22-07-2015، 15:47
مدرسه راهنمایی ما کلا بی در و پیکر بود یه بار با 3 تا از دوستام قایمکی تو مدرسه موندیم بعد از یه ساعت که مطمئن شدیم همه رفتن دو تا از بچه ها رفتن دستشویی/دستشویی رو حیاط بود و حیاطمون کاملا ماشین رو بود/ من و اون دوستم هم هر چی صبر کردیم نیومدن ما هم رفتیم بریم دستشویی همین که پامون رو از پله گذاشتیم بالا یه ماشین بوق زد چشمتون روز بد نبینه از ترس داشتم تو خودم دستشویی میکردم برگشتیم دیدیم 2تا ازدفتردارامونن دیگه هیچی اومدن زنگ معاونمون زدن وچون کارداشتن رفتن اما گفتن صبرکنید تامعاون بیاد /معاونمون این قدرعصبانی بود که صداش از اونور موبایل میومد /ما هم ازترسمون قبل اینکه معاون بیاد ازانس گرفتیم ورفتیم خونه والبته ماجراها توخونه شروع شد و زمانی اوج گرفت کهم معاونمون زنگ خونمون زد .