چرا آزادی بیان کامل در کشور محقق نمی شود؟
بحث «آزادی بیان» ،بحثی که در دوران موسوم به اصلاحات در کشور ما با قوت تمام طرح و به دفاع درمورد آن پرداخته شد. مطالعه تاریخ اندیشه های غرب درمورد این موضوع، شاید از هر موضوعی برای ما جذابتر باشد. زیرا درمی یابیم که تقریباً تمام پاسخ هایی که ما به مدافعان آزادی بیان حداکثری می دهیم، قبلاً داده شده و مورد نقد قرار گرفته. اینکه «بالاخره جامعه باید راجع به یک نظر به یقین برسد و نمی توان اجازه داد اصول پذیرفته شده جامعه مورد هجمه قرار گیرد» یا «عموم مردم توانایی پاسخگویی به شبهات را ندارند ولذا باید کرسی های آزاداندیشی در نشست های آکادمیک و در حضور متخصصین فن صورت پذیرد» یا «نشر کتب ضاله و شبهه افکن طبق دین ما حرام است» و بسیاری پرسش های دیگر، همگی تنها در رساله آزادی جان استوارت میل در بیش از صد و چهل سال پیش طرح و پاسخ داده شده اند.
[1] حامیان دکتر احمدی نژاد علی الخصوص می بایست به این نکته توجه داشته باشند. چراکه از این منظر، نقد تقریباً واردی به ایشان از سوی مخالفینشان زده می شود. این نقد این است که شما در مواجهه با منتقدین جمهوری اسلامی اظهار می دارید که در ایران آزادی مطلق وجود دارد و از سوی دیگر در پایان کار خودتان می گویید «دهانمان را بسته اند، دست و پایمان را هم بسته اند و سرمان را زیر آب کرده اند، یک وزنه هم به پایمان آویزان کردند!». بالاخره در ایران آزادی بیان و نقد وجود دارد یا نه؟!
[2] اگر تعصبات را کنار بگذاریم، شاید رفتار ایت الله مصباح یزدی را بتوان در این زمینه صادقانه توصیف کرد. ایشان در دوران اصلاحات، با حضور در منابر نماز جمعه به دفاع نظری از «عمل جمهوری اسلامی» در مورد محدودیت هایی که وضع شده است می پرداختند. از این دفاع می کردند که چرا جمهوری اسلامی در همه ابعاد، مطابق رأی اکثریت (که آن روز همسو با جریان اصلاحات بود) عمل نمی کند و از اینکه رأی اکثریت، مشروعیت نمی آورد دفاع می کردند. اگرچه بعدها عده ای بر ایشان خرده گرفتند که چرا در پازلی که دشمن تعریف کرده، یعنی تقسیم جامعه به «دموکراسی طلب» و «اقتدارطلب» بازی کردید و موجب چسبانده شدن انگ اقتدارگرا به بدنه حزب اللهی جامعه شدید؟ اینکه این نقد تا چه حد صحیح است، بحث دیگری می طلبد.
منبع:دردفرهنگی
بحث «آزادی بیان» ،بحثی که در دوران موسوم به اصلاحات در کشور ما با قوت تمام طرح و به دفاع درمورد آن پرداخته شد. مطالعه تاریخ اندیشه های غرب درمورد این موضوع، شاید از هر موضوعی برای ما جذابتر باشد. زیرا درمی یابیم که تقریباً تمام پاسخ هایی که ما به مدافعان آزادی بیان حداکثری می دهیم، قبلاً داده شده و مورد نقد قرار گرفته. اینکه «بالاخره جامعه باید راجع به یک نظر به یقین برسد و نمی توان اجازه داد اصول پذیرفته شده جامعه مورد هجمه قرار گیرد» یا «عموم مردم توانایی پاسخگویی به شبهات را ندارند ولذا باید کرسی های آزاداندیشی در نشست های آکادمیک و در حضور متخصصین فن صورت پذیرد» یا «نشر کتب ضاله و شبهه افکن طبق دین ما حرام است» و بسیاری پرسش های دیگر، همگی تنها در رساله آزادی جان استوارت میل در بیش از صد و چهل سال پیش طرح و پاسخ داده شده اند.
اما مسأله ای که ما اکنون در کشورمان با آن مواجهیم، دفاع نظری از لزوم آزادی بیان حداکثری نیست. بلکه مسأله ای بغرنج تر است و آن اینکه هم آزادی بیان حداکثری وجود ندارد و هم این امر، مورد انکار حکومت قرار می گیرد. یک وقت است که حکومتی می گوید من به این پنج یا ده یا صد دلیل، معتقدم می بایست برای ابراز عقائد و ادعاهای مختلف، محدودیتی وجود داشته باشد. اما یک وقت است که ادعا می شود «ایران آزادترین کشور دنیاست» و برای اثبات آن، به محدودیتی که آن هم عموماً توسط افکار عمومی (که صد البته بوجود آمده توسط رسانه هاست) در مسأله هولوکاست در برخی کشورهای غربی وجود دارد، استناد می شود.[1]
همانطورکه ذکر شد، عدم تحقق کامل آزادی بیان در کشور ما به مباحث نظری آن بازنمی گردد. یعنی اگر شما به مسئولین بگویید «خب دلایل شما در اینکه نباید آزادی بیان کامل وجود داشته باشد چیست؟ بگویید تا روی آنها بحث کنیم»، پاسخ خواهید شنید «اصلاً مگر در ایران آزادی بیان کامل وجود ندارد؟» (تازه اگر پاسخی بشنوید).[2]
اگر شما ده ها مقاله و یادداشت در پاسخ به انتقاداتی که به آزادی بیان می شود بنویسید، تقریباً هیچ تأثیر عملی بر جای نخواهد گذاشت. زیرا اصولاً کسی جواب شما را نخواهد داد و با شما بحث نخواهد کرد. اینجا مجبورید عملاً وارد مصداق ها شوید و به ذکر عدم آزادی بیان ها در کشور بپردازید. اما در اینصورت، شما یا به جرم فعالیت سازمان یافته علیه جمهوری اسلامی، با برخورد قانونی مواجه خواهید شد، یا بعنوان دروغگویی که قصد سیاه نمایی دارد در افکار عمومی شناخته می شوید.
لذا تحقق کامل آزادی بیان در کشور ما، به مراتب بغرنج تر از یک مواجهه نظری است. جان استوارت میل معتقد بود که این وظیفه حکومت است که نه تنها حراستی قانونی برای افرادی فراهم کند که دارای عقائد و نظراتی خلاف اکثریت هستند، بلکه حتی موظف است از لحاظ روانی، ایشان را از فشار افکار عمومی مصون دارد. به عقیده او، در یک جامعه دموکراتیک، کسی به دلیل داشتن عقیده ای خلاف اکثریت نباید احساس ناامنی جسمی یا روانی داشته باشد.
بنابراین، باید اندیشید که چطور می توان هم به اثبات عدم تحقق کامل آزادی بیان در کشور پرداخت و هم مورد اتهام سیاه نمایی قرار نگرفت.
[1] حامیان دکتر احمدی نژاد علی الخصوص می بایست به این نکته توجه داشته باشند. چراکه از این منظر، نقد تقریباً واردی به ایشان از سوی مخالفینشان زده می شود. این نقد این است که شما در مواجهه با منتقدین جمهوری اسلامی اظهار می دارید که در ایران آزادی مطلق وجود دارد و از سوی دیگر در پایان کار خودتان می گویید «دهانمان را بسته اند، دست و پایمان را هم بسته اند و سرمان را زیر آب کرده اند، یک وزنه هم به پایمان آویزان کردند!». بالاخره در ایران آزادی بیان و نقد وجود دارد یا نه؟!
[2] اگر تعصبات را کنار بگذاریم، شاید رفتار ایت الله مصباح یزدی را بتوان در این زمینه صادقانه توصیف کرد. ایشان در دوران اصلاحات، با حضور در منابر نماز جمعه به دفاع نظری از «عمل جمهوری اسلامی» در مورد محدودیت هایی که وضع شده است می پرداختند. از این دفاع می کردند که چرا جمهوری اسلامی در همه ابعاد، مطابق رأی اکثریت (که آن روز همسو با جریان اصلاحات بود) عمل نمی کند و از اینکه رأی اکثریت، مشروعیت نمی آورد دفاع می کردند. اگرچه بعدها عده ای بر ایشان خرده گرفتند که چرا در پازلی که دشمن تعریف کرده، یعنی تقسیم جامعه به «دموکراسی طلب» و «اقتدارطلب» بازی کردید و موجب چسبانده شدن انگ اقتدارگرا به بدنه حزب اللهی جامعه شدید؟ اینکه این نقد تا چه حد صحیح است، بحث دیگری می طلبد.
منبع:دردفرهنگی