنین وجود شعر به عنوان یكی از بارزترین عناصر تشكیلدهنده هویت فرهنگی و ملی این نژاد و قوم، همه و همه ما را در بازشناختن زوایای پنهان و پیدای مفهوم این تركیب یاری میرساند.اینكه ما در سال 57 توانستیم انقلابی با تمام ویژگیهای عام برای هر انقلاب و خاص برای ایران داشته باشیم خود مجال تحقیق و تحلیل دیگری است، اما اینكه در بستر فرهنگی این انقلاب ضمن دگرگونی نفسی افرادی كه توانستهاند خواستههایشان را تحقق ببخشند و آن را در آفاق میهنشان بگسترند، جلوهای از هنر را هم میبینیم و اینجا از آن همه، ما در تمام هنرها یعنی شعر را هدف نگاه خود قرار دادهایم، پس مراد از شعر انقلاب جریان شعری است كه با به وجود آمدن انقلاب اسلامی ایران پرچمداران و پیروانی پیدا كرد كه توانستند آن را پیش ببرند و در تاریخ ادبیات ما بزعم بنده صفحات درخشانی نیز پدید بیاورند.
هر چه جریان انقلاب و انقلابیگری بیشتر منزوی و حذف میشود، شعر انقلاب نیز محدودتر و كمرنگتر میشود. میبینیم كه این روزها چنین شده است. هر چند كه این به معنی مرگ این جریان شعری نیست. شاید باز به گونهای دیگر سربركند و باز همراه با مردم نمود یابد.
بعد از انقلاب وقتی جامعه شعری ما مواجه با بستر فرهنگی و اجتماعی شد كه حرفهایی از نوعی دیگر دارد (یعنی اگر از آزادی حرف میزند، آزادی مقید را در نظر دارد، اگر از عشق صحبت میكند تشرع دارد و...) در حالت كلی دو نوع واكنش نشان داد. گروهی از همان ابتدا به همان جریان روشنفكری خود وفادار ماندند و حتی چشم خود را بر روی حوادث عظیمی كه برای این ملّت پیش آمده بود بستند و به نوعی از حماسههای ملی ما نیز دور ماندند. لحظههایی سرشار مانند حماسه دینی و عاشقانه هشت سال دفاع مقدس و دهها مسئله دیگر كه همه را نادیده گرفتند. در اینجا طرح یك مسئله ضروری است كه من در این پاسخ، تفاوتی بین ادبیات انقلاب و ادبیات پایداری قائل نشدهام (و صدالبته برخلاف اعتقاد خودم و تنها به اعتباری خاص).
به هر جهت با وجود شاعران توانایی چون طاهره صفارزاده و دكتر علی موسوی گرمارودی كه هر دو از چهرههای مطرح مبارز و مذهبی قبل از انقلاب محسوب میشدند، میتوان رگههای شعر انقلاب را جستجو كرد كه باید آن را آغازی خوش نیز دانست، چراكه دو شخصیت دانشگاهی مبارز و زندان رفته و بعضاً مورد قبول شاعران آوانگارد و روشنفكر بودند كه مهمتر از همه، آشنا به قالبهای نوین نیز بوده و تخصصاً با قالبهای نوین شعر فارسی كار میكردند و زیباترین آثارشان را نیز در این قالب پدید آوردهاند.
اما این جریان در بعد از انقلاب نتوانست آنطور كه باید باشد. از عمده دلایل آن هم بعضی از شاعران مطرح این جریان بودند كه عملاً در ادبیات معاصر، متاعشان چه از منظر زبان و چه بیان پرخریدار نمینمود، و اگر باز وجود كسانی چون؛ علی معلم، ضیاءالدین ترابی، دكتر امینپور، دكتر حسینی، عبدالملكیان و بسیاری از جوانهای بااستعداد و باهمت نبود شاید در همان آغاز نهالی خشكیده میشد كه به سعی ایشان چنین نشد و توانستیم در تاریخ ادبیات زبان فارسی شاهد این جریان ادبی هم باشیم و امروز بتوانیم درباره جریانی به نام شعر انقلاب صحبت كنیم.
صفحات درخشان
مهدی مظفری ساوجی
: نیما میگوید شعرهایی كه درباره انقلاب یا مثلاً جنگ سروده میشوند، مثل خمیر فطیر هستند كه قوام نیافته و خامند و به اصطلاح در دل شاعر نمانده و با او خمیره كار را آماده نساختهاند. البته من با این سخن نیما به طور كامل موافق نیستم. یعنی ما میتوانیم حرف نیما را به این صورت اصلاح یا تعدیل كنیم كه شعرهایی كه در آستانه انقلاب و در اوج تب و تاب بحرانهایی از این دست سروده میشوند، به نوعی گرفتار شتابزدگی و نوعی تب بیان هستند كه این تب، ناخودآگاه و با گذشت زمان پایین میآید و حالت طبیعی و منطقی خود را پیدا میكند. به هر حال، بهترین نامی كه میتوانیم بر روی این شعرها بگذاریم، شعرهای مطبوعاتی است كه در مقابل شعرهای تاریخ ادبیاتی میتوانیم آنها را ارزیابی كنیم.
اینكه شعر انقلاب و جنگ پس از گذشت 25 سال از انقلاب و پانزده سال از جنگ كمرنگ شده، واضح است اما این شعر در دورههایی از این تاریخ 25 ساله به اوجهایی دست یافته و الان از آن اوجها فاصله گرفته است و به طور كلی شعر وارد فرمها و فضاهای تازهای شده است.
محمود سنجری: اجازه میخواهم بگویم "شعر از زمان رویداد انقلاب" و نه "شعر انقلاب" گذشته از فوجی از اشعار احساساتی و هیجانزده سوار بر موجهای انقلاب میپذیریم كه شعر از زمان رویداد انقلاب، از اساس و درونمایه تغییر ماهوی پیدا كرد.
این تغییر ماهوی در تضاد و تقابل میان سنت و مدرنیسم رخ داد. انقلاب حركتی بود كه از اساس جریان لجامگسیخته مدرنیسم را لجام زد، یعنی با وجود آنكه در باطن خود میتواند متعهد به تحول باشد، حركتی بود سنتی. این انقلاب سنتی، در همهِ آحاد و ابعاد خویش به پیدایی سنن انجامید كه یكی از آنها شعر سنتی است كه بعضی به آن "شعر انقلاب" میگویند. من میپندارم كه دوام این رویكرد حداقل تا پایان دفاع مقدس پایدار ماند و پس از آن باز و در گردشی مقدر به نفع مدرنیسم كنار زده شد و حتی شاعران سنتگرا نیز سعی بلیغ داشتند كه به آنچه آن را نشانههای مدرنیسم مینامیم تعلقخاطر نشان دهند.
شاید آنچه گفتم جواب سئوال شما نباشد اما در مجموع میتوانم بگویم كه نمیبایست "شعر انقلاب" را در محدودهای مشخص كرد. آنچه بهواسطهِ انقلاب بر حوزهِ گستردهِ ادبی ایران تحمیل شد، نوزایی سنن ادبی در پی تغییر انقلابی در ماهیت جامعهِ ایران بوده است كه البته امروزه كمرنگ شده و در مواردی آشكارا انكار میشود. این انكار، انكار اعتقاد نیست بلكه انكاریست كه در مسیر محتوم و طبیعی جامعهِ ایرانی در برگیرندهِ حركت از سنت به سوی مدرنیسم و مظاهر آن است، هرچند در ظاهر باشد و ناپخته، به هر حال حركت است.
محمدحسین جعفریان: شعر انقلاب اسلامی با انقلاب رشد و نمو كرده با اوج گرفتن انقلاب، شعر انقلاب اسلامی نیز اوج گرفت و در روزهای پیروزی، تنور آن داغ داغ است. بعد خط و ربطها پدید میآید. عدهای میروند و عدهای میآیند. اما جریان شعر انقلاب به حیاتش ادامه میدهد. با هر حادثه و اتفاقی كه در جریان و روند انقلاب پیش میآید، با هر فراز و فرود، این شعر نیز خودش را تطبیق میدهد و با آن همراهی میكند. جنگ، سوژه و راهكار جدیدی را بر روی شعر انقلاب اسلامی گشود، چنان كه بر انقلاب و انقلابیون نیز. به همین ترتیب تا امروز جلو آمده است. جالب آنكه، هر چه ارزشهای انقلاب و باورمندان به آن كمرنگتر و كمتر شدهاند، تأثیر مستقیم آن بر این شعر نیز مشهود است.به هر حال، این جریان شعری، گذشته از ضعف و قوتهایش، بخشی از تاریخ ادبیات این سرزمین است و بدون ملاحظه آن، بیتردید قسمتی از تاریخ ادبیات معاصر ایران زمین و حتی ادبیات فارسی ناقص خواهد بود. این را هم بگویم و بدبختانه، اغراض سیاسی سبب شد تا طی سالها، هنر شاعران این عرصه عمدتاً پوشیده بماند و چندان كه باید جلوه نكنند و جدی گرفته نشوند. البته جدای از بعضی كه اصولاً شاعر نبودند و انقلاب و ارزشهایش را سپر ناتوانی خویش ساخته بودند.
در مورد كمرنگ شدن این جریان نیز، چنان كه گفتم، مسئله با خود انقلاب و ارزشهای آن ارتباط مستقیم دارد. هر چه جریان انقلاب و انقلابیگری بیشتر منزوی و حذف میشود، شعر انقلاب نیز محدودتر و كمرنگتر میشود. میبینیم كه این روزها چنین شده است. هر چند كه این به معنی مرگ این جریان شعری نیست. شاید باز به گونهای دیگر سربركند و باز همراه با مردم نمود یابد.