14-05-2015، 10:35
(آخرین ویرایش در این ارسال: 14-05-2015، 10:55، توسط mr.destiny.)
مردآزما، مرده آزما، مرتزما، مندرآزما یا جوان آزما موجودی افسانه ای است که از آن در داستان ها و افسانه های بخش های مختلفی از ایران یاد شده است.
درافسانه های مردم بلوچ مردآزما نام نوعی جن است که اگر کسی از وی نترسد با او دوست میشود و اگر از او بترسند با ترساندن قربانی اش را از پا در میآورد.
در این افسانهها گفته میشود مردآزما به صورت حیوانی اهلی بر مسافران مرد پدیدار میشود و ناگهانی سخن میگوید یا تغییر شکل میدهد و با این کار میزان دلاوری و مردانگی مسافر را میآزماید. بر پایه افسانه، مردآزما بیشتر در جایهای تاریک و خلوت نمودار میشود ولی به کسی آسیبی نمیزند و به باور گروهی، در برابر افراد ترسو ظاهر نمیشود تا از آنها آسیبی نبیند. گفته میشود این داستان برای این ساخته شده تا به افراد کمجرأت قوت قلب بدهند که اگر به جای تاریک یا خلوتی رفتند کمتر بترسند زیرا به آنها گفته میشد مردآزما به افراد ترسو کاری ندارد.
در خراسان جنوبی مردآزما را «مردهآزما» هم مینامند و او را موجودی زشتروی میدانند که محل زندگیاش گورستان های خوفناک و گاه آسیابهای کهنهٔ آبی و بادیست. او از نور گریزان است و تقلید صدای آدمی میکند. مردهآزما را بیشتر به قالب زنی زشتروی میدانند که صورتش دراز و چاک دهانش عمودیست و دندانهایش افقی و بُرّان است.
در لرستان به این موجود افسانه ای "مرتزما" می گویند و از آن به عنوان موجودی ترسناک یاد می شود.
در داستانهایی دیگر مردآزما در کوچههای تاریک و خلوت از پشت دیوار ظاهر میشود و هر اندازه به او نگاه شود بزرگتر و بزرگتر میشود.
در کتاب کوچهٔ احمد شاملو نیز مردآزما به عنوان نام یکی از جنهایی است که به شکلهای گوناگونی در میآید. برخی دیگر آن را هیولا یا غولی تخیلی دانستهاند که بهصورتِ مویی ظاهرمیشود و بزرگ و بزرگتر میگردد یا قدی بسیار بلند به بلندی کوه دارد.
در مناطق کردنشین از این موجود به نام جوان ازما نام برده می شود .
در ادبیات شفاهی روستا های استان کرمان مردآزما (در گویش محلی "مندرآزما") موجودیست به باریکی دسته بیل و یک وجب قد. که کم کم قد میکشد. در صورت پرسش جواب میدهد و آدرس اشیاء گم شده را دقیقاً میگوید. نکته جالب آن است که در اکثر خوانواده های بزرگ (طایفه ها) یک نفر که معمولا مسن است ادعای دیدن "مندرازما" را در سنین جوانی دارد.
در فرهنگ عامه مردم سربندان از آن به نام مردوزوان یاد می شود که شبها در صحرا و بیابان ظاهر شده و به شکل مردی لاغر اندام است که به افراد تنها نزدیک می شود. اگر فرد بترسد و فرار کند مردوزوان او را دنبال کرده و رفته رفته قدش بلند و بلندتر می شود اما اگر فرد نترسد مردوزوان نمی تواند به او آسیبی برساند. چنین گفته می شود که مردوزوان دارای پاهایی بلند است که مانند ریسمان می ماند و وقتی به فردی که در حال فرار است برسد بر پشتش سوار شده و پاهایش را به دور کمر او گره می زند و آن فرد از آن به بعد اسیر و گرفتار مردوزوان می شود. بیشتر پیرمردهای سربندان ادعا دارند که در دوران جوانی در بیابان های پایین دست سربندان مردزوان را مشاهده کرده اند. حتی گفته می شود که مردوزوان خود را بصورت بزغاله ای که سخن می گوید، یا بصورت توده ای پشم گوسفند که وقتی فرد آن را برداشته در دستش تبدیل به بچه شده است نیز به مردم نشان داده است.
بنا به افسانههای قدیمی محکم گرفتن بند شلوار یا کمربند موجب ناپدید شدن مردآزما میشود.
در تاریخ ۲۰ تیرماه ۱۳۹۱ در محل سکوهای گازی پارس جنوبی لاشه موجودی عجیب الخلقه توسط پرسنل دریایی شناورهای مستقر در منطقه رویت شد که چند تصویر از این موجود به حضور تقدیم می گردد.
منبع: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://ufolove.org
حدودا 20 سال است که هر چند يکبار در يکي از کشورهاي اروپايي واقعه عجيبي اتفاق ميافتد. داستان هم اين است که شب ميخوابند و صبح که بيدار ميشوند ميبينند که در مزارع گندم دايرههاي بزرگي ايجاد شده است. اين اتفاق نميتواند عادي يا شوخي و جعلي باشد. گذشته از اين يک شبه نميشود چنين اشکالي را با آن دقت در مزارع ايجاد کرد. در اين بين بحران دايرههاي گندمزاري متوقف نشده است، بلکه توسعه نيز يافته و جالب است که اشکال هندسي، سال به سال هندسيتر، پيچيدهتر و پرکارتر شدهاند.
ژاپنيها موضوع را آنقدر جدي تلقي کردهاند که هياتهايي را براي بازديد از اين دايرهها به اروپا و آمريکا فرستادند. نظر نهايي اين است که اين اشکال ثمره هنرنمايي موجودات فضايي باهوشي است که سوار بر بشقاب پرنده به زمين ميآيند و به وسيله اشکال مرموز براي ما پيغام ميگذارند و دوباره به سياره خود بر ميگردند.
آزمايشها و بررسيهاي شبانه با کمک دوربينهاي مادون قرمز و ميکروفنها ثابت کردهاند که اين اشکال عجيب و غريب و شايد در باطن پرمعني، شب هنگام و در کوتاهترين زمان و بدون ايجاد کمترين سروصدايي يا تظاهرات عيني و گويي که بهطور صددرصد نامريي بوجود آمدهاند.
اين اشکال در طول ۲۰ سال گذشته هندسيتر، هنريتر، پيچيدهتر و پرطرحتر شدهاند. مثلا دايرهها بزرگتر شدهاند. گاهي دايرهها مانند حلقههاي نماد المپيک تو در تو هستند و در يک مورد هم يک مثلث نيز به آنها اضافه شده است. اشکالي هم شبيه حشرات و ماهيها عينا مانند آثار نقاشي ماقبل تاريخ که در غارها کشف شده ديده شدهاند. در کل کسي که اين اشکال را ايجاد کرده است در نوعي خط تصويري نظير خط هيروگليف مهارت داشته و خواسته است که با زبان بي زباني به ما چيزهايي بگويد.
برخي از محققاني که ماجرا را مورد بررسي قرار دادهاند، ميگويند که اين اشکال از فضا و با کمک نوعي اشعه شبيه اشعه ليزر دايرهوار سوزانده ميشوند و بعيد نيست که هنگام عمل، صداي خش و خش مانندي نيز بلند شده باشد. ولي در کل از روي شکلهاي اين مزارع بايد نتيجه گرفت که فاعل هر کسي که باشد، روحيه اعتدالي دارد و از هندسه و هنر چيزهايي سرش ميشود و در ضمن با طبيعت هم سر و کار دارد. بهطور کلي ميتوان گفت که آنها موجودات بيآزار و صلحجويي هستند و ميخواهند، خود را به نحوي از انحا با طبيعت زمين تطبيق دهند و به ما حالي کنند که ما هم هستيم.
نيرويي که بتواند ساقههاي گندم را خم کند، الزاما بايد ويژگيهاي خاصي نيز داشته باشد. چون در بعضي از گندمزارها ساقههاي گندم در اين اشکال بريده يا سوزانده نشدهاند، بلکه خيلي تميز و پاکيزه با زاويه ۹۰ درجه خم و خوابانده شدهاند. يعني به بوته گندم امکان داده شده است که به رشد خود ادامه دهد ولي نه به صورت قائم، بلکه به صورت افقي.
مساله کشف و تشخيص آثار راديواکتيو در اين اشکال، موضوع را پيچيدهتر کرده است. در تمام اشکال، آثار تشعشعات راديو اکتيو بتا و گاما ( البته با شدت ضعفهاي متفاوت ) تشخيص داده شده است و آزمايشگاهها نظر دادهاند که در بعضي از مزارع، مقدار اشعه بتا و گاما زياد و در برخي کم است.
تشکيلات موسوم به حلقههاي کشتزار، اغلب در مزارع غلات پديد ميآيند و طي فرآيندي که به پيدايش آنها ميانجامد، گياهان به نحوي اسرارآميز روي زمين ميخوابند. بدينصورت الگوهايي پديد ميآيد که يکباره و بيآنکه در روشنايي روز پيش از آن، کسي آنها را ديده باشد، توجه مردم را به خود جلب ميکنند.
12 Petals of the Flower of Life
Commom Theme – Dumbell Shaped Crop Formation
شواهد موجود نشان ميدهند که وقوع اين پديدهها، از اوايل قرن بيستم به بعد، سال به سال افزايش يافته است، بهطوري که در دهه ۱۹۶۰ به رويدادي آشنا تبديل شده و از دهه ۱۹۷۰ به بعد توجه اذهان عمومي را به خود جلب كرده است. از سال ۱۹۷۲به بعد ( يعني سال مشاهده عيني صحنه وقوع توسط باند شاتل وود ) تاکنون در حدود 10 هزار گزارش از پيدايش مستند حلقههاي کشتزار با اشکال گوناگون، در نقاط مختلف جهان ارائه شده است. قطر بعضي از اين حلقهها به يک کيلومتر ميرسد و برخي ديگر از آنها مساحتي بالغ بر ۱۹ هزار متر مربع را ميپوشانند.
نکته قابل ذکر ديگر، نحوه خميده شدن ساقهها و ارتباط آن با ساختمان آنهاست. ساقه گياهان علفي، بندها يا گرههايي دارند که از وظايف آنها، ايجاد استحکام در گياه است. اين بندها، مجهز به روزنههايي براي ايجاد امکان خروج بخار آب هستند. تجمع آب در محل بندها و فشار آن، موجب راست ايستادن ساقه و در نتيجه، موجب سر پا ماندن گياه ميشود. در صورتي که دما افزايش يابد، آب به بخار تبديل ميشود و منافذ موجود در بندها، راه را براي خروج بخار ميگشايند. اين سازوکار، راهي براي تنظيم دما و خنک نگه داشتن گياه است، که البته به از دست رفتن عامل استحکام و خميده شدن ساقه گياه ميانجامد.
بسياري از کساني که از اين حلقهها بازديد ميکنند، دچار واکنشهاي جسمي خاصي ميشوند که از آن جمله ميتوان به حالت تهوع، سردرد، گيجي، احساس قلقلک و دردهاي گوناگون اشاره کرد. نظير اين نشانگان را ميتوان در ناخوشيهاي حاصل از تاثير پرتو راديو اکتيو نيز مشاهده کرد.
گفته ميشود که ساعتها، تلفنهاي همراه، دوربينهاي عکاسي و به ويژه دستگاههاي الکترونيکي که براي بررسي وارد منطقه ميشوند، دچار اختلال ميشوند و نيز ادعا ميشود که قطبنماي هواپيماها، در بالاي اين مناطق، به صورت ديوانه وار به چرخش درميآيد.
اشخاصي که شاهد پيدايش حلقههاي کشتزار بودهاند، متوجه تابش سرخ رنگي بر سطح زمين شدهاند. خميده شدن گياهان در پنج دقيقه اتفاق ميافتد و در اين مدت، هيچکس، شخص يا وسيلهاي را که بتوان اين رويداد را به آن نسبت داد، نديده است.
در برخي موارد، پيدايش اشکال پيچيده اين حلقهها با برخي حوادث عجيب همراه بوده است. مثلا ديده شده است که سگهاي مجاور يک منطقه در فاصله ساعت ۲ تا ۴ بامداد پارس کردهاند و صبح روز بعد، پيدايش حلقهاي در آن منطقه گزارش شده است، يا ديدهاند که احشام، پس از ورود به محوطه حلقهها بيمار شدهاند. در دامنه تپهها، متوجه وزش بادهاي عجيب شدهاند و همچنين مشاهده گويهاي نارنجي نوراني، شنيدن صداهاي خش خش مانند عجيب و ظهور مکرر اشيا پرنده ناشناس، از ديگر وقايع پس از ظهور حلقهها بودهاند.
مشهورترين تصوير قديمي مستندي که وقوع پديده حلقههاي کشتزار را نشان ميدهد، يک گراور يا حکاکي چوبي، متعلق به سال ۱۶۷۸ ميلادي در انگلستان است. در اين اثر، موجودي شيطاني به تصوير درآمده است که با داسي بلند، مشغول دروي مزرعه غلات در قالب الگويي عجيب و خاص است.
عکس هایی از سفینه ها و حلقه های کشتزار
کالیفرنیا
کلرورادو
دلاویر
لشکر کشی یوفوها (لینیوس)
پایپر سیتی Piper City
شب های ایالت مینه سوتا
نوآدا
نیویورک--------------- ( تایید شده ) ---------------
استرالیا
کانادا--------------- (تایید شده)-----------------
اینم آخرین حلقه کشتزار بجا مونده از اونا در انگلستان
برخورد های نوع یک تا چهار با فضایی ها به شرح زیر می باشد
برخورد نوع اول : شما شی بیگانه ای را می بینید .
برخورد نوع دوم : زمانی است که مدرک مستندی از آن شی یا موجود داشته باشید مثل علائم دایره ها و ...
برخورد نوع سوم : شما با آنها تماس پیدا می کنید .
برخورد نوع چهارم : برای انسان این برخورد می تواند وحشتناک ترین اتفاق در زندگیش باشد و زمانی اتفاق می افتد که آنها شما را ببینند و ببرند .
.................................................................................................................
حضور فرازمینی ها توان حرکتی را از ما گرفته بودن!
مجله راه زندگی اول اردیبهشت 87 شماره 260
این نوع برخورد در جایگاه برخورد نوع سوم و چهارم قرار می گیرد .
در آن غروب گرم تابستانی ، من و همسرم در ایوان منزلمان نشسته بودیم و قهوه می خوردیم .
آسمان بسیار صاف بود و ستاره های کم کم در آن نمایان می شدند . ما در آن زمان ،در منطقه ای دور افتاده نزدیک دهکده ای کم جمعیت زندگی می کردیم . در اطراف منزلمان ، چند زمین کشاورزی بزرگ قرار داشتند که همگی متعلق به خانواده شوهرم بودند
ستاره ها به نحوی زیبا و خیره کننده در آسمان به ما چشمکا می زدند و آسمان آن قدر صاف بود که حتی کهکشان راه شیری را می شد دید . کم ترین نسیمی نمی وزید ولی ماه در آسمان هنوز دیده نمی شد . همه جا در سکوت مطالق فرو رفته بود و کوچک ترین صدایی به گوش نمی رسید . از آنجا که شب ها ، نور ستارگان و مهتاب فضای ایوان منزلمان را کاملا روشن می کرد ، چراغی در بیرون روشن نکرده بودیم . همه جا آن قدر ساکت بود که حتی صدای بهم خوردن بال یک مگس به گوش می رسید .
من و شوهرم که از آن سکوت و آرامش لذت می بردیم ، در سکوت قهوه می خوردیم و غرق زیبایی آسمان شامگاهی و ستارگان درخشان بودیم .
در حالی که نگاه هر دو نفرمان به آسمان بود ، ناگهان چیزی را دیدیم که ابتدا تصویر کردیم یک هوا پیما است . جای تعجبی نداشت ، چون در چند کیلومتری منزلمان فرودگاه قرار داشت . ولی طولی نکشید که متوجه موضوع عجیبی شدیم ! این هواپیما به نحوی غیر عادی و خیلی آرام حرکت می کرد و هیچ صدایی هم نداشت . ما که در آسمان ، به وفور شاهد رفت وآمد هواپیماها بودیم . مگر می شد حرکت هواپیما در آسمان هیچ صدایی ایجاد نکند؟ یا به چه علت ممکن بود که یک هواپیما تا این حد ، آهسته حرکت کند؟!
به همین علت هم من و شوهرم ، از دیدن آن تعجب کردیم و منتظر شنیدن صدای هواپیما بودیم . ولی هرگز صدای به گوشمان نرسید. در حالی که هر دو ، مات و مبهوت و شگفت زده به آسمان می نگریستیم ، متوجه شدیم که آن شیء عجیب از سمت شمال به جنوب در حرکت است و گاهی مسیر حرکتش را برعکس می کند، ولی به هیچ وجه صدایی تولید نمیکرد. حدود بیست دقیقه تمام آن شیء بالای سرمان حرکت می کرد تا اینکه ناگهان سرعتش به نحو عجیبی زیاد شد ، بعد به ما نزدیک و نزدیک تر شد. وقتی درست بالای سرمان قرار گرفت دوباره از سرعتش کاسته شد. جالا دیگر می توانستیم به خوبی آن را ببینم . دست کم سه چراغ سفید رنگ و درخشان در سه گوشه زوایای مثلث شکلش به چشم می خورند. طرح مثلثی آن در دل آسمان شب و در لا به لای ستارگان درخشان به خوبی مشخص بود. چراغ هایش به نحوی جابجا می شدند که قادر به توصیفش نیستم. انگار هر چند ثانیه یک بار ، یکی جای خود را به دیگری می داد. فقط یک نور خیلی خیره کننده و درخشان در وسط مثلث به چشم می خورد که مکان ثابتی داشت و تغییر جهت نمی داد. انگار مرکز ثقل آن مثلث همان نور خیره کننده سفید رنگ بود!
به نظر می رسید بقیه چراغ ها نور خود را از آن می گرفتند و ما اسم آن را نور اصلی گذاشتیم . در حالی که شیء مثلثی شکل به سمت ما نزدیک می شد، به نظر می رسید حرکتی آرام به سوی عقب و جلو داشت و تکان تکان می خورد. وقتی کاملا به ما نزدیک شد،نوری درخشان از وسط نور اصلی به آرامی روی ما پرتو انداخت که کاملا روی من و شوهرم نشانه رفته بود. ما بدون اینکه قادر به هیچگونه حرکتی باشیم ، در سکوت با حالتی بیمناک سر جایمان نشسته بودیم و هیچ کلمه ای از دهانمان بیرون نمی آمد.
انگار آن نور خیره کننده که روی ما پرتو افکنده بود، با نیرویی عجیب و غیر قابل توصیف ، توان هر حرکتی را از ما گرفته بود. در واقع سر جایمان میخکوب شده بودیم و احساس عجیبی داشتیم . نمی توانم آن احساس را به درستی برایتان توصیف کنم. احساس عجیبی داشتیم . نمی توانم آن احساس بشری و طبیعی نبود. انگار نیرویی ناشناخته و قوی ذهن مان را تحت کنترول خود قرار داده بود . احساس می کردیم از داخل شیء مثلثی شکل ، تحت کنترل خود قرار داده بود.
احساس می کردیم از داخل شیء مثلثی شکل، تحت عکسبرداری یا فیلمبرداری قرار گرفته بویم.
حدود بیست ثانیه نور درخشان روی ما قرار داشت و شیء مثلثی شکل بی حرکت بالای سرمان بود.انگار از داخل آن روی ما تحقیقات و بررسی هایی صورت می گرفت . طی آن مدت ، من و شوهرم هیچ حرکتی نداشتیم یعنی قادر به تکان خوردن یا حرف زدن نبودیم .فقط به آن صحنه عجیب و باور نکردنی می نگریستیم ، تا اینکه سرانجام به نظر رسید کار تحقیق و بررسی به پایان رسید.
چرا که شیء مثلثی شکل به آرامی به حرکت در آمد و از ما به سمت جنوب فاصله گرفت. همزمان ، پرتوی نور خیره کننده نیز به سمت دیگری افکنده شد. شیء عجیب پس از چند دقیقه در لابه لای کوه های اطراف از نظر ناپدید شد.
به محض ناپدید شدن آن، تازه من و شوهرم توانستیم حرکتی به خود بدهیم و نگاه خیره مان را از آسمان برگیریم.
قهوه هایمان سرد سرد شده بودند و احساس می کردیم مدت زمان زیادی در آن حال مثل دو مجسمه قرار داشتیم. در آن هوای گرم تابستانی ، سردمان شده بود و به خود می لرزیدیم.
وقتی سرانجام توانستیم حرف بزنیم ، هر دو به هم گفتیم که آن چه دیده بودیم، هواپیما نبود. امکان نداشت هواپیما آن شکلی باشد.
چون هواپیما آن شکلی نبود، نمی توانست تا آن حد به ما نزدیک شود و مهم تر از همه نمی توانست بدون ایجاد کوچکترین صدایی در آسمان حرکت کند .
ما در آن غروب ، شاهد چیزی بودیم که تا به حال ندیده و نشنیده بودیم. پس از مدتی هر دو به این نتیجه رسیدیم که آنچه آن شب دیده بودیم ، یک بشقاب پرنده بود که به این سیاره تعلق نداشت . آن شب هیچکدام نتوانستیم بخوابیم و بشقاب پرنده مثلثی شکل تا مدت ها ، ذهن مان را به خود اشغال کرده بود.
من و شوهرم ، هر دو افرادی منطقی و سالم هستیم و سوگند یاد می کنم که آن شب دچار خیالات و توهمات نشده بودیم .
آن تجربه ای تا حدی ناشناخته و عجیب بود که اعتقادات و باورهایمان را نسبت به موجودات فضایی و بشقاب پرنده ها ، برای همیشه تغییر داد. حالا هر دو به شدت باور داریم که قطعا در این جهان تنها نیستیم و موجودات دیگری وجود دارند که برای ما ناشناخته هستند، ولی از ما شناخت کاملی دارند و با گشت و گذار در جهان ما می خواهند بررسی ها و تحقیقاتی گسترده انجام دهند.
درافسانه های مردم بلوچ مردآزما نام نوعی جن است که اگر کسی از وی نترسد با او دوست میشود و اگر از او بترسند با ترساندن قربانی اش را از پا در میآورد.
در این افسانهها گفته میشود مردآزما به صورت حیوانی اهلی بر مسافران مرد پدیدار میشود و ناگهانی سخن میگوید یا تغییر شکل میدهد و با این کار میزان دلاوری و مردانگی مسافر را میآزماید. بر پایه افسانه، مردآزما بیشتر در جایهای تاریک و خلوت نمودار میشود ولی به کسی آسیبی نمیزند و به باور گروهی، در برابر افراد ترسو ظاهر نمیشود تا از آنها آسیبی نبیند. گفته میشود این داستان برای این ساخته شده تا به افراد کمجرأت قوت قلب بدهند که اگر به جای تاریک یا خلوتی رفتند کمتر بترسند زیرا به آنها گفته میشد مردآزما به افراد ترسو کاری ندارد.
در خراسان جنوبی مردآزما را «مردهآزما» هم مینامند و او را موجودی زشتروی میدانند که محل زندگیاش گورستان های خوفناک و گاه آسیابهای کهنهٔ آبی و بادیست. او از نور گریزان است و تقلید صدای آدمی میکند. مردهآزما را بیشتر به قالب زنی زشتروی میدانند که صورتش دراز و چاک دهانش عمودیست و دندانهایش افقی و بُرّان است.
در لرستان به این موجود افسانه ای "مرتزما" می گویند و از آن به عنوان موجودی ترسناک یاد می شود.
در داستانهایی دیگر مردآزما در کوچههای تاریک و خلوت از پشت دیوار ظاهر میشود و هر اندازه به او نگاه شود بزرگتر و بزرگتر میشود.
در کتاب کوچهٔ احمد شاملو نیز مردآزما به عنوان نام یکی از جنهایی است که به شکلهای گوناگونی در میآید. برخی دیگر آن را هیولا یا غولی تخیلی دانستهاند که بهصورتِ مویی ظاهرمیشود و بزرگ و بزرگتر میگردد یا قدی بسیار بلند به بلندی کوه دارد.
در مناطق کردنشین از این موجود به نام جوان ازما نام برده می شود .
در ادبیات شفاهی روستا های استان کرمان مردآزما (در گویش محلی "مندرآزما") موجودیست به باریکی دسته بیل و یک وجب قد. که کم کم قد میکشد. در صورت پرسش جواب میدهد و آدرس اشیاء گم شده را دقیقاً میگوید. نکته جالب آن است که در اکثر خوانواده های بزرگ (طایفه ها) یک نفر که معمولا مسن است ادعای دیدن "مندرازما" را در سنین جوانی دارد.
در فرهنگ عامه مردم سربندان از آن به نام مردوزوان یاد می شود که شبها در صحرا و بیابان ظاهر شده و به شکل مردی لاغر اندام است که به افراد تنها نزدیک می شود. اگر فرد بترسد و فرار کند مردوزوان او را دنبال کرده و رفته رفته قدش بلند و بلندتر می شود اما اگر فرد نترسد مردوزوان نمی تواند به او آسیبی برساند. چنین گفته می شود که مردوزوان دارای پاهایی بلند است که مانند ریسمان می ماند و وقتی به فردی که در حال فرار است برسد بر پشتش سوار شده و پاهایش را به دور کمر او گره می زند و آن فرد از آن به بعد اسیر و گرفتار مردوزوان می شود. بیشتر پیرمردهای سربندان ادعا دارند که در دوران جوانی در بیابان های پایین دست سربندان مردزوان را مشاهده کرده اند. حتی گفته می شود که مردوزوان خود را بصورت بزغاله ای که سخن می گوید، یا بصورت توده ای پشم گوسفند که وقتی فرد آن را برداشته در دستش تبدیل به بچه شده است نیز به مردم نشان داده است.
بنا به افسانههای قدیمی محکم گرفتن بند شلوار یا کمربند موجب ناپدید شدن مردآزما میشود.
در تاریخ ۲۰ تیرماه ۱۳۹۱ در محل سکوهای گازی پارس جنوبی لاشه موجودی عجیب الخلقه توسط پرسنل دریایی شناورهای مستقر در منطقه رویت شد که چند تصویر از این موجود به حضور تقدیم می گردد.
منبع: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://ufolove.org
حدودا 20 سال است که هر چند يکبار در يکي از کشورهاي اروپايي واقعه عجيبي اتفاق ميافتد. داستان هم اين است که شب ميخوابند و صبح که بيدار ميشوند ميبينند که در مزارع گندم دايرههاي بزرگي ايجاد شده است. اين اتفاق نميتواند عادي يا شوخي و جعلي باشد. گذشته از اين يک شبه نميشود چنين اشکالي را با آن دقت در مزارع ايجاد کرد. در اين بين بحران دايرههاي گندمزاري متوقف نشده است، بلکه توسعه نيز يافته و جالب است که اشکال هندسي، سال به سال هندسيتر، پيچيدهتر و پرکارتر شدهاند.
ژاپنيها موضوع را آنقدر جدي تلقي کردهاند که هياتهايي را براي بازديد از اين دايرهها به اروپا و آمريکا فرستادند. نظر نهايي اين است که اين اشکال ثمره هنرنمايي موجودات فضايي باهوشي است که سوار بر بشقاب پرنده به زمين ميآيند و به وسيله اشکال مرموز براي ما پيغام ميگذارند و دوباره به سياره خود بر ميگردند.
آزمايشها و بررسيهاي شبانه با کمک دوربينهاي مادون قرمز و ميکروفنها ثابت کردهاند که اين اشکال عجيب و غريب و شايد در باطن پرمعني، شب هنگام و در کوتاهترين زمان و بدون ايجاد کمترين سروصدايي يا تظاهرات عيني و گويي که بهطور صددرصد نامريي بوجود آمدهاند.
اين اشکال در طول ۲۰ سال گذشته هندسيتر، هنريتر، پيچيدهتر و پرطرحتر شدهاند. مثلا دايرهها بزرگتر شدهاند. گاهي دايرهها مانند حلقههاي نماد المپيک تو در تو هستند و در يک مورد هم يک مثلث نيز به آنها اضافه شده است. اشکالي هم شبيه حشرات و ماهيها عينا مانند آثار نقاشي ماقبل تاريخ که در غارها کشف شده ديده شدهاند. در کل کسي که اين اشکال را ايجاد کرده است در نوعي خط تصويري نظير خط هيروگليف مهارت داشته و خواسته است که با زبان بي زباني به ما چيزهايي بگويد.
برخي از محققاني که ماجرا را مورد بررسي قرار دادهاند، ميگويند که اين اشکال از فضا و با کمک نوعي اشعه شبيه اشعه ليزر دايرهوار سوزانده ميشوند و بعيد نيست که هنگام عمل، صداي خش و خش مانندي نيز بلند شده باشد. ولي در کل از روي شکلهاي اين مزارع بايد نتيجه گرفت که فاعل هر کسي که باشد، روحيه اعتدالي دارد و از هندسه و هنر چيزهايي سرش ميشود و در ضمن با طبيعت هم سر و کار دارد. بهطور کلي ميتوان گفت که آنها موجودات بيآزار و صلحجويي هستند و ميخواهند، خود را به نحوي از انحا با طبيعت زمين تطبيق دهند و به ما حالي کنند که ما هم هستيم.
نيرويي که بتواند ساقههاي گندم را خم کند، الزاما بايد ويژگيهاي خاصي نيز داشته باشد. چون در بعضي از گندمزارها ساقههاي گندم در اين اشکال بريده يا سوزانده نشدهاند، بلکه خيلي تميز و پاکيزه با زاويه ۹۰ درجه خم و خوابانده شدهاند. يعني به بوته گندم امکان داده شده است که به رشد خود ادامه دهد ولي نه به صورت قائم، بلکه به صورت افقي.
مساله کشف و تشخيص آثار راديواکتيو در اين اشکال، موضوع را پيچيدهتر کرده است. در تمام اشکال، آثار تشعشعات راديو اکتيو بتا و گاما ( البته با شدت ضعفهاي متفاوت ) تشخيص داده شده است و آزمايشگاهها نظر دادهاند که در بعضي از مزارع، مقدار اشعه بتا و گاما زياد و در برخي کم است.
تشکيلات موسوم به حلقههاي کشتزار، اغلب در مزارع غلات پديد ميآيند و طي فرآيندي که به پيدايش آنها ميانجامد، گياهان به نحوي اسرارآميز روي زمين ميخوابند. بدينصورت الگوهايي پديد ميآيد که يکباره و بيآنکه در روشنايي روز پيش از آن، کسي آنها را ديده باشد، توجه مردم را به خود جلب ميکنند.
12 Petals of the Flower of Life
Commom Theme – Dumbell Shaped Crop Formation
شواهد موجود نشان ميدهند که وقوع اين پديدهها، از اوايل قرن بيستم به بعد، سال به سال افزايش يافته است، بهطوري که در دهه ۱۹۶۰ به رويدادي آشنا تبديل شده و از دهه ۱۹۷۰ به بعد توجه اذهان عمومي را به خود جلب كرده است. از سال ۱۹۷۲به بعد ( يعني سال مشاهده عيني صحنه وقوع توسط باند شاتل وود ) تاکنون در حدود 10 هزار گزارش از پيدايش مستند حلقههاي کشتزار با اشکال گوناگون، در نقاط مختلف جهان ارائه شده است. قطر بعضي از اين حلقهها به يک کيلومتر ميرسد و برخي ديگر از آنها مساحتي بالغ بر ۱۹ هزار متر مربع را ميپوشانند.
نکته قابل ذکر ديگر، نحوه خميده شدن ساقهها و ارتباط آن با ساختمان آنهاست. ساقه گياهان علفي، بندها يا گرههايي دارند که از وظايف آنها، ايجاد استحکام در گياه است. اين بندها، مجهز به روزنههايي براي ايجاد امکان خروج بخار آب هستند. تجمع آب در محل بندها و فشار آن، موجب راست ايستادن ساقه و در نتيجه، موجب سر پا ماندن گياه ميشود. در صورتي که دما افزايش يابد، آب به بخار تبديل ميشود و منافذ موجود در بندها، راه را براي خروج بخار ميگشايند. اين سازوکار، راهي براي تنظيم دما و خنک نگه داشتن گياه است، که البته به از دست رفتن عامل استحکام و خميده شدن ساقه گياه ميانجامد.
بسياري از کساني که از اين حلقهها بازديد ميکنند، دچار واکنشهاي جسمي خاصي ميشوند که از آن جمله ميتوان به حالت تهوع، سردرد، گيجي، احساس قلقلک و دردهاي گوناگون اشاره کرد. نظير اين نشانگان را ميتوان در ناخوشيهاي حاصل از تاثير پرتو راديو اکتيو نيز مشاهده کرد.
گفته ميشود که ساعتها، تلفنهاي همراه، دوربينهاي عکاسي و به ويژه دستگاههاي الکترونيکي که براي بررسي وارد منطقه ميشوند، دچار اختلال ميشوند و نيز ادعا ميشود که قطبنماي هواپيماها، در بالاي اين مناطق، به صورت ديوانه وار به چرخش درميآيد.
اشخاصي که شاهد پيدايش حلقههاي کشتزار بودهاند، متوجه تابش سرخ رنگي بر سطح زمين شدهاند. خميده شدن گياهان در پنج دقيقه اتفاق ميافتد و در اين مدت، هيچکس، شخص يا وسيلهاي را که بتوان اين رويداد را به آن نسبت داد، نديده است.
در برخي موارد، پيدايش اشکال پيچيده اين حلقهها با برخي حوادث عجيب همراه بوده است. مثلا ديده شده است که سگهاي مجاور يک منطقه در فاصله ساعت ۲ تا ۴ بامداد پارس کردهاند و صبح روز بعد، پيدايش حلقهاي در آن منطقه گزارش شده است، يا ديدهاند که احشام، پس از ورود به محوطه حلقهها بيمار شدهاند. در دامنه تپهها، متوجه وزش بادهاي عجيب شدهاند و همچنين مشاهده گويهاي نارنجي نوراني، شنيدن صداهاي خش خش مانند عجيب و ظهور مکرر اشيا پرنده ناشناس، از ديگر وقايع پس از ظهور حلقهها بودهاند.
مشهورترين تصوير قديمي مستندي که وقوع پديده حلقههاي کشتزار را نشان ميدهد، يک گراور يا حکاکي چوبي، متعلق به سال ۱۶۷۸ ميلادي در انگلستان است. در اين اثر، موجودي شيطاني به تصوير درآمده است که با داسي بلند، مشغول دروي مزرعه غلات در قالب الگويي عجيب و خاص است.
عکس هایی از سفینه ها و حلقه های کشتزار
کالیفرنیا
کلرورادو
دلاویر
لشکر کشی یوفوها (لینیوس)
پایپر سیتی Piper City
شب های ایالت مینه سوتا
نوآدا
نیویورک--------------- ( تایید شده ) ---------------
استرالیا
کانادا--------------- (تایید شده)-----------------
اینم آخرین حلقه کشتزار بجا مونده از اونا در انگلستان
برخورد های نوع یک تا چهار با فضایی ها به شرح زیر می باشد
برخورد نوع اول : شما شی بیگانه ای را می بینید .
برخورد نوع دوم : زمانی است که مدرک مستندی از آن شی یا موجود داشته باشید مثل علائم دایره ها و ...
برخورد نوع سوم : شما با آنها تماس پیدا می کنید .
برخورد نوع چهارم : برای انسان این برخورد می تواند وحشتناک ترین اتفاق در زندگیش باشد و زمانی اتفاق می افتد که آنها شما را ببینند و ببرند .
.................................................................................................................
حضور فرازمینی ها توان حرکتی را از ما گرفته بودن!
مجله راه زندگی اول اردیبهشت 87 شماره 260
این نوع برخورد در جایگاه برخورد نوع سوم و چهارم قرار می گیرد .
در آن غروب گرم تابستانی ، من و همسرم در ایوان منزلمان نشسته بودیم و قهوه می خوردیم .
آسمان بسیار صاف بود و ستاره های کم کم در آن نمایان می شدند . ما در آن زمان ،در منطقه ای دور افتاده نزدیک دهکده ای کم جمعیت زندگی می کردیم . در اطراف منزلمان ، چند زمین کشاورزی بزرگ قرار داشتند که همگی متعلق به خانواده شوهرم بودند
ستاره ها به نحوی زیبا و خیره کننده در آسمان به ما چشمکا می زدند و آسمان آن قدر صاف بود که حتی کهکشان راه شیری را می شد دید . کم ترین نسیمی نمی وزید ولی ماه در آسمان هنوز دیده نمی شد . همه جا در سکوت مطالق فرو رفته بود و کوچک ترین صدایی به گوش نمی رسید . از آنجا که شب ها ، نور ستارگان و مهتاب فضای ایوان منزلمان را کاملا روشن می کرد ، چراغی در بیرون روشن نکرده بودیم . همه جا آن قدر ساکت بود که حتی صدای بهم خوردن بال یک مگس به گوش می رسید .
من و شوهرم که از آن سکوت و آرامش لذت می بردیم ، در سکوت قهوه می خوردیم و غرق زیبایی آسمان شامگاهی و ستارگان درخشان بودیم .
در حالی که نگاه هر دو نفرمان به آسمان بود ، ناگهان چیزی را دیدیم که ابتدا تصویر کردیم یک هوا پیما است . جای تعجبی نداشت ، چون در چند کیلومتری منزلمان فرودگاه قرار داشت . ولی طولی نکشید که متوجه موضوع عجیبی شدیم ! این هواپیما به نحوی غیر عادی و خیلی آرام حرکت می کرد و هیچ صدایی هم نداشت . ما که در آسمان ، به وفور شاهد رفت وآمد هواپیماها بودیم . مگر می شد حرکت هواپیما در آسمان هیچ صدایی ایجاد نکند؟ یا به چه علت ممکن بود که یک هواپیما تا این حد ، آهسته حرکت کند؟!
به همین علت هم من و شوهرم ، از دیدن آن تعجب کردیم و منتظر شنیدن صدای هواپیما بودیم . ولی هرگز صدای به گوشمان نرسید. در حالی که هر دو ، مات و مبهوت و شگفت زده به آسمان می نگریستیم ، متوجه شدیم که آن شیء عجیب از سمت شمال به جنوب در حرکت است و گاهی مسیر حرکتش را برعکس می کند، ولی به هیچ وجه صدایی تولید نمیکرد. حدود بیست دقیقه تمام آن شیء بالای سرمان حرکت می کرد تا اینکه ناگهان سرعتش به نحو عجیبی زیاد شد ، بعد به ما نزدیک و نزدیک تر شد. وقتی درست بالای سرمان قرار گرفت دوباره از سرعتش کاسته شد. جالا دیگر می توانستیم به خوبی آن را ببینم . دست کم سه چراغ سفید رنگ و درخشان در سه گوشه زوایای مثلث شکلش به چشم می خورند. طرح مثلثی آن در دل آسمان شب و در لا به لای ستارگان درخشان به خوبی مشخص بود. چراغ هایش به نحوی جابجا می شدند که قادر به توصیفش نیستم. انگار هر چند ثانیه یک بار ، یکی جای خود را به دیگری می داد. فقط یک نور خیلی خیره کننده و درخشان در وسط مثلث به چشم می خورد که مکان ثابتی داشت و تغییر جهت نمی داد. انگار مرکز ثقل آن مثلث همان نور خیره کننده سفید رنگ بود!
به نظر می رسید بقیه چراغ ها نور خود را از آن می گرفتند و ما اسم آن را نور اصلی گذاشتیم . در حالی که شیء مثلثی شکل به سمت ما نزدیک می شد، به نظر می رسید حرکتی آرام به سوی عقب و جلو داشت و تکان تکان می خورد. وقتی کاملا به ما نزدیک شد،نوری درخشان از وسط نور اصلی به آرامی روی ما پرتو انداخت که کاملا روی من و شوهرم نشانه رفته بود. ما بدون اینکه قادر به هیچگونه حرکتی باشیم ، در سکوت با حالتی بیمناک سر جایمان نشسته بودیم و هیچ کلمه ای از دهانمان بیرون نمی آمد.
انگار آن نور خیره کننده که روی ما پرتو افکنده بود، با نیرویی عجیب و غیر قابل توصیف ، توان هر حرکتی را از ما گرفته بود. در واقع سر جایمان میخکوب شده بودیم و احساس عجیبی داشتیم . نمی توانم آن احساس را به درستی برایتان توصیف کنم. احساس عجیبی داشتیم . نمی توانم آن احساس بشری و طبیعی نبود. انگار نیرویی ناشناخته و قوی ذهن مان را تحت کنترول خود قرار داده بود . احساس می کردیم از داخل شیء مثلثی شکل ، تحت کنترل خود قرار داده بود.
احساس می کردیم از داخل شیء مثلثی شکل، تحت عکسبرداری یا فیلمبرداری قرار گرفته بویم.
حدود بیست ثانیه نور درخشان روی ما قرار داشت و شیء مثلثی شکل بی حرکت بالای سرمان بود.انگار از داخل آن روی ما تحقیقات و بررسی هایی صورت می گرفت . طی آن مدت ، من و شوهرم هیچ حرکتی نداشتیم یعنی قادر به تکان خوردن یا حرف زدن نبودیم .فقط به آن صحنه عجیب و باور نکردنی می نگریستیم ، تا اینکه سرانجام به نظر رسید کار تحقیق و بررسی به پایان رسید.
چرا که شیء مثلثی شکل به آرامی به حرکت در آمد و از ما به سمت جنوب فاصله گرفت. همزمان ، پرتوی نور خیره کننده نیز به سمت دیگری افکنده شد. شیء عجیب پس از چند دقیقه در لابه لای کوه های اطراف از نظر ناپدید شد.
به محض ناپدید شدن آن، تازه من و شوهرم توانستیم حرکتی به خود بدهیم و نگاه خیره مان را از آسمان برگیریم.
قهوه هایمان سرد سرد شده بودند و احساس می کردیم مدت زمان زیادی در آن حال مثل دو مجسمه قرار داشتیم. در آن هوای گرم تابستانی ، سردمان شده بود و به خود می لرزیدیم.
وقتی سرانجام توانستیم حرف بزنیم ، هر دو به هم گفتیم که آن چه دیده بودیم، هواپیما نبود. امکان نداشت هواپیما آن شکلی باشد.
چون هواپیما آن شکلی نبود، نمی توانست تا آن حد به ما نزدیک شود و مهم تر از همه نمی توانست بدون ایجاد کوچکترین صدایی در آسمان حرکت کند .
ما در آن غروب ، شاهد چیزی بودیم که تا به حال ندیده و نشنیده بودیم. پس از مدتی هر دو به این نتیجه رسیدیم که آنچه آن شب دیده بودیم ، یک بشقاب پرنده بود که به این سیاره تعلق نداشت . آن شب هیچکدام نتوانستیم بخوابیم و بشقاب پرنده مثلثی شکل تا مدت ها ، ذهن مان را به خود اشغال کرده بود.
من و شوهرم ، هر دو افرادی منطقی و سالم هستیم و سوگند یاد می کنم که آن شب دچار خیالات و توهمات نشده بودیم .
آن تجربه ای تا حدی ناشناخته و عجیب بود که اعتقادات و باورهایمان را نسبت به موجودات فضایی و بشقاب پرنده ها ، برای همیشه تغییر داد. حالا هر دو به شدت باور داریم که قطعا در این جهان تنها نیستیم و موجودات دیگری وجود دارند که برای ما ناشناخته هستند، ولی از ما شناخت کاملی دارند و با گشت و گذار در جهان ما می خواهند بررسی ها و تحقیقاتی گسترده انجام دهند.