17-10-2015، 18:07
عموم اینا اومده بودن خونمون من شدیدا خوابم میومد میخواستم برم تو اتاقم
بخوابم توراه با کله رفتم تو دیوار بعدش گووپی افتادم پخش زمین شدم
همه خندشون گرفته بود اما میخواستن من ناراحت نشم نمیخندیدن فقط پسر عموم از خنده داشت مبلا رو چنگ میزد
ابروم رفت تا یه ماه از این خونواده دوری کردم تا جو بخوابه
بخوابم توراه با کله رفتم تو دیوار بعدش گووپی افتادم پخش زمین شدم
همه خندشون گرفته بود اما میخواستن من ناراحت نشم نمیخندیدن فقط پسر عموم از خنده داشت مبلا رو چنگ میزد
ابروم رفت تا یه ماه از این خونواده دوری کردم تا جو بخوابه