13-05-2015، 20:47
(آخرین ویرایش در این ارسال: 14-05-2015، 7:26، توسط mr.destiny.)
ديده شدن پرنده هاي آهنين در آسمان بلژيک
از تمامي گزارش هاي رسيده مبني بر ديده شدن يوفو، يکي از پرونده هايي که بيشترين شاهدان را دارد، مورد بلژيک سال 1989 است که تقريبا حدود 30 گروه مختلف و سه گروه پليس که هر کدام در ايستگاه خاصي حضور داشتند، آن را گزارش کرده اند و در تمامي اين گزارش ها ديده شدن شيء پرنده مثلثي شکل و مسطح با چراغ هايي زير آن در ارتفاع پايين به ثبت رسيده است. به گفته شاهدان، هنگامي که يوفو از آسمان شهر لي يژ بلژيک به طرف مرز هلند و آلمان مي گذشت، هيچ صدايي از اين جسم ناشناخته غول پيکر به گوش نمي رسيد. چندماه پس از اين ماجرا، اتفاق شگفت انگيز ديگري به وقوع پيوست. بدين ترتيب که در30 مارس سال1990 يکي از کاپيتان هاي پليس ملي بلژيک با قرارگاه نظامي کشور تماس گرفت و با عصبانيتي توام با اضطراب خبر عبور يک شيء بزرگ مثلثي شکل را از آسمان بلژيک داد و همزمان با اين تماس، رادارهاي دو ايستگاه زميني که يکي از آنها ايستگاه کنترل ناتو در نزديکي شهر گلونز واقع در شمال شرقي بروزل بود، از به ثبت رسيدن سيگنال هايي مبني بر وجود جسم ناشناخته اي در صفحه هاي نمايش خود خبر دادند. پس از اينکه سيستم اطلاع رساني تمامي پايگاه ها فعال شد، مسؤولان با کمال تعجب مشاهده کردند که چهار ايستگاه ديگر گزارشي مشابه دو ايستگاه ديگر دريافت کرده اند. همه ايستگاه ها خبر دادند که شيء ناشناخته روي صفحه رادار آنها به آرامي در حال حرکت است و سيگنال هايي ارسال مي کند که به هيچ عنوان قابل شناسايي نيستند. سريعا دستور به پرواز درآمدن دو جنگنده اف 16 براي شناسايي جسم ناشناخته پرنده صادر شد و يکي از جت ها رادارش را روي جسمي که مثل نقطه کوچکي در صفحه علامت مي داد، قفل کرد. به گزارش خلبان تنها چند ثانيه پس از اينکه روي هدف متمرکز شد، هدف مورد نظر سرعتش را افزايش داد و به سرعت از محدوده رادار دور شد و بدين ترتيب پس از يک ساعت عمليات تعقيب و گريز پرنده ناشناخته در آسمان شب بروزل ناپديد شد؛ «يوفو با سرعت بسياري که حاکي از داشتن تکنولوژي بسيار بالا بود مانور داد و رادار حدود پنج ثانيه اي علامت داد که جسم پرنده از ارتفاع 3048 متري به 153 تغيير ارتفاع داده اما دوباره به سرعت به ارتفاع اوليه برگشت». اين نکته قابل توجه را خلبان جت اف 16 هنگام تعقيب يوفو گزارش کرد. تا چندماه مردم شب و روز همچنان يوفو را در آسمان مي ديدند و بيشتر از 1000 مورد گزارش ديده شدن اين جسم پرنده ناشناخته به پليس داده شد. به اظهار شاهدان اين جسم آن قدر در ارتفاع پايين حرکت مي کرد که با چشم غير مسلح هم ديده مي شد و داستان يوفو به يکي از مهم ترين موضوعات رسانه هاي بلژيک تبديل شد. شاهدان به محض ديدن شيء پرنده دوربين هايشان را روي آن تنظيم مي کردند و عکس مي انداختند تا به خيال خودشان سند معتبري تهيه کنند اما مسأله رمزآلود اين ماجرا در اين بود که هرچه مي کوشيدند تا از اين پرنده آهنين عکس بگيرند به هيچ عنوان امکان پذير نبود و هنگام ظاهر کردن نگاتيوها تمامي عکس هاي گرفته شده يا تار مي شد يا مي سوخت. پروفسور آگوست ميسن- استاد فيزيک دانشگاه کاتوليک در لووين- نور مادون قرمزرا علت اصلي تار شدن تمامي عکس هاي گرفته شده خواند و حتي او براي اثبات کردن اين تئوري، شيئي را در معرض اشعه مادون قرمز قرار داد و سپس از آن عکس گرفت. نتيجه دقيقا همان چيزي بود که براي عکس هاي گرفته شده از يوفوي مثلثي اتفاق افتاد. با همه تلاشي که مردم براي داشتن کوچک ترين مدرکي از يوفو به کار بستند سرانجام يکي از شاهدان موفق شد در ماه آوريل سال 1990 از فيلم ويدئويي اي که گرفته بود عکسي تهيه کند. در آن عکس سطح زيرين شيئي که در سه نقطه آن چراغ هايي روشن بود به خوبي نشان داده شده بود و اين فريم عکس در سراسر جهان به نمايش گذاشته شد که نمونه کلاسيک از يک يوفو است. با وجود نزديک به 1000 شاهد ماجرا، جت هاي فرستاده شده براي تعقيب يوفو، تاييد رادارها و نظاميان ديده شدن يوفوها در بلژيک يکي از مستند ترين مواردي است که نمي توان آن را انکار کرد.
منبع: نشريه سرنخ- ش 38
ربوده شدن (کالوین پارکر) Calvin Parkerو( چارلز هیکسون) Charles Hickson در سال 1973( پاسکاگولا ، می سی سی پی)
Pascagoula, Mississippi
درست یک روز قبل از ماجرای مشهور (کالوین پارکر) 19 ساله و (چارلز هیکسون) 42 ساله در دهم اکتبر 1973 پانزده نفر از جمله دو افسر پلیس، مشاهدة یک یوفوی نقره ای رنگ بزرگ که به آهستگی از روی یک مجتمع مسکونی در خیابان( تامانی پریش) Tammany Parish در (نیو اورلئان) New Orleans عبور میکرد را گزارش داده بودند . کمتراز 24 ساعت بعد (هیکسون) و (پارکر) ترس بزرگ زندگی شان را تجربه کردند. رویارویی ترسناک با یک بشقاب پرندة وحشت انگیز. این دو مرد هر دو ساکن شهر (گائوتیر) Gautier بودند و حدود ساعت نه شب در حال ماهیگیری در رودخانة ( پاسکاگولا ) بودند. آنها ناگهان صدایی شبیه وز وز از پشت سرشان شنیدند. هر دو اطراف را جستجو کردند تا منبع صدا را پیدا کنند. در کمال ناباوری، آن دو یک سفینة تخم مرغی شکل درخشان با نور آبی در قسمت جلو آن دیدند که تنها چند متر بالای سطح زمین بی حرکت ایستاده بود و حدود نه متر از ساحل رود خانه فاصله داشت. در حالیکه (پارکر) و (هیکسون) از تعجب خشکشان زده بود، یک در باز شد و سه موجود عجیب در آب شناور شده و شروع به عبور از عرض رودخانه نمودند و مستقیم به طرف آنها آمدند. با اینکه آن موجودات پا داشتند از آنها استفاده نمیکردند و به سادگی به حالت شناور از عرض رودخانه عبور کردند. آنها حدود 150 سانتی متر قد داشتند و سرهای گلوله ای شکل بدون گردن و یک شیار بجای دهان داشتند و جایی که دماغ و گوش باید باشد آنها چیزهای خیلی باریک مخروطی شکل و برجسته مثل هویج برای سر آدم برفی داشتند. (هیکسون) که از ترس و ناباوری میخکوب شده بود، بوسیله دو تا از آن موجودات ربوده شد و سومی( پارکر) را که از ترس بیهوش شده بود گرفت.( هیکسون) بعداً شرح داد که وقتی یکی از موجودات بازوهایش را زیر بدن او قرار داد، تمام بدنش بی حس شد. او سپس داخل یک اتاق درخشان در داخل سفینه شناور شد. در این اتاق او روی یک وسیلة چشم مانند که همة بدن او را آزمایش میکرد، شناور بود. بعد از آزمایش او از حالت شناوری خارج شد و موجودات احتمالاً برای انجام آزمایش بر روی (پارکر)، اتاق را ترک کردند و حدود بیست دقیقه بعد آن دو به بیرون از سفینة عجیب منتقل شدند. (پارکر) در حالیکه روی زمین افتاده بود دعا میخواند و گریه میکرد. یک یا دو دقیقه بعد سفینه مستقیم به سمت بالا رفت و نا پدید شد. وقتی که آن دو مجدداً آرامش خود را به دست آوردند آنها نمی دانستند چه کاری باید بکنند. آنها میترسیدند که این واقعه را برای کسی تعریف کنند چون فکر میکردند با ناباوری و استهزا مردم مواجه شوند.بالاخره آنها به پایگاه هوایی (کسلر) Kessler در (بیلوکسی) Biloxi تلفن زدند. بعد از چند روز ستاد تحقیقات حوادث هوایی پروفسور دانشگاه کالیفورنیا( جیمز هاردر) James Harder را برای تحقیق فرستاد . و دکتر (جی. الن هاینک) J. Allen Hynek نمایندة نیروی هوایی امریکا هم در این بازجویی و تحقیق حضور داشت . (هاردر) ،( هیکسون) را هیپنوتیزم کرد ولی بخاطر ترس زیاد او، این مرحله ناتمام ماند. دو فرد ربوده شده تشویق به انجام آزمایش دروغ سنجی شدند که جواب این آزمایش برای هر دو نفر منفی بود. بعد از انجام آزمایشات مختلف ( هاردر) و( هاینک) که هردو در کار خود بسیار مورد احترام و حرفه ای بودند، داستان دو مرد را باور کردند و اعلام کردند: .به طور قطع در این مورد چیزی وجود دارد که غیر زمینی است
ساعت 1 نیمه شب، Dionisio Llanca راننده کامیون تجربه بسیار عجیبی رو کسب کرد!
او در حالت فراموشی کامل به بیمارستان باهیا بلانکا وارد شد ...
3 روز بعد وقتی حافظه ی او برگشت تجربه بسیار عجیب خود را بازگو کرد که در مسیر H3 با موجودات فضایی ای که نمونه خون او را نیز برداشته بودند برخورد کرده بود....
وقتی Dionisio در 27 اکتبر شنبه دیر از خواب بلند شد لباس های خودشو پوشید و ناهارشو خورد که آماده کارش بشه... او هنگان رانندگی چرت میزد چون میدونست راهش خیلی طولانیه
ساعت 6 اولین استراحت خودشو کرد و برای مشاهده سریال تلوزیونی ماشینشو متوقف کرد!
نزدیک 10 شب شروع به خوردن شام کرد "گوشت گاو ،سالاد و دو لیوان Cepita نوشیدنی ای غیر الکلی" به همراه عمویش Enrique دقایقی پس از نیمه شب با عمویش خداحافظی کرد و به کامیونش برگشت "Dodge 600" که با مصالح ساختمانی پر شده بود که باید به ریو گالگوس می برد یک سفر دو روزه پیش روی او بود...
پس از 12 سال رانندگی او به کارش مسلط بود اون فهمید که لاستیک راست عقب مشکلی داره اما او بی محلی کرد تا آنجایی که در پمپ بنزین حدود ساعت 1 شب متوقف شد
او شروع کرد به تعویض تایر ها او میگوید "در شانه ی راه ترمز کردم هیچ کسی آنجا نبود خیلی متروکه بنظر میرسید اما به یک دفعه کل جاده با یک نور شدید زرد روشن شد که نزدیک 2 کیلومتر فاصله داشت بخاطر رنگش من فکر کردم نور بالای پژو و من به کارم ادامه دادم چند ثانیه گذشت و نور بیشتر میشد و کل ناحیه را فرا گرفت اما الان نور شبیه یک نور دستگاه جوشکاریه آبی رنگه ، در همون لحظه زانو های من بی حس شد و به زمین افتادم اصلا نمیتونستم از جام پاشم خیلی تلاش کردم در همون وقت یک وسیله معلق که 7 متر ارتفاع داشت با زمین وسه موجود که تا شانه ی من قد داشتند جلوی من اومدند و منو نگاه کردند..."
"شرایط جوری بود که اصلا نمیتونستم حرف بزنم اون سه موجود برای مدت طولانی ای به من خیره بودند فکر کنم یکی زن بود و زنه بین دو مرد دیگه ایستاده بود حدس میزنم زن باشه به دلیل شکل سینه هاش و موی بلندش یه جورایی بلوند بود... مرد ها هم بلوند "بور" بودند و موی مشکی کوتاهی داشتند هر سه یه قد داشتند حدود 170 بودند و یک لباس داشتند لباس خاکستری شکلی که کامل سایز آنها بود پوتین های زرد و دستکش های زردی که تا بازوی آنها میومد اونا هیچ گونه کمربند سلاح زره و چیزایی شبیه این نداشتند صورت هاشون شبیه ما بود و چشم هایی شبیه ژاپنی ها داشتند اونا شروع کردند به صحبت با هم به زبانی که برای من نامفهوم بود صداشون شبیه رادیویی پر از نویز بود یکیشون منو از یقه سویشرتم گرفت و منو حمل؟ کرد خیلی محکم بود اما بدون خشونت .... من میخواستم صحبت کنم اما صدام در نمی اومد .... یه وسیله ای شبیه تیغ صورت بهم وصل کردند به انگشتم که چند ثانیه ای متصل بود اما عجیب بود درد نداشت وقتی منو رها کردند دو قطره خون روی انگشتم بود بعد از اون نمیدونم به چه دلیل اما چیزی یادم نمیاد......"
Dionisio چیزی یادش نمیاد نه اسمی نه شکل خاص دیگری نه خونه اش..... اما وقتی بیدار شد او 9 کیلومتر و 600 متر از محل برخورد فاصله داشت او در Rural de Bahia بود در صبح بی حال بود توسط محلی ها وقتی اون رو به بیمارستان بردند لباس هاش دست نخورده بود......
پس از به هوش اومدنش وقتی وسایلشو چک کرد دید ساعت و سیگار و فندکش نیست اون از ماشینش خیلی نگران بود وقتی به پلیس راجبه ماشینش گفت آنها گفتند اون ماشین در همان جا جک خورده و یک تایر آماده تعویض نیز در کنارش هست!! خیلی عجیب است!!!
اون حافظشو کامل از دست داد و اولین چیزی که یادش میومد همون شب است و نمیدونه از کجاست، چه شهری، همینطور خانوادش کی هستند، فقط عموش رو به ذهن داشت
وقتی پلیس ها از او راجبه یوفو ها پرسیدند او میگفت من به اینها اعتقاد نداشتم و نمیدونم هیچی راجبشون!
دکتر ها به او لقب بیگناه دادند!!!! در کل او اصلا نمیخواد به اون شب فکر کنه
یکی از معروفترین وقایعی که در ارتباط با ربودن انسانها توسط بیگانگان فضایی در محافل علمی مطرح است ماجرای خانوداه هیل میباشد.ماجرای مربوط به ربوده شدن این زن و شوهر به 19 سپتامبر 1965 باز میگردد. در این تاریخ اتوموبیل بتی و بارنی هیل در لنگستر نیو همپشایر در حال حرکت به سمت منزل بود. انها به دفعات نوری عجیب را در اسمان بالای سر خود مشاهده کردند و ماشین خود را برای مشاهده ان شیئ عجیب چند بار متوفق نمودند.
اخرین باری که انها برای مشاهده ان شیئ عجیب توفق کردند بارنی هیل وحشت زده به سمت اتومبیل دوید و از بتی خواست که فورا سوار شود. او فریاد زد انها میخواهند ما را بدزدند و در همین حال با سرعتی سرسام اور شروع به رانندگی نمود. ناگهان صدای عجیبی بر فراز سقف اتومبیل انها شنیده میشود و هر دوی انها دچار خواب الودگی شدیدی می شوند. پس از انکه هر دوی انها بهوش می ایند خود را 35 مایل دور تر از محل رانندگی می ابند و با نگاه کردن به ساعت متوجه می شوند که دو ساعت را در خواب و بی خبری بوده اند.
روز بعد انها گزارشی را از انچه که برایشان اتفاق افتاده بود را به مقامات مسوول در پایگاه پلیس ارایه دادند و متعاقب ان توسط مسوولان کمیته بررسی پدیده های هوایی ) ان آی سی ای پی) مورد بازجویی قرار گرفتند. بعد از 10 روز از این واقعه کابوسهای شبانه بتی و بارنی هیل شروع شد که انها را مجبور کرد تا با یک روانشناس معروف بنام دکتر بنیامین سایمون تماس بگیرند. معالجات روان درمانی بر روی این دو به مدت 6 ماه ادامه یافت . در جریان خواب مصنوعی (هیپنوتیزم) که برای معالجه انها انجام شد جزییات بیشتری توسط بتی و بارنی هیل بیان شد که در هر مورد اظهاران انها با هم تطابق داشت!
انها در جریان خواب مصنوعی اظهار داشتند که پس از انکه توسط بیگانگان فضایی به داخل سفینه برده شدند نمونه هایی از پوست و موی انها برداشته شده است . همچنین در جریان خواب مصنوعی بتی هیل گفت که از رییس انها در مورد اینکه انها از کجا می ایند پرسید. انها در جواب وی تصویری سه بعدی از یک منظومه را نشان دادند که هر دو زن و شوهر در جریان هیپنوتیزم تصویر ان را به درستی رسم کردند. تصویری که انها رسم کردند امروزه به تصویر گلیس معروف شده است.
نکته جالب این است که پس از این واقعه تمام مراکز علمی جهان از سازمان ناسا گرفته تا ستاره شناسان اماتور تلسکوپهای خود را به سمتی که بتی هیل اشاره کرده بود نشانه گرفتند ... 7 سال بعد این منظومه توسط دانشمندان با نام - زتا رتیکولی- کشف و مورد تایید قرار گرفت
بعدا پزشک مربوطه از سوی مقامات امریکایی مورد فشار قرار گرفت تا موضوع ملاقات فرازمینیها با خانواده هیل را انکار نماید و وی نیز چنین اعلام نمود که کسانی که تحت هیپنوتیزم قرار میگیرند ممکن است مطالبی را عنوان کنند که لزوما صحیح نباشند و بدین ترتیب سخنان بتی و بارنی هیل هم از این قاعده مستثنی نیست
از تمامي گزارش هاي رسيده مبني بر ديده شدن يوفو، يکي از پرونده هايي که بيشترين شاهدان را دارد، مورد بلژيک سال 1989 است که تقريبا حدود 30 گروه مختلف و سه گروه پليس که هر کدام در ايستگاه خاصي حضور داشتند، آن را گزارش کرده اند و در تمامي اين گزارش ها ديده شدن شيء پرنده مثلثي شکل و مسطح با چراغ هايي زير آن در ارتفاع پايين به ثبت رسيده است. به گفته شاهدان، هنگامي که يوفو از آسمان شهر لي يژ بلژيک به طرف مرز هلند و آلمان مي گذشت، هيچ صدايي از اين جسم ناشناخته غول پيکر به گوش نمي رسيد. چندماه پس از اين ماجرا، اتفاق شگفت انگيز ديگري به وقوع پيوست. بدين ترتيب که در30 مارس سال1990 يکي از کاپيتان هاي پليس ملي بلژيک با قرارگاه نظامي کشور تماس گرفت و با عصبانيتي توام با اضطراب خبر عبور يک شيء بزرگ مثلثي شکل را از آسمان بلژيک داد و همزمان با اين تماس، رادارهاي دو ايستگاه زميني که يکي از آنها ايستگاه کنترل ناتو در نزديکي شهر گلونز واقع در شمال شرقي بروزل بود، از به ثبت رسيدن سيگنال هايي مبني بر وجود جسم ناشناخته اي در صفحه هاي نمايش خود خبر دادند. پس از اينکه سيستم اطلاع رساني تمامي پايگاه ها فعال شد، مسؤولان با کمال تعجب مشاهده کردند که چهار ايستگاه ديگر گزارشي مشابه دو ايستگاه ديگر دريافت کرده اند. همه ايستگاه ها خبر دادند که شيء ناشناخته روي صفحه رادار آنها به آرامي در حال حرکت است و سيگنال هايي ارسال مي کند که به هيچ عنوان قابل شناسايي نيستند. سريعا دستور به پرواز درآمدن دو جنگنده اف 16 براي شناسايي جسم ناشناخته پرنده صادر شد و يکي از جت ها رادارش را روي جسمي که مثل نقطه کوچکي در صفحه علامت مي داد، قفل کرد. به گزارش خلبان تنها چند ثانيه پس از اينکه روي هدف متمرکز شد، هدف مورد نظر سرعتش را افزايش داد و به سرعت از محدوده رادار دور شد و بدين ترتيب پس از يک ساعت عمليات تعقيب و گريز پرنده ناشناخته در آسمان شب بروزل ناپديد شد؛ «يوفو با سرعت بسياري که حاکي از داشتن تکنولوژي بسيار بالا بود مانور داد و رادار حدود پنج ثانيه اي علامت داد که جسم پرنده از ارتفاع 3048 متري به 153 تغيير ارتفاع داده اما دوباره به سرعت به ارتفاع اوليه برگشت». اين نکته قابل توجه را خلبان جت اف 16 هنگام تعقيب يوفو گزارش کرد. تا چندماه مردم شب و روز همچنان يوفو را در آسمان مي ديدند و بيشتر از 1000 مورد گزارش ديده شدن اين جسم پرنده ناشناخته به پليس داده شد. به اظهار شاهدان اين جسم آن قدر در ارتفاع پايين حرکت مي کرد که با چشم غير مسلح هم ديده مي شد و داستان يوفو به يکي از مهم ترين موضوعات رسانه هاي بلژيک تبديل شد. شاهدان به محض ديدن شيء پرنده دوربين هايشان را روي آن تنظيم مي کردند و عکس مي انداختند تا به خيال خودشان سند معتبري تهيه کنند اما مسأله رمزآلود اين ماجرا در اين بود که هرچه مي کوشيدند تا از اين پرنده آهنين عکس بگيرند به هيچ عنوان امکان پذير نبود و هنگام ظاهر کردن نگاتيوها تمامي عکس هاي گرفته شده يا تار مي شد يا مي سوخت. پروفسور آگوست ميسن- استاد فيزيک دانشگاه کاتوليک در لووين- نور مادون قرمزرا علت اصلي تار شدن تمامي عکس هاي گرفته شده خواند و حتي او براي اثبات کردن اين تئوري، شيئي را در معرض اشعه مادون قرمز قرار داد و سپس از آن عکس گرفت. نتيجه دقيقا همان چيزي بود که براي عکس هاي گرفته شده از يوفوي مثلثي اتفاق افتاد. با همه تلاشي که مردم براي داشتن کوچک ترين مدرکي از يوفو به کار بستند سرانجام يکي از شاهدان موفق شد در ماه آوريل سال 1990 از فيلم ويدئويي اي که گرفته بود عکسي تهيه کند. در آن عکس سطح زيرين شيئي که در سه نقطه آن چراغ هايي روشن بود به خوبي نشان داده شده بود و اين فريم عکس در سراسر جهان به نمايش گذاشته شد که نمونه کلاسيک از يک يوفو است. با وجود نزديک به 1000 شاهد ماجرا، جت هاي فرستاده شده براي تعقيب يوفو، تاييد رادارها و نظاميان ديده شدن يوفوها در بلژيک يکي از مستند ترين مواردي است که نمي توان آن را انکار کرد.
منبع: نشريه سرنخ- ش 38
ربوده شدن (کالوین پارکر) Calvin Parkerو( چارلز هیکسون) Charles Hickson در سال 1973( پاسکاگولا ، می سی سی پی)
Pascagoula, Mississippi
درست یک روز قبل از ماجرای مشهور (کالوین پارکر) 19 ساله و (چارلز هیکسون) 42 ساله در دهم اکتبر 1973 پانزده نفر از جمله دو افسر پلیس، مشاهدة یک یوفوی نقره ای رنگ بزرگ که به آهستگی از روی یک مجتمع مسکونی در خیابان( تامانی پریش) Tammany Parish در (نیو اورلئان) New Orleans عبور میکرد را گزارش داده بودند . کمتراز 24 ساعت بعد (هیکسون) و (پارکر) ترس بزرگ زندگی شان را تجربه کردند. رویارویی ترسناک با یک بشقاب پرندة وحشت انگیز. این دو مرد هر دو ساکن شهر (گائوتیر) Gautier بودند و حدود ساعت نه شب در حال ماهیگیری در رودخانة ( پاسکاگولا ) بودند. آنها ناگهان صدایی شبیه وز وز از پشت سرشان شنیدند. هر دو اطراف را جستجو کردند تا منبع صدا را پیدا کنند. در کمال ناباوری، آن دو یک سفینة تخم مرغی شکل درخشان با نور آبی در قسمت جلو آن دیدند که تنها چند متر بالای سطح زمین بی حرکت ایستاده بود و حدود نه متر از ساحل رود خانه فاصله داشت. در حالیکه (پارکر) و (هیکسون) از تعجب خشکشان زده بود، یک در باز شد و سه موجود عجیب در آب شناور شده و شروع به عبور از عرض رودخانه نمودند و مستقیم به طرف آنها آمدند. با اینکه آن موجودات پا داشتند از آنها استفاده نمیکردند و به سادگی به حالت شناور از عرض رودخانه عبور کردند. آنها حدود 150 سانتی متر قد داشتند و سرهای گلوله ای شکل بدون گردن و یک شیار بجای دهان داشتند و جایی که دماغ و گوش باید باشد آنها چیزهای خیلی باریک مخروطی شکل و برجسته مثل هویج برای سر آدم برفی داشتند. (هیکسون) که از ترس و ناباوری میخکوب شده بود، بوسیله دو تا از آن موجودات ربوده شد و سومی( پارکر) را که از ترس بیهوش شده بود گرفت.( هیکسون) بعداً شرح داد که وقتی یکی از موجودات بازوهایش را زیر بدن او قرار داد، تمام بدنش بی حس شد. او سپس داخل یک اتاق درخشان در داخل سفینه شناور شد. در این اتاق او روی یک وسیلة چشم مانند که همة بدن او را آزمایش میکرد، شناور بود. بعد از آزمایش او از حالت شناوری خارج شد و موجودات احتمالاً برای انجام آزمایش بر روی (پارکر)، اتاق را ترک کردند و حدود بیست دقیقه بعد آن دو به بیرون از سفینة عجیب منتقل شدند. (پارکر) در حالیکه روی زمین افتاده بود دعا میخواند و گریه میکرد. یک یا دو دقیقه بعد سفینه مستقیم به سمت بالا رفت و نا پدید شد. وقتی که آن دو مجدداً آرامش خود را به دست آوردند آنها نمی دانستند چه کاری باید بکنند. آنها میترسیدند که این واقعه را برای کسی تعریف کنند چون فکر میکردند با ناباوری و استهزا مردم مواجه شوند.بالاخره آنها به پایگاه هوایی (کسلر) Kessler در (بیلوکسی) Biloxi تلفن زدند. بعد از چند روز ستاد تحقیقات حوادث هوایی پروفسور دانشگاه کالیفورنیا( جیمز هاردر) James Harder را برای تحقیق فرستاد . و دکتر (جی. الن هاینک) J. Allen Hynek نمایندة نیروی هوایی امریکا هم در این بازجویی و تحقیق حضور داشت . (هاردر) ،( هیکسون) را هیپنوتیزم کرد ولی بخاطر ترس زیاد او، این مرحله ناتمام ماند. دو فرد ربوده شده تشویق به انجام آزمایش دروغ سنجی شدند که جواب این آزمایش برای هر دو نفر منفی بود. بعد از انجام آزمایشات مختلف ( هاردر) و( هاینک) که هردو در کار خود بسیار مورد احترام و حرفه ای بودند، داستان دو مرد را باور کردند و اعلام کردند: .به طور قطع در این مورد چیزی وجود دارد که غیر زمینی است
ساعت 1 نیمه شب، Dionisio Llanca راننده کامیون تجربه بسیار عجیبی رو کسب کرد!
او در حالت فراموشی کامل به بیمارستان باهیا بلانکا وارد شد ...
3 روز بعد وقتی حافظه ی او برگشت تجربه بسیار عجیب خود را بازگو کرد که در مسیر H3 با موجودات فضایی ای که نمونه خون او را نیز برداشته بودند برخورد کرده بود....
وقتی Dionisio در 27 اکتبر شنبه دیر از خواب بلند شد لباس های خودشو پوشید و ناهارشو خورد که آماده کارش بشه... او هنگان رانندگی چرت میزد چون میدونست راهش خیلی طولانیه
ساعت 6 اولین استراحت خودشو کرد و برای مشاهده سریال تلوزیونی ماشینشو متوقف کرد!
نزدیک 10 شب شروع به خوردن شام کرد "گوشت گاو ،سالاد و دو لیوان Cepita نوشیدنی ای غیر الکلی" به همراه عمویش Enrique دقایقی پس از نیمه شب با عمویش خداحافظی کرد و به کامیونش برگشت "Dodge 600" که با مصالح ساختمانی پر شده بود که باید به ریو گالگوس می برد یک سفر دو روزه پیش روی او بود...
پس از 12 سال رانندگی او به کارش مسلط بود اون فهمید که لاستیک راست عقب مشکلی داره اما او بی محلی کرد تا آنجایی که در پمپ بنزین حدود ساعت 1 شب متوقف شد
او شروع کرد به تعویض تایر ها او میگوید "در شانه ی راه ترمز کردم هیچ کسی آنجا نبود خیلی متروکه بنظر میرسید اما به یک دفعه کل جاده با یک نور شدید زرد روشن شد که نزدیک 2 کیلومتر فاصله داشت بخاطر رنگش من فکر کردم نور بالای پژو و من به کارم ادامه دادم چند ثانیه گذشت و نور بیشتر میشد و کل ناحیه را فرا گرفت اما الان نور شبیه یک نور دستگاه جوشکاریه آبی رنگه ، در همون لحظه زانو های من بی حس شد و به زمین افتادم اصلا نمیتونستم از جام پاشم خیلی تلاش کردم در همون وقت یک وسیله معلق که 7 متر ارتفاع داشت با زمین وسه موجود که تا شانه ی من قد داشتند جلوی من اومدند و منو نگاه کردند..."
"شرایط جوری بود که اصلا نمیتونستم حرف بزنم اون سه موجود برای مدت طولانی ای به من خیره بودند فکر کنم یکی زن بود و زنه بین دو مرد دیگه ایستاده بود حدس میزنم زن باشه به دلیل شکل سینه هاش و موی بلندش یه جورایی بلوند بود... مرد ها هم بلوند "بور" بودند و موی مشکی کوتاهی داشتند هر سه یه قد داشتند حدود 170 بودند و یک لباس داشتند لباس خاکستری شکلی که کامل سایز آنها بود پوتین های زرد و دستکش های زردی که تا بازوی آنها میومد اونا هیچ گونه کمربند سلاح زره و چیزایی شبیه این نداشتند صورت هاشون شبیه ما بود و چشم هایی شبیه ژاپنی ها داشتند اونا شروع کردند به صحبت با هم به زبانی که برای من نامفهوم بود صداشون شبیه رادیویی پر از نویز بود یکیشون منو از یقه سویشرتم گرفت و منو حمل؟ کرد خیلی محکم بود اما بدون خشونت .... من میخواستم صحبت کنم اما صدام در نمی اومد .... یه وسیله ای شبیه تیغ صورت بهم وصل کردند به انگشتم که چند ثانیه ای متصل بود اما عجیب بود درد نداشت وقتی منو رها کردند دو قطره خون روی انگشتم بود بعد از اون نمیدونم به چه دلیل اما چیزی یادم نمیاد......"
Dionisio چیزی یادش نمیاد نه اسمی نه شکل خاص دیگری نه خونه اش..... اما وقتی بیدار شد او 9 کیلومتر و 600 متر از محل برخورد فاصله داشت او در Rural de Bahia بود در صبح بی حال بود توسط محلی ها وقتی اون رو به بیمارستان بردند لباس هاش دست نخورده بود......
پس از به هوش اومدنش وقتی وسایلشو چک کرد دید ساعت و سیگار و فندکش نیست اون از ماشینش خیلی نگران بود وقتی به پلیس راجبه ماشینش گفت آنها گفتند اون ماشین در همان جا جک خورده و یک تایر آماده تعویض نیز در کنارش هست!! خیلی عجیب است!!!
اون حافظشو کامل از دست داد و اولین چیزی که یادش میومد همون شب است و نمیدونه از کجاست، چه شهری، همینطور خانوادش کی هستند، فقط عموش رو به ذهن داشت
وقتی پلیس ها از او راجبه یوفو ها پرسیدند او میگفت من به اینها اعتقاد نداشتم و نمیدونم هیچی راجبشون!
دکتر ها به او لقب بیگناه دادند!!!! در کل او اصلا نمیخواد به اون شب فکر کنه
یکی از معروفترین وقایعی که در ارتباط با ربودن انسانها توسط بیگانگان فضایی در محافل علمی مطرح است ماجرای خانوداه هیل میباشد.ماجرای مربوط به ربوده شدن این زن و شوهر به 19 سپتامبر 1965 باز میگردد. در این تاریخ اتوموبیل بتی و بارنی هیل در لنگستر نیو همپشایر در حال حرکت به سمت منزل بود. انها به دفعات نوری عجیب را در اسمان بالای سر خود مشاهده کردند و ماشین خود را برای مشاهده ان شیئ عجیب چند بار متوفق نمودند.
اخرین باری که انها برای مشاهده ان شیئ عجیب توفق کردند بارنی هیل وحشت زده به سمت اتومبیل دوید و از بتی خواست که فورا سوار شود. او فریاد زد انها میخواهند ما را بدزدند و در همین حال با سرعتی سرسام اور شروع به رانندگی نمود. ناگهان صدای عجیبی بر فراز سقف اتومبیل انها شنیده میشود و هر دوی انها دچار خواب الودگی شدیدی می شوند. پس از انکه هر دوی انها بهوش می ایند خود را 35 مایل دور تر از محل رانندگی می ابند و با نگاه کردن به ساعت متوجه می شوند که دو ساعت را در خواب و بی خبری بوده اند.
روز بعد انها گزارشی را از انچه که برایشان اتفاق افتاده بود را به مقامات مسوول در پایگاه پلیس ارایه دادند و متعاقب ان توسط مسوولان کمیته بررسی پدیده های هوایی ) ان آی سی ای پی) مورد بازجویی قرار گرفتند. بعد از 10 روز از این واقعه کابوسهای شبانه بتی و بارنی هیل شروع شد که انها را مجبور کرد تا با یک روانشناس معروف بنام دکتر بنیامین سایمون تماس بگیرند. معالجات روان درمانی بر روی این دو به مدت 6 ماه ادامه یافت . در جریان خواب مصنوعی (هیپنوتیزم) که برای معالجه انها انجام شد جزییات بیشتری توسط بتی و بارنی هیل بیان شد که در هر مورد اظهاران انها با هم تطابق داشت!
انها در جریان خواب مصنوعی اظهار داشتند که پس از انکه توسط بیگانگان فضایی به داخل سفینه برده شدند نمونه هایی از پوست و موی انها برداشته شده است . همچنین در جریان خواب مصنوعی بتی هیل گفت که از رییس انها در مورد اینکه انها از کجا می ایند پرسید. انها در جواب وی تصویری سه بعدی از یک منظومه را نشان دادند که هر دو زن و شوهر در جریان هیپنوتیزم تصویر ان را به درستی رسم کردند. تصویری که انها رسم کردند امروزه به تصویر گلیس معروف شده است.
نکته جالب این است که پس از این واقعه تمام مراکز علمی جهان از سازمان ناسا گرفته تا ستاره شناسان اماتور تلسکوپهای خود را به سمتی که بتی هیل اشاره کرده بود نشانه گرفتند ... 7 سال بعد این منظومه توسط دانشمندان با نام - زتا رتیکولی- کشف و مورد تایید قرار گرفت
بعدا پزشک مربوطه از سوی مقامات امریکایی مورد فشار قرار گرفت تا موضوع ملاقات فرازمینیها با خانواده هیل را انکار نماید و وی نیز چنین اعلام نمود که کسانی که تحت هیپنوتیزم قرار میگیرند ممکن است مطالبی را عنوان کنند که لزوما صحیح نباشند و بدین ترتیب سخنان بتی و بارنی هیل هم از این قاعده مستثنی نیست