12-07-2015، 12:11
شــبـيه شــهر پس از جـنگ، گيج و مــتـروكمــ
بـه مــالـكيّت يك اسم تـازه مــشــكوكمــ
بـه مــالـكيّت هر چيز زنده و بـي جـان
بـه مــالـكيّت تـصويرهاي سرگردان
بـه مــالـكيّت اين روزهاي دربـه دري
بـه مــالـكيّت پاييز هاي يك نفري
قـرار شــد كه تـه قـصّه ها دري بـاشــد
دري كه پشــتـش دنياي بـهتـري بـاشــد
مــهم نبـود كه عشــقـت چقـدر دور شــود
مــهم نبـود اگر مــال ديگري بـاشــد!
مــهم نبـود اگر عاشــقـانه لـخت شــود
اگر كه مــوهايش زير روسري بـاشــد!
كه صبـح و ظهر بـه مــسجـد رود بـراي نمــاز
كه پشــت پنجـره در حال دلـبـري بـاشــد!
تـمــام اينها تـصوير بـی خیـال زني ستـ
كه هيچ چيز بـه جـز او مــهم نبـوده و نيستـ
مــهم تـصوّر نور است در دل شــب هاشــ
مــهم فقـط لـبـخندي ست گوشــه ي لـب هاشــ
شــبـيه شــهر پس از جـنگ، مــمــلـؤ از خونمــ
كه زنده زنده مــيان اتـاقـ، مــدفونمــ
زني ست در بـغلـمــ: قـهرمــان افسرده!
كه ديو آمــده و بـچّه هاش را خورده
كه سال هاست بـه خودكارهاش مــصلـوب استـ
زني كه رابـطه اش بـا فرشــتـه ها خوب استـ
پرنده اي ست ولـي غرق خون و پركنده
بـرهنه تـر جـلـوي چشــم هاي شــرمــنده
كه پير نيست و مــوهاش روسفيد شــده!
كه اشــك مــي ريزد بـا تـصوّر خنده
زني كه گوشــه ي سلـّول ها دراز كشــيد
زني كه قـربـاني بـود تـوي پرونده
زني كه رام نشــد، تـا ابـد تـمــام نشــد
زني بـه هيأت عصيان و خون، زني زنده!
زني كه شــوق تـنش را بـه ياد داشــتـه استـ
زني كه رابـطه هايي زياد داشــتـه استـ
زني كه مــثل خودش بـود اگر كمــي بـد بـود
زني كه مــال كسي نيست و نخواهد بـود
شــبـيه شــهر پس از جـنگ، غرق اندوهمــ
نشــستـه زخم تـو در تـكّه تـكّه ي روحمــ
شــبـيه گريه شــدن بـعد لـحظه اي شــادي
بـه خواب ديدنِ چيزي شــبـيه آزادي
شــعار دادن اسمــت جـلـوي دانشــگاه
شــبـيه ديدن زن بـعد چشــم بـند سياه
چقـدر زرد شــده صورتـم كه پاييزمــ
اگر هلـم بـدهي مــثل بـرگ مــي ريزمــ
گذشــتـه اي بـدبـختـم بـه حال وصل شــده
كه زل زده ست بـه آينده ي غم انگيزمــ
از آنهمــه فرياد و از آنهمــه رؤيا
فقـط دو تـكّه ورق مــانده است بـر مــيزمــ
زني ست در بـغلـم مــثل خواب و بـيداري
زني كه مــي شــود از او دوبـاره بـرخيزمــ
دو تـا بـه هيچ رسيده، دو آدم غمــگين
دو خودكشــي كه نكرديم تـوي زيرزمــين
دو تـا سياهي خودكار خستـه روي ورقـ
دو تـا امــيد در اين ناامــيدي مــطلـقـ
شــبـيه شــهر پس از جـنگ، خالـي و بـي ابـر
نشــستـه ايم بـراي ادامــه دادنِ صبـر...