16-08-2015، 22:39
میدانی چیست؟
چند صباحیست که دلم خانه اوست ...
چند صباحیست که دلم در غوغای اوست ....
میدانم بدست آوردنش کار من نیست
اما چه کنم که دلم محو تماشای اوست.
جان مرا به رایگان فروخت
انکه دلم در گرو خنده زیبای اوست.
تا نگذرم از ره دلداری او
انگار که چوب حراجش بربالای سر ماست
میدانی چیست؟
به نظر می رسد زندگی مشکل نیست
بلکه مشکلات زندگی اند
می بینی؟
می بینی به چه روزی افتاده ام؟
حق با تو بود می بایست می خوابیدم
اما به سگ ها سوگند که خواب کلک شیطان است
تا از شصت سال عمر،، سی سالش را به نفع مرگ ذخیره کند
...
می شود به جای خواب به ریلها و کفش ها و چشم ها فکر کرد
و از نو نتیجه گرفت
که با وفاترین جفت های عالم
کفش های آدمی اند
هه
می شود به زنبورهایی فکر کرد که دنیای به آن بزرگی را گذاشته اند
آمده اند زیر سقف خانه ی ما خانه ساخته اند
می شود به تشبیهات خندید
به زمین و مروارید
به خورشید و آتشفشان
به ستاره ها و فرزانه های عشق
به هوای خاکستری و گیسو های عروس پیر
به رعد و برق آسمان و خشم خداهای آهنی
تصورکن
هنوز هم زمین گرد است و منجمین پیر کنجکاو از پشت تلسکوپ های مسخره شان
که به مرور به خرطوم فیل های تشنه شبیه می شوند
به دنبال ستاره ی ناشناخته ی تازه تری میگردند
به من بگو فرزانه ی من
خواب بهتر است یا بیداری
دوستت خواهم داشت
میدانی چیست؟
لحظه ای که در خاطر من
جز یاد تو هیچ چیز نیست
ميداني چيست؟به نظر ميرسد که زندگي مشکل نيست...
بلکه مشکلات زندگياند!
تنهایی میدانی چیست؟ در میان تن ها بودن بی رغبت احساس در میان تن ها بودن بی هم آوای گویش و مضطرب به لحظه ی اکنون در میان تن ها بودن به سکوت انتظار به تمنای حضور و مشتاق در جویش نایافته ی محال میدانی تنهایی چیست؟
چند صباحیست که دلم خانه اوست ...
چند صباحیست که دلم در غوغای اوست ....
میدانم بدست آوردنش کار من نیست
اما چه کنم که دلم محو تماشای اوست.
جان مرا به رایگان فروخت
انکه دلم در گرو خنده زیبای اوست.
تا نگذرم از ره دلداری او
انگار که چوب حراجش بربالای سر ماست
میدانی چیست؟
به نظر می رسد زندگی مشکل نیست
بلکه مشکلات زندگی اند
می بینی؟
می بینی به چه روزی افتاده ام؟
حق با تو بود می بایست می خوابیدم
اما به سگ ها سوگند که خواب کلک شیطان است
تا از شصت سال عمر،، سی سالش را به نفع مرگ ذخیره کند
...
می شود به جای خواب به ریلها و کفش ها و چشم ها فکر کرد
و از نو نتیجه گرفت
که با وفاترین جفت های عالم
کفش های آدمی اند
هه
می شود به زنبورهایی فکر کرد که دنیای به آن بزرگی را گذاشته اند
آمده اند زیر سقف خانه ی ما خانه ساخته اند
می شود به تشبیهات خندید
به زمین و مروارید
به خورشید و آتشفشان
به ستاره ها و فرزانه های عشق
به هوای خاکستری و گیسو های عروس پیر
به رعد و برق آسمان و خشم خداهای آهنی
تصورکن
هنوز هم زمین گرد است و منجمین پیر کنجکاو از پشت تلسکوپ های مسخره شان
که به مرور به خرطوم فیل های تشنه شبیه می شوند
به دنبال ستاره ی ناشناخته ی تازه تری میگردند
به من بگو فرزانه ی من
خواب بهتر است یا بیداری
دوستت خواهم داشت
میدانی چیست؟
لحظه ای که در خاطر من
جز یاد تو هیچ چیز نیست
ميداني چيست؟به نظر ميرسد که زندگي مشکل نيست...
بلکه مشکلات زندگياند!
تنهایی میدانی چیست؟ در میان تن ها بودن بی رغبت احساس در میان تن ها بودن بی هم آوای گویش و مضطرب به لحظه ی اکنون در میان تن ها بودن به سکوت انتظار به تمنای حضور و مشتاق در جویش نایافته ی محال میدانی تنهایی چیست؟
میدانی چیست
آری، فکر کن که بردی این بازی را
باید هم اینجور فکر کنی
چیزی را که تو بردی، قلبه من بود
و چیزی را که من باختم،روحم بود
و حالا، من مردی هستم بی روح، بی قلب و بی تو
و تنها چیزی که از من باقی مانده خط خطی خاطراتمان است
که آنها هم دیگر از رنگ و رو رفته اند , آنقدر که مرور شده اند.
این روز ها زنده ام اما زندگی نمیکنم دریایی فرق است بینه این دو.
بفهم.
آری، فکر کن که بردی این بازی را
باید هم اینجور فکر کنی
چیزی را که تو بردی، قلبه من بود
و چیزی را که من باختم،روحم بود
و حالا، من مردی هستم بی روح، بی قلب و بی تو
و تنها چیزی که از من باقی مانده خط خطی خاطراتمان است
که آنها هم دیگر از رنگ و رو رفته اند , آنقدر که مرور شده اند.
این روز ها زنده ام اما زندگی نمیکنم دریایی فرق است بینه این دو.
بفهم.