08-11-2015، 13:58
پسری جوان که پدربزرگش را با انگیزه سرقت به قتل رسانده است به مجازات مرگ محکوم شد.
کارآگاهان جنایی استان فارس ١٢ اسفند سال گذشته وقتی از مرگ مردی مسن در خانهاش مطلع شدند برای بررسی موضوع به آنجا رفتند و جنازه پیرمرد ٧٢ساله را در حالی مشاهده کردند که خونآلود بود. شواهد موجود نشان میداد این فرد به قتل رسیده و احتمالا قاتل یا قاتلان برای ارتکاب این جنایت از شیء سخت استفاده و ضرباتی را به پیرمرد وارد کردهاند.
علاوه بر آن تکهای پارچه نیز دور گردن مقتول پیچیده شده بود که نشان میداد عامل یا عاملان جنایت برای اطمینان از مرگ قربانی خود سعی داشتند او را خفه کنند. کارآگاهان در گام بعدی متوجه بههمریختگی وسایل خانه شدند و انگیزه جنایت را سرقت تشخیص دادند؛ اما موضوعی که عجیب به نظر میرسید، این بود که درها و پنجرههای خانه سالم بود که این امر از آشنایی قاتل و مقتول حکایت داشت. مأموران در ادامه تجسسهای خود پی بردند متهم مقداری شلتوک در خانهاش نگه میداشت که سرقت شده است.
در حالیکه ردی از عامل یا عاملان جنایت وجود نداشت جسد به پزشکی قانونی منتقل شد و پلیس به پرسوجو از همسایگان مقتول پرداخت. تردیدی وجود نداشت جنایت در نیمهشب به وقوع پیوسته است و آن ساعت بیشتر اهالی محل خواب بودند، اما یکی از آنها گفت خودرویی را دیده که چند بار کوچه را بالاوپایین کرده است. کارآگاهان سعیکردند مسیر احتمالی تردد خودروی مشکوک را پیدا کنند و از طریق دوربینهای مداربسته به سرنخهای محکمتری برسند، اما این کار فایدهای نداشت و نتوانست گره این معما را باز کند.
راز سرقت مرگبار از مرد مسن در هالهای از ابهام باقی مانده بود تا اینکه یکی از همسایهها اطلاعات مهمی را در اختیار پلیس قرار داد. او گفت: «مدتی قبل پیرمرد با من درددل کرد. او از نوهاش به شدت ناراضی بود. ظاهرا آنها اختلافاتی با هم داشتند و پیرمرد میگفت نوهاش چند بار برای سرقت به خانهاش رفته است». مأموران بعد از شنیدن این اظهارات سراغ نوه مقتول به نام جواد رفتند و او را بازداشت کردند. جواد در بازجوییهای پلیسی ادعا کرد از ماجرای قتل پدربزرگش بیاطلاع است و شب حادثه در خانه خودش بود. این اظهارات، افسران جنایی را قانع نکرد و آنها به بازجویی از تنها مظنون این پرونده ادامه دادند تا اینکه در نهایت جواد چارهای پیش روی خودش ندید، جز اینکه واقعیت را به زبان بیاورد.
بهاینترتیب او به کشتن پدربزرگش اعتراف کرد و گفت: «از مدتها قبل میدانستم پدربزرگم اموال باارزشی در خانه نگه میدارد؛ از طرفی خودم به شدت مشکل مالی داشتم به همین دلیل مترصد فرصتی بودم که با دزدی بتوانم گرههای زندگیام را باز کنم. شب حادثه به خانه پدربزرگم رفتم. زنگ زدم و او در را باز کرد، اما از اینکه من آن ساعت به آنجا رفته بودم، تعجب کرده بود به محض اینکه با هم رودررو شدیم با مشت چند ضربه به سروصورت او زدم. پدربزرگم غرق در خون شد. او که به شدت ترسیده بود از من خواست هرچه میخواهم بردارم اما کاری به کار خودش نداشته باشم. پدربزرگم بعد از گفتن این جملات از حال رفت و گوشهای افتاد.
من هم پارچهای را دور گردنش پیچیدم سپس به جستوجو در خانه پرداختم، اما فقط مقداری شلتوک پیدا کردم که همان را دزدیدم و به سرعت فرار کردم». متهم بعد از بازسازی صحنه قتل روانه زندان شد تا اینکه با صدور کیفرخواست پای میز محاکمه رفت. نماینده دادستان در جلسه رسیدگی به این پرونده جرم جواد را قتل عمدی دانست و اولیای دم مقتول نیز خواسته خود را قصاص متهم عنوان کردند. در ادامه جواد به دفاع از خود پرداخت و سپس با شور هیأت قضات به مرگ محکوم شد.
کارآگاهان جنایی استان فارس ١٢ اسفند سال گذشته وقتی از مرگ مردی مسن در خانهاش مطلع شدند برای بررسی موضوع به آنجا رفتند و جنازه پیرمرد ٧٢ساله را در حالی مشاهده کردند که خونآلود بود. شواهد موجود نشان میداد این فرد به قتل رسیده و احتمالا قاتل یا قاتلان برای ارتکاب این جنایت از شیء سخت استفاده و ضرباتی را به پیرمرد وارد کردهاند.
علاوه بر آن تکهای پارچه نیز دور گردن مقتول پیچیده شده بود که نشان میداد عامل یا عاملان جنایت برای اطمینان از مرگ قربانی خود سعی داشتند او را خفه کنند. کارآگاهان در گام بعدی متوجه بههمریختگی وسایل خانه شدند و انگیزه جنایت را سرقت تشخیص دادند؛ اما موضوعی که عجیب به نظر میرسید، این بود که درها و پنجرههای خانه سالم بود که این امر از آشنایی قاتل و مقتول حکایت داشت. مأموران در ادامه تجسسهای خود پی بردند متهم مقداری شلتوک در خانهاش نگه میداشت که سرقت شده است.
در حالیکه ردی از عامل یا عاملان جنایت وجود نداشت جسد به پزشکی قانونی منتقل شد و پلیس به پرسوجو از همسایگان مقتول پرداخت. تردیدی وجود نداشت جنایت در نیمهشب به وقوع پیوسته است و آن ساعت بیشتر اهالی محل خواب بودند، اما یکی از آنها گفت خودرویی را دیده که چند بار کوچه را بالاوپایین کرده است. کارآگاهان سعیکردند مسیر احتمالی تردد خودروی مشکوک را پیدا کنند و از طریق دوربینهای مداربسته به سرنخهای محکمتری برسند، اما این کار فایدهای نداشت و نتوانست گره این معما را باز کند.
راز سرقت مرگبار از مرد مسن در هالهای از ابهام باقی مانده بود تا اینکه یکی از همسایهها اطلاعات مهمی را در اختیار پلیس قرار داد. او گفت: «مدتی قبل پیرمرد با من درددل کرد. او از نوهاش به شدت ناراضی بود. ظاهرا آنها اختلافاتی با هم داشتند و پیرمرد میگفت نوهاش چند بار برای سرقت به خانهاش رفته است». مأموران بعد از شنیدن این اظهارات سراغ نوه مقتول به نام جواد رفتند و او را بازداشت کردند. جواد در بازجوییهای پلیسی ادعا کرد از ماجرای قتل پدربزرگش بیاطلاع است و شب حادثه در خانه خودش بود. این اظهارات، افسران جنایی را قانع نکرد و آنها به بازجویی از تنها مظنون این پرونده ادامه دادند تا اینکه در نهایت جواد چارهای پیش روی خودش ندید، جز اینکه واقعیت را به زبان بیاورد.
بهاینترتیب او به کشتن پدربزرگش اعتراف کرد و گفت: «از مدتها قبل میدانستم پدربزرگم اموال باارزشی در خانه نگه میدارد؛ از طرفی خودم به شدت مشکل مالی داشتم به همین دلیل مترصد فرصتی بودم که با دزدی بتوانم گرههای زندگیام را باز کنم. شب حادثه به خانه پدربزرگم رفتم. زنگ زدم و او در را باز کرد، اما از اینکه من آن ساعت به آنجا رفته بودم، تعجب کرده بود به محض اینکه با هم رودررو شدیم با مشت چند ضربه به سروصورت او زدم. پدربزرگم غرق در خون شد. او که به شدت ترسیده بود از من خواست هرچه میخواهم بردارم اما کاری به کار خودش نداشته باشم. پدربزرگم بعد از گفتن این جملات از حال رفت و گوشهای افتاد.
من هم پارچهای را دور گردنش پیچیدم سپس به جستوجو در خانه پرداختم، اما فقط مقداری شلتوک پیدا کردم که همان را دزدیدم و به سرعت فرار کردم». متهم بعد از بازسازی صحنه قتل روانه زندان شد تا اینکه با صدور کیفرخواست پای میز محاکمه رفت. نماینده دادستان در جلسه رسیدگی به این پرونده جرم جواد را قتل عمدی دانست و اولیای دم مقتول نیز خواسته خود را قصاص متهم عنوان کردند. در ادامه جواد به دفاع از خود پرداخت و سپس با شور هیأت قضات به مرگ محکوم شد.