" گفتگوی آزاد نسخه ی 269 "

[Apathetic]

شادی کار داری بیا پ. خ:|
پره صندوقت
ولی اگع میخوای چیزی بگی ک ذهنم و درگیر کنه نیا:|||||||

خالیش کردم .
نه کار خاصی ندارم ، چیزی هم نمیخواستم بگم که ذهنتون رو پر کنه جناب :|
فقط میخواستم بگم اخلاقتون رو یکم با من اصلاح کنید .. چون من واقعا دیگه خسته شدم ._.
اگه بخاطر اون قضیه اینجوری میکنی یه بار گفتم ؛ من اون رو فراموش کردم . همون موقع هم گفتم ناراحت نشدم ! برخلاف خیلیا که اگه تو اون شرایط قرار میگرفتن حتما ناراحت میشدن .
من هی سعی میکنم صمیمانه و مهربانانه مثل یک خاهر با شما رفتار کنم ولی مثل دشمن جوابمو رو میدی ؛ دلیل این کار رو نمیفهمم . بعضیا میگن اهمیت نده ؛ ولی به این نتیجه رسیدم بی اهمیتی حماقته ..
قصد بدی ندارم .. امیدوارم ناراحت نشده باشی .. ولی بدون من دیگه ناراحت شدم از حرفایی که میزنید =|

راستش ذهنم دذگیر شد:|
ببین هیچکس تو مجازی چ ب جا دوست چ ب جا دشمن اینقد اهمیت نداره ک بخوام ذهن مبارکمو حتی ب اندازه سر سوزن واسش درگیر کنم :|
کسی دشمن من نیست چون دشمنا اهمیتی ندارن
حالا دوستا..بحثش جداست

منم برام اهمیت نداره . ولی من شما رو دشمن خودم حساب نکرده بودم و نخواهم کرد . چون اون قضیه به قدری احمقانه بود که ارزش نداره بخاطرش یک دوست عادی و خوب رو از دست بدم .
ولی اگه منو دشمن خودت حساب کردی ، دلیلش رو بگو . چرا ؟ چون من گفتم بخاطر کاری که کردی اصلا ناراحت نشدم ؟ این حرف بدی بود ؟ :|