15-07-2015، 13:59
یه بار توی دوران مدرسه ام
دوستم مبینا به دوست پسرش قپی اومده بود و گفته بود یه دفتر خاطره دارم که خوویلی دوستش دارم و بخونیش میفهمی پاکم و تفکراتم چه ها بوده.
دوست پسرش آقا رضا گفته بود پس بیارش بخونم منم
دوستم باکلی ترس قبول کرد و...
اومد پیشم که چکار کنم پریسا؟؟ ضایعم نکن کمکم کن و این حرفا
منم قبول کردم
خلاصه در عرض یه هفته یه سررسید واسش درست کردم...در حین نوشتن خاطره و شعر ...چایی و آب آلبالو روانه سررسیده میکردم که قدیمی به نظر برسه و......خخخخخخ
دادمش دوستم و اونم ذوق کرد و برد سر قرار که نشون دوست پسرش بده
بردن همانا و سوتی همانا
تاریخ اون سر رسید و سالش مال همون سال بود/// با اینکه دوستم گفته بود ازاول راهنمایی ام دارمش.خخخخخخخ
بدترین سوتی ممکن بود
الان اون دوستم وکیله و خیلیم باهم جوریم.
دوستم مبینا به دوست پسرش قپی اومده بود و گفته بود یه دفتر خاطره دارم که خوویلی دوستش دارم و بخونیش میفهمی پاکم و تفکراتم چه ها بوده.
دوست پسرش آقا رضا گفته بود پس بیارش بخونم منم
دوستم باکلی ترس قبول کرد و...
اومد پیشم که چکار کنم پریسا؟؟ ضایعم نکن کمکم کن و این حرفا
منم قبول کردم
خلاصه در عرض یه هفته یه سررسید واسش درست کردم...در حین نوشتن خاطره و شعر ...چایی و آب آلبالو روانه سررسیده میکردم که قدیمی به نظر برسه و......خخخخخخ
دادمش دوستم و اونم ذوق کرد و برد سر قرار که نشون دوست پسرش بده
بردن همانا و سوتی همانا
تاریخ اون سر رسید و سالش مال همون سال بود/// با اینکه دوستم گفته بود ازاول راهنمایی ام دارمش.خخخخخخخ
بدترین سوتی ممکن بود
الان اون دوستم وکیله و خیلیم باهم جوریم.

