19-06-2015، 13:01
سوتی فامیلمون از زبون خودش
رفتم شرکت واسه ی کار مهم قراداد ببندم دیدم مدیر شرکت ناراحته گفتم چی شده گفت داداشم تو کماست
اومدم بگم ایشالا کار رو خوب تموم میکنیم میترکونیم داداشتونم خوب میشه یهو گفتم
ایشالا خدا داداشتونو میترکونه خوشحال میشیم
خودم اومدم بیرون سریع تا کتکم نزده دیگه کارمم ترکوندم
رفتم شرکت واسه ی کار مهم قراداد ببندم دیدم مدیر شرکت ناراحته گفتم چی شده گفت داداشم تو کماست
اومدم بگم ایشالا کار رو خوب تموم میکنیم میترکونیم داداشتونم خوب میشه یهو گفتم
ایشالا خدا داداشتونو میترکونه خوشحال میشیم
خودم اومدم بیرون سریع تا کتکم نزده دیگه کارمم ترکوندم