10-11-2015، 15:23
مهدی میرباقری متولد 1359 در تهران است. او گرچه در خانوادهای اهل هنر رشد کرده است اما از آموزش تخصصی هنر نیز دور نبود و از هنرستان سوره کار خود را آغاز کرد.
او نزد رضا هدایت، ساعد فارسی و استادان دیگر هنر آموخت و در دانشگاه به آموختن نقاشی پرداخت. پرداختن به نقاشی دیجیتال در اوایل دهه هشتاد راهى نو پیش روى او گشود؛ مدتی قبل او مجموعهای جدید از آثار خود را در گالری آتبین به نمایش گذاشت به همین بهانه با او گفتوگو نشستیم.
آقای میرباقری شما در زمینه نقاشی دیجیتال فعالیت داشتهاید. کمی درباره آموختن هنر و به ویژه روی آوردن به این نوع از نقاشی صحبت کنید.
من در دانشگاه به توصیه اساتیدم نقاشی را دنبال کردم. هرچند با ورود به دانشگاه از چهارچوبهای گرافیک که در دوره هنرستان آموخته بودم فاصله گرفتم. من از سال سوم هنرستان وارد کار حرفهای گرافیک شدم خضور در این عرصه به من آموخت که باید نرمافزارهای گرافیک کامپیوتری را شناخته و کار با آنها را یاد بگیرم. آن زمان همه کارهای گرافیک دستی بود اما من خودم را موظف به آموختن کردم و به این ترتیب با طراحی گرافیک کامپیوتری آشنا شدم. دوره کارشناسیام را در رشته نقاشی با استادان خوبی گذراندم.
در تمام مدتی که مشغول آموختن نقاشی در دانشگاه بودم تنها دو جلسه از رنگ روغن استفاده کردم و همیشه با کاردک کار میکردم یا از کولاژ برای کار استفاده میکردم. اواخر دوران دانشگاه کولاژ برایم جدی شد و از آن بیشتر از شیوههای دیگر استفاده میکردم. اولین نمایشگاه گروهیام را سال 1380، با دو نفر از دوستانم در گالری افرند برگزار کردم.
اتفاق خوبی بود و فروش خوبی داشت و مخاطب نیز با آثار ارتباط خوبی برقرار کرد. در دوره کارشناسی ارشد پروژهای را در مورد نیو مدیا کار کردم.
چون منبعی در این زمینه وجود نداشت مجبور شدم دو کتاب را شخصا برای ترجمه سفارش دهم که البته فقط به کار پایان نامهام آمد. کار روی چنین موضوعی بسیار دشوار بود چون نیو مدیا در جامعه هنری ما شناخته شده نبود. آن زمان دستگاه پلات وجود نداشت و من با دوربین آنالوگ و سیاه و سفید از مدلم عکس میگرفتم، آنها را ظاهر میکردم. عکسها را 30 در 20 چاپ میکردم و روی کاغذ A4 پیاده میکردم و روی آنها تازه اتفاقات مهمی میافتاد.
از نیومدیا فقط فوتوکلاژ را تجربه کردید؟
یک دوره نیز ویدئو آرت ساختم که خیلی کار جالبی بود و نتایج خوبی نیز داشت. منابعی برای ویدئو آرت، پرفورمنس و نقاشی دیجیتال وجود نداشت. من شخصا آرشیو جامعی گردآوری کردم تا با استفاده از آن بدانم ماهیت نیو مدیا چیست. در دوران کارشناسی ارشد کارهایم کمی به سمت پرفورمنس رفت. مجموع کارهای جدیدم را در همین دوران در گالری آریا به نمایش گذاشتم.
در این نمایشگاه ویدئو اینستالیشنی با موضوع محرم وجود داشت و زمان نمایشگاه نیز ایام محرم بود. طبقه پایین گالری آریا پردههای عاشورایی کشیده بودم و در آب انبار گالری آریا اثری در قالب "نیو مدیا" کار کردم.
اما شما نیو مدیا را ادامه ندادید...
به دلایلی این کار را کنار گذاشتم و در سال 87 در گالری نار اولین مجموعه کارهای پاپ آرتام را به نمایش گذاشتم. تنها مجله هنری آن زمان یعنی "تندیس" تبلیغات مرا چاپ کرد.
در مدت دو ماه تمام آثارم به فروش رسید و همین پرفروش شدن، جریانی را به وجود آورد که آثار من به یک گالری در نیویورک راه پیدا کرد. در آن نمایشگاه به گفته مسئولان گالری، چهار اثر من در ده دقیقه اول فروش رفت.
یکی از مشکلات امروز این است که اگر هنرمندی خوب بفروشد این موضوع با خوب بودن کارهای او یکسان تلقی میشود.
معضل امروز ما همین است . تعریف مارکت از همان زمان هم برای من عجیب بود. با اینکه کارهای من پرینت روی بوم بود ولی مخاطب دوست داشت و آنها را میخرید. هنوز هم آثارم را برایم میآورند و چون رنگ پرینتها بغضا پاک میشود من به عنوان گارانتی نسخه جدیدی را به آنها میدهم.
ایده گارانتی اثر هنری، ایده جالبی است...
البته قدیمتر این گارانتی وجود نداشت و اکنون به خاطر همین چالشها از تکنیک هوشمندانهتری استفاده میکنم. دو مجموعه آخرم را روی کاغذ عکس چاپ کردم که این کار موجب شد شکل ارائه اثر نیز فرق کند زیرا عکس مدیای روز است.
در واقع من در این مسیر، روش بیانم را گام به گام با تکنولوژی عوض کردم. یکی از دلایلی که ویدئو آرت در کشور ما پا نمیگیرد همین به روز نبودن و با تکنولوژی و بازار همراه نبودن است. در آمریکا یا اروپا مجموعهداران به راحتی ویدئو آرت میخرند.
یکی از مشکلات ما این است که مخاطبان و مجموعهداران معمولا به سراغ آثار هنرمندان بزرگ و طراز اول میروند تا به این ترتیب پشتوانهای برای آنها باشد و اگر کار هنرمند را خریداری کنند به این امید است که این اثر گران میشود. به علاوه مشکل دیگر ما نداشتن اقتصاد هنر است که بهبود آن بسیار لازم و ضروری است.
کار من به دلیل وابستگی به "زبان" به سختی از چهارچوب ایران خارج میشود چون 50 درصد کار اسم کار است و من هیچ ترجمهای برای نام کارهایم پیدا نکردهام. نام کار به مخاطب میگوید چه چیزی را میخواهی بیان کنی.
کارهای من همیشه بدون واسطه فروش میرود اما آن زمان که کارهای من بسیار پرفروش شد هیچکس نپرسید چرا ؟ ما در سکوت خبری پله پله رشد کردیم هرچند بعد از چند سال متوجه شدم استفاده از مدیای مورد نظر من بین دیگر هنرمندان رواج پیدا کرده است.
شما در گالری نار چند نمایشگاه داشتید؟
در گالری نار سه نمایشگاه داشتم. مجموعه اول کاملا نقاشی بود و تکنیکهای نقاشانهای نیز در کارها وجود داشت. نام نمایشگاه دوم "شجره نامچه" بود و یک نمایشگاه دیگر نیز داشتم.
در نمایشگاه دوم مدلها را عکاسی کردم و گردنهایشان را بریده و میکس کردم و دختر و پسر مدلی را نیز با زیور آلات قاجار و رنگهای تخت با فتوشاپ درست کردم. نمایشگاه سومم نیز یکسری کارهای 9 لتی از شاهان قاجار بود.
چرا رویکرد پاپ آرت را در آثار خود انتخاب کردید؟
من همیشه کارهایی که در من تحول ایجاد میکند را دوست دارم و کاری که مانیفست بدهد را نمیپسندم . پاپ آرت از دهه 70 رویکردی استریلیزه پیدا کرد و از آنجا که من بر اساس گرافیک کار میکنم با آن عجین شدم و به علاوه تعریف رنگی من از هنر نیز با پاپ هارمونی دارد.
من حسی که از کوچه و بازار میآید یا حتی جملاتی که پشت ماشینها نوشته شده است را دوست دارم. حتی به شاگردانم گفتم بروند و سیر تبلیغات و فروش سبزی فروشها را بررسی کنند.
یا استیکرهای پشت ماشینها را تحلیل کنند چون استیکرها به روان افراد مربوط هستند به این ترتیب بخشی از این فرهنگ عامه را به شکل طبقهبندی شده تهیه کردیم که میتوان با آنها پاپآرتی با ویژگیهای ایرانی ایجاد کرد.
همانطور که اشاره کردید کارهای شما به دلیل نقش مهم زبان در آنها و همچنین استفاده از المانها و مفاهیم ویژه فرهنگ ایرانی در اروپا و آمریکا به سختی فروخته میشود. این موضوع شما را نگران نمیکند یا موجب نمیشود در کار خود تغییر رویهای را لحاظ کنید؟
نه نگران بازار اروپا نیستم. شیوه کار من همان تکنیک من است و آن را نیز نمیتوانم تغییر دهم اما در فرم کارها میتوان دگرگونیهایی ایجاد کرد.
به عنوان مثال انتخاب زن امروزی با پوشش قاجاری موضوع مورد علاقه من است. چراغ لاله عباسی و ترمه را دوست دارم. با این حالت تثبیت شدن این موارد را در کارم دوست ندارن و ممکن است حتی سال آینده نمایشگاهی از نقاشیهای مرا ببینید.
پس کاملا هنرمندانه با هنر برخورد میکنید و بازار برایتان مهم نیست؟
نه اصلا برایم مهم نیست. من تمام آثارم فروش رفته و در آرت نت قرار گرفته است و تنها مشکلم محدودیت است. کارهای مرا تنها یک ایرانی میفهمد. تعریف و حس گلدان شمعدانی و کاسه لعابی همدان را فقط ایرانی میداند. من اصراری به حرف جهانی زدن ندارم. فعلا هم وسوسه نمیشوم.
این دست کارها مثل مکتب سقاخانه جهانی شد و کم هم نیستند.
من فکر نمیکنم به سن ما برسد که چنین تغییری را در مورد هنر پاپ ایران ببینیم اما میشود به آن امیدوار بود. استمرار در حرکت باعث شد امروز در یک رسانه صحبت کنم. در صورتی که سال 78 هیچ خبرنگاری صحبتی نکرد و سوالی نپرسید.
اما در مورد مجموعه "مجمع اوباش" که در گالری آتبین به نمایش درآمد صحبت کنیم. چرا این عنوان را برای آن انتخاب کردید؟
این عنوان را از این مصرع مولانا که میگوید: "خمش باش خمش باش در این مجمع اوباش" انتخاب کردم. به نظر من مجمع اوباش در حقیقت ما هستیم.
مجموعه آدمهایی که سرشار از تناقضات هستند. این آثار که مجموعهای کلاژ هستند ابتدا خلق شدند و نامگذاری آنها بعد از پایان کار شکل گرفت. من همیشه بین فرم و محتوا راهرویی میبینم و درون این راهرو مدام از این سو به آن سو میروم تا این دو را با هم هماهنگ کنم.
عناصر و کانسپتهایی که انتخاب میکنید چگونه در کارهای شما با هم همنشین میشوند؟
ببینید من این کاراکترها را اطرافم زیاد میبینم. به همین دلیل آنها را جایگاهی معنا دار با آن شیوه فکری یا رفتار عامیانه قرار میدهم. به علاوه همانطور که گفتم عنوانهایی را برای آنها انتخاب میکنم که با فرهنگ عام و باورهای ما ارتباط مستقیم دارند.
کارهای شما از نوعی ویژگی روایی برخوردار هستند...
بله کاملا روایی هستند و داستانی پشت هرکدام از آنها قرار دارد. در این مجموعه به خاطر فضای غیر واقعی و سورئالیستی نوعی روایت ایجاد شده است اگرنه قرار نیست فضایی را خلق کنم که حرف دکوراتیو داشته باشد.
این شیوه کاری امروز در کارهای بسیاری دیده میشود. این تقلید کار شماست؟
به واسطه سهل الوصول گرفتن مدیاها امروز دوستان هنرمند به سادگی موضوع و تکنیک را از کار دیگران انتخاب میکنند.
بچهها فکر میکنند میتوانند کارهای دیگر را با هم ترکیب کرده و کاری جدید خلق کنند. البته ما در هنر موضوعی با عنوان از آن خودسازی داریم که با این کار کاملا متفاوت است هرچند به دلیل عدم شناخت ما از نیو مدیا همیشه دچار سوء تفاهم میشویم . من در این نمایشگاه مرز دکوراتیو کار کردن را نشان دادم.
در این نمایشگاه همه چیز یعنی لبخند؛ به همین دلیل من امر ناکام بودن اتفاقی را در کار نشان دادم و عنوان "ایشاالله به سلامتی" را که عبارتی عامیانه است را برای این موضوع انتخاب کردم زیرا میخواستم چیزی به روزگار مخاطبم اضافه کنم .
با توجه به آنچه ذکر کردید، به نظر شما مرز الهام و کپی کردن کجاست؟
به عنوان مثال در حوزه گرافیک وقتی در جلد یک کتاب عکس یک عکاس با ذکر نام او استفاده میشود ایرادی ندارد.
من هم برای بعضی از کارهایم چیزهایی را برداشتهام که البته از تصاویر موجود در اینترنت بوده است و به هنرمندی تعلق نداشته است. اینکه کسی نقاشی و خط را کنار هم میگذارد و به نام خودش میگذارد در واقع کپی کردن است.
پرترههای کارهای شما خانم هستند اما این زن بودن پرترهها و یا قاجاری بودن آنها برای شما اهمیت خاصی داشته است؟
مجموع چیزی که میبینید برای من مهم است و زن و مرد ندارد. ماهیت این کاراکترها بیان زن و مرد بودن نیست، من نتوانستم مردی را بگذارم که با تغییر پوشش معنا را عوض کند. هر جایی از این کاراکترها که بیرون است رنگیاند.
در این مجموعه تنها یکی از کارها عکاسی نشده است چون نمیخواستم همه کارها به یک شیوه باشند. این کار "پارک وی" نام دارد و دو ماشین گرانقیمت را نشان میدهد تا بیانی از اختلاف طبقاتی باشد.
کل پرترههای این مجموعه به نوعی بلاتکلیف و درگیر با سنت و مدرنیتهاند؟
دقیقا. نکته مهم این است که همه ما درگیر بلاتکلیفی هستیم. ما به هر شکلی از تلخی و شادی عادت کردهایم، یک امیدواری فوقالعاده داریم و به سرعت درباره مشکلات و مسائل جُک میسازیم. این مجموعه در زمان ما میتواند عنوان "مجمع اوباش" را داشته باشد.
به عنوان مثال یکی از کارهای من درباره مهاجرت است، زنی در کنار انبوهی چمدان که کاسه آبی هم کنار اوست و در پشت سرش نمادی از سوپرمن وجود دارد، در شرایط کنونی همه دوستان ما میخواهند از ایران بروند و دو ماه بعد از مهاجرت اظهار پشیمانی میکنند، آنها در غربت به دنبال ناجی هستند.
در حقیقت بلاتکلیفاند، نه اینجا هستند و نه آنجا راحتند و این حالت را سعی کردهام در این کار و در باقی کارها که موضوعات دیگری دارند نشان دهم.
او نزد رضا هدایت، ساعد فارسی و استادان دیگر هنر آموخت و در دانشگاه به آموختن نقاشی پرداخت. پرداختن به نقاشی دیجیتال در اوایل دهه هشتاد راهى نو پیش روى او گشود؛ مدتی قبل او مجموعهای جدید از آثار خود را در گالری آتبین به نمایش گذاشت به همین بهانه با او گفتوگو نشستیم.
من در دانشگاه به توصیه اساتیدم نقاشی را دنبال کردم. هرچند با ورود به دانشگاه از چهارچوبهای گرافیک که در دوره هنرستان آموخته بودم فاصله گرفتم. من از سال سوم هنرستان وارد کار حرفهای گرافیک شدم خضور در این عرصه به من آموخت که باید نرمافزارهای گرافیک کامپیوتری را شناخته و کار با آنها را یاد بگیرم. آن زمان همه کارهای گرافیک دستی بود اما من خودم را موظف به آموختن کردم و به این ترتیب با طراحی گرافیک کامپیوتری آشنا شدم. دوره کارشناسیام را در رشته نقاشی با استادان خوبی گذراندم.
در تمام مدتی که مشغول آموختن نقاشی در دانشگاه بودم تنها دو جلسه از رنگ روغن استفاده کردم و همیشه با کاردک کار میکردم یا از کولاژ برای کار استفاده میکردم. اواخر دوران دانشگاه کولاژ برایم جدی شد و از آن بیشتر از شیوههای دیگر استفاده میکردم. اولین نمایشگاه گروهیام را سال 1380، با دو نفر از دوستانم در گالری افرند برگزار کردم.
اتفاق خوبی بود و فروش خوبی داشت و مخاطب نیز با آثار ارتباط خوبی برقرار کرد. در دوره کارشناسی ارشد پروژهای را در مورد نیو مدیا کار کردم.
چون منبعی در این زمینه وجود نداشت مجبور شدم دو کتاب را شخصا برای ترجمه سفارش دهم که البته فقط به کار پایان نامهام آمد. کار روی چنین موضوعی بسیار دشوار بود چون نیو مدیا در جامعه هنری ما شناخته شده نبود. آن زمان دستگاه پلات وجود نداشت و من با دوربین آنالوگ و سیاه و سفید از مدلم عکس میگرفتم، آنها را ظاهر میکردم. عکسها را 30 در 20 چاپ میکردم و روی کاغذ A4 پیاده میکردم و روی آنها تازه اتفاقات مهمی میافتاد.
از نیومدیا فقط فوتوکلاژ را تجربه کردید؟
یک دوره نیز ویدئو آرت ساختم که خیلی کار جالبی بود و نتایج خوبی نیز داشت. منابعی برای ویدئو آرت، پرفورمنس و نقاشی دیجیتال وجود نداشت. من شخصا آرشیو جامعی گردآوری کردم تا با استفاده از آن بدانم ماهیت نیو مدیا چیست. در دوران کارشناسی ارشد کارهایم کمی به سمت پرفورمنس رفت. مجموع کارهای جدیدم را در همین دوران در گالری آریا به نمایش گذاشتم.
در این نمایشگاه ویدئو اینستالیشنی با موضوع محرم وجود داشت و زمان نمایشگاه نیز ایام محرم بود. طبقه پایین گالری آریا پردههای عاشورایی کشیده بودم و در آب انبار گالری آریا اثری در قالب "نیو مدیا" کار کردم.
اما شما نیو مدیا را ادامه ندادید...
به دلایلی این کار را کنار گذاشتم و در سال 87 در گالری نار اولین مجموعه کارهای پاپ آرتام را به نمایش گذاشتم. تنها مجله هنری آن زمان یعنی "تندیس" تبلیغات مرا چاپ کرد.
در مدت دو ماه تمام آثارم به فروش رسید و همین پرفروش شدن، جریانی را به وجود آورد که آثار من به یک گالری در نیویورک راه پیدا کرد. در آن نمایشگاه به گفته مسئولان گالری، چهار اثر من در ده دقیقه اول فروش رفت.
یکی از مشکلات امروز این است که اگر هنرمندی خوب بفروشد این موضوع با خوب بودن کارهای او یکسان تلقی میشود.
معضل امروز ما همین است . تعریف مارکت از همان زمان هم برای من عجیب بود. با اینکه کارهای من پرینت روی بوم بود ولی مخاطب دوست داشت و آنها را میخرید. هنوز هم آثارم را برایم میآورند و چون رنگ پرینتها بغضا پاک میشود من به عنوان گارانتی نسخه جدیدی را به آنها میدهم.
ایده گارانتی اثر هنری، ایده جالبی است...
البته قدیمتر این گارانتی وجود نداشت و اکنون به خاطر همین چالشها از تکنیک هوشمندانهتری استفاده میکنم. دو مجموعه آخرم را روی کاغذ عکس چاپ کردم که این کار موجب شد شکل ارائه اثر نیز فرق کند زیرا عکس مدیای روز است.
در واقع من در این مسیر، روش بیانم را گام به گام با تکنولوژی عوض کردم. یکی از دلایلی که ویدئو آرت در کشور ما پا نمیگیرد همین به روز نبودن و با تکنولوژی و بازار همراه نبودن است. در آمریکا یا اروپا مجموعهداران به راحتی ویدئو آرت میخرند.
یکی از مشکلات ما این است که مخاطبان و مجموعهداران معمولا به سراغ آثار هنرمندان بزرگ و طراز اول میروند تا به این ترتیب پشتوانهای برای آنها باشد و اگر کار هنرمند را خریداری کنند به این امید است که این اثر گران میشود. به علاوه مشکل دیگر ما نداشتن اقتصاد هنر است که بهبود آن بسیار لازم و ضروری است.
کار من به دلیل وابستگی به "زبان" به سختی از چهارچوب ایران خارج میشود چون 50 درصد کار اسم کار است و من هیچ ترجمهای برای نام کارهایم پیدا نکردهام. نام کار به مخاطب میگوید چه چیزی را میخواهی بیان کنی.
کارهای من همیشه بدون واسطه فروش میرود اما آن زمان که کارهای من بسیار پرفروش شد هیچکس نپرسید چرا ؟ ما در سکوت خبری پله پله رشد کردیم هرچند بعد از چند سال متوجه شدم استفاده از مدیای مورد نظر من بین دیگر هنرمندان رواج پیدا کرده است.
شما در گالری نار چند نمایشگاه داشتید؟
در گالری نار سه نمایشگاه داشتم. مجموعه اول کاملا نقاشی بود و تکنیکهای نقاشانهای نیز در کارها وجود داشت. نام نمایشگاه دوم "شجره نامچه" بود و یک نمایشگاه دیگر نیز داشتم.
در نمایشگاه دوم مدلها را عکاسی کردم و گردنهایشان را بریده و میکس کردم و دختر و پسر مدلی را نیز با زیور آلات قاجار و رنگهای تخت با فتوشاپ درست کردم. نمایشگاه سومم نیز یکسری کارهای 9 لتی از شاهان قاجار بود.
چرا رویکرد پاپ آرت را در آثار خود انتخاب کردید؟
من همیشه کارهایی که در من تحول ایجاد میکند را دوست دارم و کاری که مانیفست بدهد را نمیپسندم . پاپ آرت از دهه 70 رویکردی استریلیزه پیدا کرد و از آنجا که من بر اساس گرافیک کار میکنم با آن عجین شدم و به علاوه تعریف رنگی من از هنر نیز با پاپ هارمونی دارد.
من حسی که از کوچه و بازار میآید یا حتی جملاتی که پشت ماشینها نوشته شده است را دوست دارم. حتی به شاگردانم گفتم بروند و سیر تبلیغات و فروش سبزی فروشها را بررسی کنند.
یا استیکرهای پشت ماشینها را تحلیل کنند چون استیکرها به روان افراد مربوط هستند به این ترتیب بخشی از این فرهنگ عامه را به شکل طبقهبندی شده تهیه کردیم که میتوان با آنها پاپآرتی با ویژگیهای ایرانی ایجاد کرد.
همانطور که اشاره کردید کارهای شما به دلیل نقش مهم زبان در آنها و همچنین استفاده از المانها و مفاهیم ویژه فرهنگ ایرانی در اروپا و آمریکا به سختی فروخته میشود. این موضوع شما را نگران نمیکند یا موجب نمیشود در کار خود تغییر رویهای را لحاظ کنید؟
نه نگران بازار اروپا نیستم. شیوه کار من همان تکنیک من است و آن را نیز نمیتوانم تغییر دهم اما در فرم کارها میتوان دگرگونیهایی ایجاد کرد.
به عنوان مثال انتخاب زن امروزی با پوشش قاجاری موضوع مورد علاقه من است. چراغ لاله عباسی و ترمه را دوست دارم. با این حالت تثبیت شدن این موارد را در کارم دوست ندارن و ممکن است حتی سال آینده نمایشگاهی از نقاشیهای مرا ببینید.
پس کاملا هنرمندانه با هنر برخورد میکنید و بازار برایتان مهم نیست؟
نه اصلا برایم مهم نیست. من تمام آثارم فروش رفته و در آرت نت قرار گرفته است و تنها مشکلم محدودیت است. کارهای مرا تنها یک ایرانی میفهمد. تعریف و حس گلدان شمعدانی و کاسه لعابی همدان را فقط ایرانی میداند. من اصراری به حرف جهانی زدن ندارم. فعلا هم وسوسه نمیشوم.
این دست کارها مثل مکتب سقاخانه جهانی شد و کم هم نیستند.
من فکر نمیکنم به سن ما برسد که چنین تغییری را در مورد هنر پاپ ایران ببینیم اما میشود به آن امیدوار بود. استمرار در حرکت باعث شد امروز در یک رسانه صحبت کنم. در صورتی که سال 78 هیچ خبرنگاری صحبتی نکرد و سوالی نپرسید.
اما در مورد مجموعه "مجمع اوباش" که در گالری آتبین به نمایش درآمد صحبت کنیم. چرا این عنوان را برای آن انتخاب کردید؟
این عنوان را از این مصرع مولانا که میگوید: "خمش باش خمش باش در این مجمع اوباش" انتخاب کردم. به نظر من مجمع اوباش در حقیقت ما هستیم.
مجموعه آدمهایی که سرشار از تناقضات هستند. این آثار که مجموعهای کلاژ هستند ابتدا خلق شدند و نامگذاری آنها بعد از پایان کار شکل گرفت. من همیشه بین فرم و محتوا راهرویی میبینم و درون این راهرو مدام از این سو به آن سو میروم تا این دو را با هم هماهنگ کنم.
ببینید من این کاراکترها را اطرافم زیاد میبینم. به همین دلیل آنها را جایگاهی معنا دار با آن شیوه فکری یا رفتار عامیانه قرار میدهم. به علاوه همانطور که گفتم عنوانهایی را برای آنها انتخاب میکنم که با فرهنگ عام و باورهای ما ارتباط مستقیم دارند.
کارهای شما از نوعی ویژگی روایی برخوردار هستند...
بله کاملا روایی هستند و داستانی پشت هرکدام از آنها قرار دارد. در این مجموعه به خاطر فضای غیر واقعی و سورئالیستی نوعی روایت ایجاد شده است اگرنه قرار نیست فضایی را خلق کنم که حرف دکوراتیو داشته باشد.
این شیوه کاری امروز در کارهای بسیاری دیده میشود. این تقلید کار شماست؟
به واسطه سهل الوصول گرفتن مدیاها امروز دوستان هنرمند به سادگی موضوع و تکنیک را از کار دیگران انتخاب میکنند.
بچهها فکر میکنند میتوانند کارهای دیگر را با هم ترکیب کرده و کاری جدید خلق کنند. البته ما در هنر موضوعی با عنوان از آن خودسازی داریم که با این کار کاملا متفاوت است هرچند به دلیل عدم شناخت ما از نیو مدیا همیشه دچار سوء تفاهم میشویم . من در این نمایشگاه مرز دکوراتیو کار کردن را نشان دادم.
در این نمایشگاه همه چیز یعنی لبخند؛ به همین دلیل من امر ناکام بودن اتفاقی را در کار نشان دادم و عنوان "ایشاالله به سلامتی" را که عبارتی عامیانه است را برای این موضوع انتخاب کردم زیرا میخواستم چیزی به روزگار مخاطبم اضافه کنم .
با توجه به آنچه ذکر کردید، به نظر شما مرز الهام و کپی کردن کجاست؟
به عنوان مثال در حوزه گرافیک وقتی در جلد یک کتاب عکس یک عکاس با ذکر نام او استفاده میشود ایرادی ندارد.
من هم برای بعضی از کارهایم چیزهایی را برداشتهام که البته از تصاویر موجود در اینترنت بوده است و به هنرمندی تعلق نداشته است. اینکه کسی نقاشی و خط را کنار هم میگذارد و به نام خودش میگذارد در واقع کپی کردن است.
پرترههای کارهای شما خانم هستند اما این زن بودن پرترهها و یا قاجاری بودن آنها برای شما اهمیت خاصی داشته است؟
مجموع چیزی که میبینید برای من مهم است و زن و مرد ندارد. ماهیت این کاراکترها بیان زن و مرد بودن نیست، من نتوانستم مردی را بگذارم که با تغییر پوشش معنا را عوض کند. هر جایی از این کاراکترها که بیرون است رنگیاند.
در این مجموعه تنها یکی از کارها عکاسی نشده است چون نمیخواستم همه کارها به یک شیوه باشند. این کار "پارک وی" نام دارد و دو ماشین گرانقیمت را نشان میدهد تا بیانی از اختلاف طبقاتی باشد.
کل پرترههای این مجموعه به نوعی بلاتکلیف و درگیر با سنت و مدرنیتهاند؟
دقیقا. نکته مهم این است که همه ما درگیر بلاتکلیفی هستیم. ما به هر شکلی از تلخی و شادی عادت کردهایم، یک امیدواری فوقالعاده داریم و به سرعت درباره مشکلات و مسائل جُک میسازیم. این مجموعه در زمان ما میتواند عنوان "مجمع اوباش" را داشته باشد.
به عنوان مثال یکی از کارهای من درباره مهاجرت است، زنی در کنار انبوهی چمدان که کاسه آبی هم کنار اوست و در پشت سرش نمادی از سوپرمن وجود دارد، در شرایط کنونی همه دوستان ما میخواهند از ایران بروند و دو ماه بعد از مهاجرت اظهار پشیمانی میکنند، آنها در غربت به دنبال ناجی هستند.
در حقیقت بلاتکلیفاند، نه اینجا هستند و نه آنجا راحتند و این حالت را سعی کردهام در این کار و در باقی کارها که موضوعات دیگری دارند نشان دهم.