بهش آدرس و اس ام اس کردم و به طرف چایی ساز رفتم تا چایی دم کنم یه ربع نشد که صدای زنگ به صدا در اومد !
به سمت در رفتم و بازش کردم . یه تیشرت مشکی پوشیده بود و بازوهاش معلوم بود یه شلوار جین مشکی هم پوشیده بود . بهش میومد .
سلامی گفتمو لبخند زدم جواب من و با یه لبخند داد بهش خیره شدم ! چه لبخند بهش میومد اما به صداش نمیومد صداش کلفت و یه نمی ترسناک بود از نظر من با توجه به صداش من فکر میکردم آدم خشنی هست
از کنار در کنار رفتمو اون وارد خونه شد
- بیرون خیلی گرمه ! خونه تو که قطب جنوبه!
- خوب گرمه
- حداقل به احترام مهمون اون کولرو خاموش کن !
رفتم کولرو خاموش کردم ُ دوباره به سالن رفتم !
- خوب . سوسک کجاست [ هم زمـان قولنچای دستشم میشکست ] ؟
- WC
و به سمت دستشویی همراهیش کردم در دستشویی رو باز کرد ..
یه نگاه دقیقی به سوسک که سرجاش مثل خنگا مونده بود کرد .
- بابا این که کاری نداره !
حرفی نزدم ، دوست نداشتم صحنه کشته شدن سوسک و ببینم ..
به طرف آشپز خونه رفتمو یه چایی ریختم
سیامک بعد از کشتن سوسک دستاشو شست و اومد توی سالن !
- شنیدم بعد از کشتن سوسک چایی میچسبه
- خیلــی !
و نشست رو مبل و بدون توجه به من کنترل تلویزیون ُ برداشت و زد شبکه ورزش !
- به ورزش علاقه داری ؟
- متنفرم !
من با تعجب بهش نگاه کردم !
سینی رو روی میز گذاشتمو رفتم یه جعبه شیرینی آوردم !
- میکادو ؟
[ و با تعجب بهم نگاه کرد ! ]
- چیه ؟ خوب شیرینی میکادو دوست دارم !
- شکلات ؟
دستمو روی شیکمم گذاشتمو یه تکون دادم گفتم عاشقشم !!!
- قند نگیری یه وقت
نترس !
- من چرا بترسم ؟ خودت بترس . خودت یه پا دکتری مثلا !
- وللش .. مهم اینه که من میکادو از نوع شکلاتیش دوست میدارم ! ..
- خوبه . منم دوست دارم !
و شروع به خوردن چایی کردم ! فکر کنم یه 5 ، 6 تایی هم شیرینی خوردم ! به سیامک نگاه کردم که غرق تلویزیون دیدن شده بود ! به ساعت نگاهی انداختم ! ساعت 2 و نیم بود ! غیر ممکن بود که الان بخواد بره !
برای یاد آوری رفتم به سمت اتاق مهمون که خودم دکوراسیونشو درست کرده بودم یه اتاق الکی بود وقتی آرش میومد خونم اونجا میخوابید ! از تو جیبم کلیدمو برداشتمو در و باز کردم ! تختشو یه ذره درست کردم یه میز هم کنارش بود دستمال کشیدم !
توی سالن رفتم و گفتم خوب آمادس .
- چی ؟
- اتاق دیگه !
- ها ؟
- اوفف انگاری خیلی غرق خوابیا ![ دستشو کشیدمو بردمـش طرف اتاق ! و پرتش کردم رو تخت ! ]
- چیکار داری میکنی ؟؟
- بخواب دیگه ! من میرم بیرون توی کشو یه چند تا لباس مردونه راحتی هست لباستو عوض کن اونارو بپوش بعدش لالا کن !
- نه بابا من میرم !
- غیر ممکنه الان بری ! الان غرق خوابی یه وقت یه مشکل پیش میاد حاضر نیستم پول این یکی ُ بدم .. :|
به سمت در رفتم و بازش کردم . یه تیشرت مشکی پوشیده بود و بازوهاش معلوم بود یه شلوار جین مشکی هم پوشیده بود . بهش میومد .
سلامی گفتمو لبخند زدم جواب من و با یه لبخند داد بهش خیره شدم ! چه لبخند بهش میومد اما به صداش نمیومد صداش کلفت و یه نمی ترسناک بود از نظر من با توجه به صداش من فکر میکردم آدم خشنی هست
از کنار در کنار رفتمو اون وارد خونه شد
- بیرون خیلی گرمه ! خونه تو که قطب جنوبه!
- خوب گرمه
- حداقل به احترام مهمون اون کولرو خاموش کن !
رفتم کولرو خاموش کردم ُ دوباره به سالن رفتم !
- خوب . سوسک کجاست [ هم زمـان قولنچای دستشم میشکست ] ؟
- WC
و به سمت دستشویی همراهیش کردم در دستشویی رو باز کرد ..
یه نگاه دقیقی به سوسک که سرجاش مثل خنگا مونده بود کرد .
- بابا این که کاری نداره !
حرفی نزدم ، دوست نداشتم صحنه کشته شدن سوسک و ببینم ..
به طرف آشپز خونه رفتمو یه چایی ریختم
سیامک بعد از کشتن سوسک دستاشو شست و اومد توی سالن !
- شنیدم بعد از کشتن سوسک چایی میچسبه
- خیلــی !
و نشست رو مبل و بدون توجه به من کنترل تلویزیون ُ برداشت و زد شبکه ورزش !
- به ورزش علاقه داری ؟
- متنفرم !
من با تعجب بهش نگاه کردم !
سینی رو روی میز گذاشتمو رفتم یه جعبه شیرینی آوردم !
- میکادو ؟
[ و با تعجب بهم نگاه کرد ! ]
- چیه ؟ خوب شیرینی میکادو دوست دارم !
- شکلات ؟
دستمو روی شیکمم گذاشتمو یه تکون دادم گفتم عاشقشم !!!
- قند نگیری یه وقت
نترس !
- من چرا بترسم ؟ خودت بترس . خودت یه پا دکتری مثلا !
- وللش .. مهم اینه که من میکادو از نوع شکلاتیش دوست میدارم ! ..
- خوبه . منم دوست دارم !
و شروع به خوردن چایی کردم ! فکر کنم یه 5 ، 6 تایی هم شیرینی خوردم ! به سیامک نگاه کردم که غرق تلویزیون دیدن شده بود ! به ساعت نگاهی انداختم ! ساعت 2 و نیم بود ! غیر ممکن بود که الان بخواد بره !
برای یاد آوری رفتم به سمت اتاق مهمون که خودم دکوراسیونشو درست کرده بودم یه اتاق الکی بود وقتی آرش میومد خونم اونجا میخوابید ! از تو جیبم کلیدمو برداشتمو در و باز کردم ! تختشو یه ذره درست کردم یه میز هم کنارش بود دستمال کشیدم !
توی سالن رفتم و گفتم خوب آمادس .
- چی ؟
- اتاق دیگه !
- ها ؟
- اوفف انگاری خیلی غرق خوابیا ![ دستشو کشیدمو بردمـش طرف اتاق ! و پرتش کردم رو تخت ! ]
- چیکار داری میکنی ؟؟
- بخواب دیگه ! من میرم بیرون توی کشو یه چند تا لباس مردونه راحتی هست لباستو عوض کن اونارو بپوش بعدش لالا کن !
- نه بابا من میرم !
- غیر ممکنه الان بری ! الان غرق خوابی یه وقت یه مشکل پیش میاد حاضر نیستم پول این یکی ُ بدم .. :|