چقدر دیر رسیدم [زمان که زود ندارد]
گرفته آتش مغزم [اگرچه دود ندارد]
جهان معا/ دله من مُرد، حساب های تو جبر است
اگر که «بود » ندارد، اگر «نبود » ندارد!
تمام فلخفه ی تو! تمام خفسطه ی من!!
خدای خوب و بزرگی ست [ ولی وجود ندارد ]
شبیه خانه ی گنگی که بسته است به هر فعل
در خروج ندارد، در ورود ندارد
نِشسته و می خشکد، نِشسته و می خشکد
شبیه دریایی که دوبار رود ندارد!!
نوشته بر تن تندت: چقدر دیر رسیدی.
نوشته بر سر قبرم که گریه سود ندارد
پرنده ی بدبختی به شیشه می خورد از تو
...و اوج قصّه همین بود [ولی فرود ندارد!]
چگونه حرف شود با صدای پوست و ش قّال
که توی قافیه هایش «تن کبود » ندارد
نِشسته و می خشکد، نِشسته و می خشکد
نِشسته و می خشکد ... [خدا وجود ندارد]