برای شاهین نجفی ... >-:
خون تازه نشسته رو لب هام
بغض، پک می زنه به سیگارت
ناخن و باورم شکسته شده
مثل آوازهای گیتارت
می نویسم بدون ِ هر کلمه
روی کاغذ دوباره با خونم
توی مغزم تویی که می خونی
من سر ِ حرف هام می مونم
تف به این زندگی که ما رو کرد
اولش قبر و آخرش قبره
خواب ِ بارون ِ تیر می بینه
آسمونی که خالی از ابره
توو خیابون و من رژه می رن
این سؤالا که بی جواب ترن
نمی تونن منو بخوابونن
قرص هام از خودم خراب ترن
تن نمی دم به حوض و آکواریوم
تا که می خشکه آخرش برکه
ماهی ِ قصّه های نیمه شبم
سرم از درد داره می ترکه
نرو بالای کوه شاهینم
نوبت کرکس های شوم شده
قصه شون جای قهرمانا نیست
دورمون واقعا تموم شده
حق ما آخر این قصه
زیر مشت و لگ کبود بشیم
تا خود صبح درد و دل بکنیم
توی سیگارهات دود بشیم
من چیم هیچ تا ابد هیچم
صفر گند پس از ممیز ها
روی یک شاعرم که پاره شده
بین رویا و خط قرمز ها
خفه میشم، که خوب میدونی
تو صدات انعکاس بغض منه
خفه میشم که خوب میدونی
درد در حال بیشتر شدنه
اون ور شیشه شهر تاریکه
بوی خون میده این ور شیشه
من به حرفات باز مطمئنم
همه چی واقعا عوض میشه
بغلم کن از این همه کابوس
بغلم کن برادر خوبم
مثل یک قهرمان بازنده
مشت هامو به باد می کوبم
نرو بالای کوه شاهینم
نوبت کرکس های شوم شده
قصه شون جای قهرمانا نیست
دورمون واقعا تموم شده