اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

☫" فـَرهنگــ ایـرانے "☫

#1
                                             ☫   این تایپَک با هدف» "ایران پرستی" «و" »اصلاح اخلاقی جامعه ی ایرانی«" ایجاد گردیده است  ☫
لطفا جوگير نشويد !
سراسر دنيا را وجب به وجب بگرديد ملتی پيدا نمی‌كنيد كه مردمان آن بتوانند مثل ما جوگير شوند، خالصانه عرض می‌كنم، حداقل در اين يك مورد مردمان هيچ كشوری به گرد پای ما هم نمی‌رسند. سرعت جوگير شدن ما آنقدر بالاست كه خود ما هم غافلگير می‌شويم .
 
 
 
 
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[/url]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

براي اصلاح جامعه بايد فردفرد شهروندان به تغيير عادت‌هاي اشتباه خود اقدام کنند

سراسر دنيا را وجب به وجب بگرديد ملتي پيدا نمي‌كنيد كه مردمان آن بتوانند مثل ما جوگير شوند، خالصانه عرض مي‌كنم، حداقل در اين يك مورد مردمان هيچ كشوري به گرد پاي ما هم نمي‌رسند. سرعت جوگير شدن ما آنقدر بالاست كه خود ما هم غافلگير مي‌شويم، اما باز جاي شكرش باقي است كه اين جوگير شدن ما با همان سرعت و شدتي كه اوج مي‌گيرد، فروكش هم مي‌كند.


بگذريم. تا به اينجا هر چه خوانده‌ايد مثلا مقدمه بوده، اصل مطلب مانده است كه اگر آن را هم نخوانديد، زياد مهم نيست. لپ كلام همان بود كه گفتيم، اما تا آخر مطلب را اگر خوانديد، لطفا جوگير نشويد و براي اداي احترام فيزيكي، دسته‌جمعي به محل كار ما مراجعه نكنيد.

اما اصل گزارش را با يك شيوه نوين و ابداعي! با چند سوال شروع مي‌كنيم. (اوج خلاقيت ما)‌

اول اين‌كه چرا ما اين همه جوگير مي‌شويم؟ (كلا توضيح دهيد.)‌

ريشه اصلي اين جوگير شدن سريع و دائمي ما كجاست؟ (نشاني دقيق محل ريشه مورد نظر است.)‌

شما تا به حال چندين و چند صد بار جوگير شده‌ايد؟ (به ده رقمي‌ها جايزه داده مي‌شود.)‌

تاكنون چندين بار به دليل جوگير شدن در مسائلي كه هيچ اطلاعي از آن نداريد، دخالت كرده‌ايد؟ (دوست نداريد، پاسخ ندهيد.)‌

به نظر شما اين جوگير شدن‌ها ريشه رواني دارد؟ (البته كه ندارد. تا نظرشما چه باشد.)‌

آيا تاكنون به دليل جوگير شدن بي‌موقع شرمنده شده‌ايد؟ (پاسخ منفي پذيرفتني نيست.)‌

برگرديم سر اصل مطلب، يعني همان آگاه كردن شما از موضوعات مختلف اما اين بار انواع جوگير شدن در ايران امروز و چه بسا در جهان امروز، البته با ذكر اين نكته كه تمامي داستان‌هاي نقل شده واقعي است، به جان خود (آخر كلمه خود را آن‌گونه كه دوست داريد كامل كنيد، مثلا، م بگذاريد، يا ت يا ش بگذاريد يا.... ايهام را حال كرديد) راست مي‌گويم. چون کارشناسان مي‌گويند براي اصلاح جامعه بايد اعضاي آن براي تغيير عادات اشتباه خود اراده کنند.


جوگير شدن در تكه پاره كردن تعارف

تعارف كردن تا اندازه‌اي كه احترام خود را به طرف مقابل نشان دهيم خيلي خوب است، اما ادامه دادن آن مشكل‌آفرين و دردسرساز است. خدا آن روز را نياورد كه در تكه پاره كردن تعارف جوگير شويم، مثل همين: شام تشريف بياوريد پيش ما. نه، قربان شما. تعارف مي‌كنيد؟ نه، به خدا چه تعارفي. پس حتما بياييد. نه جان تو، از اكباتان تا تهرانپارس كه بيايم ساعت 12 شب مي‌شود. اشكال ندارد ما بيدار هستيم. تعارف نمي‌كنم. جان من بيا. خيلي ممنون. مرگ من بيا. يك شب ديگه ان‌شاءالله. نكند از ما بدت مي‌آيد! اين چه حرفيه. پس جان عزيزت پاشو بيا.... يك ساعت بعد، مرد حسابي دارم التماست مي‌كنم پاشو بيا ديگه، الو، الو، الو.... بي‌معرفت قطع كرد.

داشتيم از رستوران محل كارمان خارج مي‌شديم كه.... شما بفرماييد. نخير شما بفرماييد. نه آقا شما بزرگ‌تريد، اول شما بفرماييد. نخير، اين چه فرمايشي است، شما سمت راست هستيد اول شما بفرماييد. تا اين‌كه آقا رضا از روي احترام آنچنان دست من را كشيد كه آستين پيراهنم از شدت احترام ايشان داشت پاره مي‌شد. سعيدخان هم كه جوگيرتر شده بود اصرار داشت كه اول حاج آقا به دليل محاسن سفيدشان تشريف ببرند. به همين دليل مدام از پشت، حاج آقا را هول مي‌داد و مي‌گفت: « جان حاج آقا نمي‌شود. اول شما بفرماييد.» حاج آقا هم مقاومت مي‌كرد تا اين‌كه طفلك حاج آقا با مخ رفت تو ديوار رستوران و بي‌زبان كف رستوران پخش شد، اما سعيدخان باز هم ول كن نبود و زير لب مي‌گفت: «از بس اين حاج آقا يك دنده است.»


جوگير شدن در رانندگي

امروز بعد از حدود يك ماه براي اولين بار توانستم قلمي دست بگيرم و خاطره آن روز مصيبت‌بار را بنويسم. داستان از اين قرار بود كه داخل خودروي پيكان مسافركش از بزرگراه همت به سمت غرب در حال حركت بوديم. همه چيز خوب و عالي بود. هوا بهاري و خورشيد در سينه آسمان آبي و ترافيك هم به قول همان خانم داخل راديو زيبا و در حال حركت بود تا اين‌كه بغل دستي من به خودروي پژويي كه داشت بين ساير خودروها لايي مي‌كشيد اشاره كرد و گفت: «عجب دست فرموني داره!» كه‌ اي كاش زبانش را مار مي‌گزيد و اين حرف را نمي‌زد. بعد از آن بود كه پرواز با پيكان را تجربه كرديم! و فهميديم پرواز كردن كار ساده‌اي است اما فرود آمدن سخت دشوار است! خلاصه آقاي راننده كه به غيرتش برخورده بود گفت: «جون شما الان سوكسش! مي‌كنم» و ما هر چقدر سعي كرديم او را از سوسك كردن آن راننده بيچاره منصرف كنيم فايده‌اي نداشت كه نداشت. مدام زير لب زمزمه مي‌كرد: «الان دست فرموني نشونتون بدم كه تا عمر دارين فراموش نكنين» چقدر هم راست مي‌گفت، واقعا من يكي تا آخر عمرم فراموش نمي‌كنم، البته پرواز با پيكان چيز ساده‌اي نيست كه براحتي بتوان فراموش كرد. همه چيز داشت بخير مي‌گذشت تا رسيديم به قسمت فرود پيكان در اتوبان. عرض كردم كه فرود كار سختي است آن هم روي گارد ريل وسط اتوبان!


جوگير شدن تماشاگران فوتبال

يك ساعتي از اتمام مسابقه فوتبال گذشته بود، اما رگ‌هاي گردنش هنوز بشدت متورم بود. در طول زندگي پربارش به مرغ هم لگد نزده بود چه برسد به توپ فوتبال، اما با عصاي زير بغلش قسم مي‌خورد اگر داخل زمين بود حداقل 5 گل مي‌زد. جوگيرتر كه مي‌شد معتقد بود تيم مورد علاقه‌اش بالاي 100 درصد طرفدار دارد. اگر با او وارد بحث مي‌شديد براي اثبات اين‌كه تيم آنها پرطرفدارترين تيم جهان است دلايل قانع‌كننده‌اي داشت كه مو لاي درزش نمي‌رفت.


جوگير شدن در خريد

خدا آن روز را نياورد كه فاميلي، دوستي، همسايه‌اي، كسي جسارت كند و چيزي بخرد. آرام و قرار از ما گرفته مي‌شود و شب و روز ما يكي مي‌گردد و تا لنگه همان چيز را نخريم آرام نمي‌نشينيم.

هر سال براي عيد ديدني به منزل زوج جوان 70 ساله‌اي كه از بستگان دور ما هستند و وضع مالي نسبتا خوبي دارند مي‌رويم. امسال هم به رسم عادت براي عيد ديدني به منزل آنها رفتيم. خيلي تحويلمان گرفتند و براي ما ميوه پشمالو آورده بودند. بنده خداها شنيده بودند كه خريد ميوه درشت نشانه پولدار بودن است به همين دليل براي همه نارگيل خريده بودند.

از مايكروويو جديدشان زياد راضي نبودند. طوبي خانم مي‌گفت: «هر چي تخم‌مرغ مي‌گذاريم آن تو منفجر مي‌شود.»

يك فروند ماشين ظرفشويي هم خريده بودند به اين بزرگي، اما طوبي خانم هنوز نفهميده بود كه دستگاهي چنين پيشرفته چرا لباس‌ها را خوب نمي‌شويد.


جوگير شدن در پيروي از مد

براي پذيرش هر نوع پوششي كافي است 20 ثانيه روي مخ ما كار كنند. (مثلا بگويند خيلي به رنگ پوست شما مي‌آيد). در ثانيه بيست و يكم مشغول شمارش پول براي خريد همان جنس هستيم. تلخ ترين خاطره زندگي يكي از دوستان من مربوط به زماني است كه براي اولين بار پاي البسه‌اي عجيب و دراز به نام كراوات به خاندان آنها باز شد. بعد از ورود اين شيء ناشناخته به خاندان آنها، تعداد مردهاي فاميل به طرز وحشتناكي كاهش پيدا كرد. اگر چه بعد از تحقيقات مشخص شد كه همه آنها بر اثر خفگي از دنيا رفته‌اند! اما بالاخره فهميدند اگر از كراوات هم استفاده نكنند، باز هم مي‌توانند شيك پوش باشند يا حداقل قبل از جوگير شدن و استفاده از كراوات روش درست گره‌زدن آن را بياموزند.


جوگير شدن در دادن اطلاعات غلط

اگر خداي نكرده كسي جرات كند و از ما بپرسد كه در فلان كار وارديد، تا طرف به خاطر سوال نسجيده‌اش به غلط كردن نيفتد دست از سرش بر نمي‌داريم.

اي آقا مگر خبر نداريد؟ من تمام وسايل برقي خودمان را تعمير مي‌كنم. جاروبرقي شما خراب شده؟ كاري ندارد، پشت موتور جاروبرقي يك سيم هست كه... دو ساعت بعد.

اكبر آقا جاروبرقي را كه يادت هست، همان كارها را كه گفتي انجام دادم، اما از آن موقع به بعد تا جارو را به برق وصل مي‌كنيم كنتور كل ساختمان مي‌پرد!

جان من! خيلي جالب است آخر جارو برقي ما هم همين جوري شده بود.

خب اكبر آقا جاروي خودتان را چه كار كرديد؟

هيچي بردم تعميرگاه البته زياد خسارت نديده بود فقط موتورش سوخته بود!

مرد حسابي جارو برقي فقط موتورش مهم است، چيز ديگري كه ندارد.

اي بابا، لوله به آن درازي را نمي‌بيني مي‌گويي فقط موتورش مهم است؟ خدا وكيلي از مسائل فني هيچ سر رشته‌اي نداري.


جوگير شدن در خالي بندي

با شاخ و برگ دادن به يك موضوع ساده آن را در حد يك اتفاق بزرگ جلوه مي‌دهيم و گاهي هم ابرقهرمان مي‌شويم!

پيرزني را از يك خيابان خلوت رد مي‌كنيم، اما زماني كه موضوع را براي ديگران بازگو مي‌كنيم، مي‌گوييم سيل تا زانوي ما آمده بود و آتشفشان در حال فوران بود، در همين حال كه پيرزن روي كول من سوار بود، يك دايناسور از روبه‌رو به ما حمله كرد، مانده بودم چه كار كنم، پيرزن را بندازم و فرار كنم كه اين كار اصلا جوانمردانه نبود.

گفتم: مادر شنا بلدي؟

گفت: نه، پسرم.

وضعيت خيلي بدي بود. يكدفعه ديدم كه يك هليكوپتر در ارتفاع پايين در حال پرواز است. پريدم و يك دستي هليكوپتر را گرفتم.

مرد حسابي مگر مي‌شود همچنين كاري كرد؟

خب مجبور بودم شما اگر جاي من بوديد چه كار مي‌كرديد؟ چاره‌اي نداشتم. تازه خدا را شكر كه يك دست من خالي بود وگرنه مجبور مي‌شدم هليكوپتر را با دندان بگيرم... .


24 اشتباه رانندگی در ایران!
دانستن برخی اشتباهات در رانندگی که احتمال دارد خسارات سنگینی را به بار آورد خالی از لطف نیست به خصوص که شاید بتوان گفت 70 درصد این اشتباهات به صورت عادتی ناپسند برای ما ایرانی‌ها درآمده است.

به گزارش عصر خودرو این اشتباهات به شرح زیر است:

1- نگه داشتن پدال ترمز در هنگام عبور از دست اندازها: این کار فشار زیادی را به سیستم فنربندی، اکسل و سیستم ترمز اتومبیل وارد می‌کند و نحوه صحیح رد شدن از دست انداز به این صورت است که باید طوری برنامه ریزی کنیم که تا قبل از رسیدن به دست انداز سرعت را کم کرده باشیم و در هنگام عبور از دست انداز ترمز به هیچ عنوان درگیر نباشد.

2- بالا کشیدن ترمز دستی بدون نگه داشتن کلید آن: چندی پیش در انگلیس دیدم که دوستم زمانی که می‌خواهد ترمز دستی را بالا بکشد دکمه آن را فشار می‌دهد و سپس آن را بالا می‌کشد از او پرسیدم دلیل این کارت چیه؟ گفتش اولین باری که برای امتحان رانندگی رفته بودم سر همین کشیدن ترمز دستی منو رد کردن و برای همه خنده دار بود که می‌گفتم تو ایران همه اینطوری ترمز دستی رو می‌کشن و بعدا متوجه شدم که انگلیسی‌ها به این دکمه کلاچ ترمز دستی میگویند و تا زمانی که کلاچ ترمز دستی را نگرفتی نباید آن را بالا بکشی بعدا خودم هم از تعدادی از دوستانم که مکانیک را به صورت علمی میدانند گفتند که کشیدن ترمز دستی بدون نگه داشتن کلید آن باعث خرابی چرخ دنده‌های آن و وارد آمدن فشار بیش از حد به سیم ترمز دستی میشود (خدا رو شکر خودم این عادت رو ترک کردم و ترمز دستی رو درست بالا می‌کشم)

3- عدم تعویض به موقع روغن گیربکس: در همین تیونینگ تاک به کرات دیده شده که افرادی خودروشان 150 هزار کیلومتر یا بیشتر کار کرده و وقتی هم ازشان میپرسی واسکازین را تا به حال تعویض کردی میگویند مگر واسکازین هم نیاز به تعویض دارد؟ در جواب باید گفت بله واسکازین نیز مانند روغن‌های دیگر نیاز به تعویض دارد که تعویض به موقع آن باعث روان کارکردن گیربکس،سلامت گیربکس و...میشود کیلومتر تعویض آن بستگی به نوع روغن و گیربکس اتومبیل و شرایط کارکرد آن دارد

4- تعویض یکبار در میان فیلتر روغن: گاهی دیده شده که افراد فیلتر روغن را یک بار در میان تعویض میکنند و اکثرا همین افراد از فیلتر‌های با کیفیت پایین استفاده میکنند.ابن کار باعث میشود فیلتر عمل تصویه را نتواند به صورت کامل انجام دهد و منجر به آسیب‌های جدی به موتور اتومبیل میشود که بعدا متوجه میشویم اگر هربار فیلتر را عوض میکردیم و فیلتر مناسب جایگزین می‌کردیم چقدر از هزینه تعمیر موتور و صرف وقت جلوگیری میشد

5- درجا گرم کردن ماشین به مدت طولانی: این کار نه تنها مفید نیست بلکه ضرر زیادی هم به موتور وارد می‌آورد درجا کارکردن بیش از حد باعث گرم شدن بیش از حد منبع اگزوز میشود و این گرما به موتور منتقل میشد که به نوبه خود برای موتور ضرر دارد. در زمستان بهتر است نهایتا یک دقیقه ماشین درجا کارکند سپس چند کیلومتر اولیه تا گرم شدن ماشین در حد مطلوب را با سرعت پایین طی کرد.

6- پایین آوردن شیشه به جای استفاده کردن از کولر دراتوبان: چندی پیش یک آزمایش در مجله auto crose انگلستان انجام شد و نشاد داد اگر یک اتومبیل در اتوبان کولرش روی درجه یک فن روشن باشد مصرف سوختش از خودرویی که شیشه راننده آن 40 درصد باز است کمتر است.

7- خلاص نکردن دنده پشت چراغ قرمز و ترافیک: این کار باعث وارد آمدن فشار مضاعف روی دوشاخه کلاچ و گیربکس و.. میشود.

8- گرفتن ترمز و کلاچ به صورت همزمان برای نگه داشتن خودرو: این کار خود باعث این میشود که متراژ ترمز افزایش پیدا کند زیرا زمانی که کلاچ درگیر است از نیروی ترمزی موتور نیز استفاده میشود و زمانی که کلاچ و ترمز باهم فشار داده میشود خود باعث دیرتر ایستادن خودرو میشود بهترین کار این است که ترمز را فشار داده وقبل از اینکه خودرو به لرزش بی افتد کلاچ را بگیریم.

9- با سرعت پایین در لاین سرعت حرکت کردن و بالعکس:بسیار دیده شده که رانندگانی با سرعت‌های بسیار پایین در لاین سرعت حرکت میکندد و در عوض رانندگانی با سرعت‌های زیاد در لاین‌های کناری حرکت میکنند که هر دو باعث ایجاد خطرات جبرا ن نا پذیری میشوند.

10- ریختن آب لوله کشی داخل رادیاتور: این کار باعث به وجود آمدن رسوبات فراوان در رادیاتور و واتر پمپ و موتور میشود و بسیار دیده شده که حتی باعث سوختن واشر سر سیلندر هم شده. بهترین کار این است که آب را جوشانده و بگزاریم تا سرد شود و دوباره آن را بجوشانیم هرچه دفعات سرد شدن وجوشاندن بیشتر شود آب سالم تر میشود فقط دقت کنید که بعد از سرد شدن رسوبات در ته ظرف است پس از ریخت ته آب به داخل رادیاتور خود داری کنید البته مایع‌های آماده هم در بازار هست که خوب روش اول قابل اطمینان تر است.

11- ریختن آب لوله کشی داخل منبع شیشه شور:این کار باعث به وجود آمدن رسوبات فراوان در منبع ، شلنگ ها، نازل و پمپ آب آن میشود برای تامین این آب هم می‌توان از روش بالا استفاده کرد البته مایع‌های آماده هم در بازار هست .

12-سنگین کردن بیش از حد خودرو: پر کردن صندوق عقب با وسایلی که به آن احتیاجی نیست باعث بالا رفتن مصرف سوخت میشود حدالامکان باید خودرو خود را سبک کنیم .

13- نصب باربند در مواقعی که به آن نیاز نداریم: باربند را فقط باید زمانی ببندیم که به آن احتیاج داریم زیرا وجود باربند باعث بالا رفت مصرف سوخت حداقل به میزان 10 درصد میشود

14- نشاندن کودک روی پای سرنشین جلوی خودرو ایربگ دار: این کار بارها دیده شده که بسیار هم خطرناک هست و در یک تصادف کوچک اگر ایربگ باز شود حتما کودک خفه خواهد شد بهتر است همیشه کودک روی صندلی مخصوص در ردیف عقب بشیند

15- استفاده از بنزین معمولی در خودروهای دارای مبدل کاتالیستی: بنزین‌های معمولی موجود در کشور با اینکه روی پمپ‌ها نوشته بدون سرب اما باز هم مقدار زیادی سرب دارد که سرب موجود در آن قاتل مبدل کاتالیستی است و با توجه به اینکه بنزین سوپر کیفیت بهتری نسبت به بنزین معمولی دارد بهتر است از بنزین سوپر استفاده شود.

16- دقت نکردن به سطح کیفی روغن موتور و تطبیق آن با سطح کیفی روغن توصیه شده توسط کارخانه: مثلا چند وقت پیش دیدم که فردی در موتور پراید داشت روغن توتال 5000 میریخت و پس از اینکه به او توضیح دادم که سطح کیفی توتال 5000 sj است و روغن موتور سازگار با پراید sf یا sg است در انتخاب روغن خود تجدید نظر کرد.

17- استفاده از نور بالا در مه: در شرایط مه آلود استفاده از نور بالا دید را کمتر میکند در این شرایط نور خودرو باید روی نور پایین باشد و اگر خودرو مه شکن دارد باید آن را روشن کرد

18- خاموش نکردن خودرو پس از طی مسافت طولانی: این کار برای ماشین‌های گازوییلی است نه بنزینی بیشتر دیده شده رانندگان صبر میکندد تا فن خودرو خاموش شود سپس موتور را خاموش میکنند این کار ضرر جدی به موتور وارد میکند کارکردن بیش از حد باعث گرم شدن بیش از حد منبع اگزوز میشود و این گرما به موتور منتقل میشد که به نوبه خود برای موتور ضرر دارد. اگر خودرو بیش از اندازه گرم باشد زمانی که اتومبیل را خاموش کنیم سیستم فن اتوماتیک روشن میماند و نیازی به روشن گذاشتن ماشین نیست

19- تکیه پا به کلاچ: بسیار دیده شده رانندگانی که وقتی حتی با دنده پنج در اتوبان حرکت می‌کنند پای خود را روی کلاچ تکیه میدهند و کلاچ کورس کامل خلاصی را طی میکند و این کار باعث فشار آمدن به گیربکس میشود.

20- جلو آوردن بیش از حد صندلی:خیلی از افراد (البته بیشتر خانم ها) فکر میکنند هرچه صندلی جلوتر باشد تسلط راننده بیشتر میشود و به اصطلاح دست فرمون خوب میشود. خیر اینطور نیست صندلی باید طوری باشد که راننده کاملا راحت باشد

21- گاز دادن قبل از خاموش کردن خودرو: این کار قبلا در خودرو‌های کاربراتوری برای بهتر روشن شدن خودرو انجام میشد .ولی در خودرو‌های انژکتوری این کار مضر است زیرا زمانی که شما گاز میدهید وسپس سویچ را میبندید مقداری بنزین نسوخته باقی میماند که خود باعث خرابی سوزن انژکتور و بد کار کردن خودرو در هنگام استارت زدن میشود.

22- گاز دادن قبل از روشن کردن خودرو انژکتوری: این کار قبلا در خودرو‌های کاربراتوری برای بهتر روشن شدن خودرو انجام میشد .ولی در خودرو‌های انژکتوری این کار بی فایده است.

23- پارک کردن خودرو خلاف جهت خیابان: زمانی که شما خودرویتان را مثلا در سمت راست خیابان به صورت عکس پارک کنید اگر خدایی نکرده خودرویی با خودرو شما برخورد کند شما مقصر حادثه شناخته میشوید.

24- خاموش شدن خودرو به دلیل نداشتن سوخت: این کار در بعضی اوقات باعث سوختن پمپ بنزین میشود و اصولا نباید گذاشت چراغ بنزین روشن شود زیرا رسوبات و ناخالصی‌های ته باک وارد مسیر سوخت میشود و باعث اختلال در کار پمپ بنزین؛فیلتر بنزین و نهایتا انژکتور میشود.

تاریخ قانون گذاری در ایران :
قانونگذاری در مملکت ما، پس از رویداد انقلاب مشروطیت و تاسیس مجلس در سال ۱۳۲۴ هـ.ق آغاز شد. تا پیش از آن، لفظ قانون به معنای مورد بحث برای جامعه بی سواد واژه یی ناشنیده بود و لذا اندیشه یی به نام قانون خواهی نیز در میان آنان وجود نداشت.
از اواسط قرن نوزدهم میلادی بر اثر رفت و آمد اروپاییان به کشور ما و آشنایی تنی چند از ایرانیان نظیر میرزا صالح شیرازی، فتحعلی آخوندزاده، حاج سیاح، طالبوف، میرزا آقاخان کرمانی، احمد روحی و... با فرهنگ و تمدن اروپایی، فکر قانون خواهی و برقراری حکومت قانون در سطح بسیار محدود در اذهان پاره یی از روشنفکران آن زمان راه یافت، لیکن تصوری که عامه مردم از دولت و حکومت و از موقعیت و وضعیت خود در برابر آن داشتند، همان بود که جامعه ایرانی از قرن ها پیش با آن زیسته بود.
برای آگاهی به نوشته یکی از کسانی که در همان دوران می زیسته و آزادیخواهی سرشناس است، استناد می شود.
حاج سیاح، مبارز آزادیخواه ایرانی که قریب ۲۰ سال از عمر خود را به سیاحت و جهانگردی در اروپا گذرانده ، پس از اقامت طولانی در آن دیار و ملاحظه اوضاع اجتماعی و اقتصادی اروپا (۲۰ سال قبل از رویداد مشروطیت) به وطن بازمی گردد و درباره اوضاع ایران و مردم چنین می نویسد؛ «در آنجا (شیراز) مردم به دیدن من می آمدند و چون شنیده بودند سیاح هستم و دنیا را گردش کرده ام، با جمعیت آمده، از شهر زنان و جماعت سگ سران و آدم های یک چشم و دوال پا و غول بیابان، و دیو سوالات می کردند و احوال آدم آبی می پرسیدند. اما من که چندین سال بود این حرف ها از گوشم افتاده بود سر به زیر انداخته نمی دانستم چه جواب بدهم. من عذر می خواستم تا هنگام خواب، ایشان رفته، من آسوده افتادم. لیکن چه آسودگی؟ دلم به حال مردم آتش گرفت.
در چنین اوضاع و احوالی بود که زمزمه های مشروطیت و حکومت قانون در تهران و شهر های بزرگ به راه افتاد. پس از چندی از روی قوانین اروپایی قانون اساسی تنظیم و به امضای مظفرالدین شاه رسید و شهر ها را آذین بستند و در میان جشن و سرور مردم، حکومت استبدادی کنار رفت و حکومت قانون شروع به کار خود را اعلام کرد.
قرار شد از آن پس قانون حاکم باشد و این در حالی بود که بیش از ۸۰ درصد جمعیت مملکت که ساکن روستا ها بودند، اطلاعی از این تغییر نوع حکومت نداشتند، اکثر مردم شهرها نمی دانستند مشروطه چیست و حکومت قانون و پارلمان یعنی چه. آنها فقط به دنبال رهبران حرکت می کردند بی آنکه بدانند چه می خواهند.
آری در چنان اوضاع و احوالی قرار بر آن شده بود که حکومت قانون برقرار شود. مشروطیت آمده بود که اوضاع و احوال را تغییر دهد. آمده بود تا وضعیتی را که جامعه قرن ها با آن زیسته بود و آن را امری طبیعی و لایتغیر می پنداشت، دگرگون کند. اما مگر سیاه شدن چند برگ کاغذ باعث تغییر چیزی می شود؟ نوشتن کتابچه یی به نام قانون اساسی چه اثری در تغییر عادات و باورهای چندقرنه مردم می توانست داشته باشد؟
صدور فرمان مشروطیت و برقراری به اصطلاح حکومت قانون نتیجه مبارزه آگاهانه ملت نبود. با توجه به وابستگی فکری توده های شهری و روستایی به رهبر یا رهبران، اگر رهبران مشروطیت که مردم را به دنبال خود کشاندند، به جای مشروطیت چیز دیگری می خواستند، مردم همان را تکرار می کردند.
وقتی محمدعلی شاه دو سال بعد از صدور فرمان مشروطیت، مجلس را به توپ بست، بسیاری از همان مردم مشروطه خواه، یعنی کسبه ای که به دستور رهبران خود برای رسیدن به مشروطه کسب و کار خود را تعطیل می کردند، دشمن مشروطه شدند و مجلس را غارت کردند. حتی آجرهای مجلس را هم کندند و بردند. آنها قدرت نمایی محمدعلی شاه را دیدند و این بار صدای زنده باد استبداد را سر دادند.
 منظور از گفتن این ها آن است که این است که با نوشتن کتابچه یی به نام قانون، حکومت قانون برقرار نمی شود. آنچه به صورت قانون درمی آید، باید قبلاً عادت جامعه و اخلاق جامعه بوده باشد.
 
چرا از خود انتقاد نمی کنیم؟
تعریف بی جا تا کی؟
اغلب نقدها متوجه عملکرد مسئولان و نقد برخي از سياستهايي بود که به ضرر حکومت و مردم تمام شده است. اين بار نقدها تنها از يک جهت متوجه مسئولان است که چرا براي اصلاح رفتاري ما ايرانيان قدم مؤثري برنداشته ‌اند؟، ولي از جهت ديگر متوجه مردم است که چرا از برخي از آنچه بزرگان ما بر آن تأکيد کرده‌اند دور افتاده‌ايم و چرا با مکتب بي‌نظيري که داريم به جاي آنکه ديگران رفتار اجتماعي را از ما ياد بگيرند کار برعکس شده است.
همچنانکه نقد نکردن عملکرد مسئولان و به ويژه تملق گويي نسبت به آنان، در نهايت به ضرر آنها و مردم تمام مي‌شود، تعريف بي‌حساب از مردم توسط خودشان و يا مسئولان و احيانا چاپلوسي از آنان نيز کمک به مردم نيست. به همین دليل اگر در رفتار اجتماعي مردم ايرادي هست بايد صادقانه گفته شود. در اينجا از ذکر یک نکته کوتاه گزير و گريزي نيست:
مراد از کلماتي مانند «مردم»، «ايرانيان» و مانند آن در اين مقاله کثيري از مردم اند نه همه آنان. براي جلوگيري از تکرار، گاهي از ذکر کلماتي نظير «برخي» و «بعضي» در مي‌گذرم.
صدها مسئول در اين کشور از وزير گرفته تا بالاتر و پايين‌تر، سالها در خارج از کشور تحصيل و  يا زندگي کرده و اين نظم و انضباط‌ها را از نزديک ديده‌اند؛ در اين سي سال بيش از صد هزار سفر خارجي دولتي انجام شده است، اما يک نفر به فکر ترويج فرهنگ صف ايستادن در ايران نيفتاده است. همه قفل شدن ترافيک شهرهاي بزرگ را به خاطر فقدان فرهنگ ايستادن در صف در آغاز طرح سهميه بندي در تيرماه 86 و نيز تبعات آن را ديدند ولي باز فکري نشد.
آيا صدها مجموعه داستاني يا طنز رسانه ملي با ميليون‌ها بيننده اين فرصت را نداشته‌اند که چند ثانيه‌اي به زبان هنر ايستادن در صف را به مردم آموزش دهند؟ اين پرسش که «چگونه مي‌توان بازيگر شد» (که در جاي خود بايد مطرح شود) و يا اينکه «خوشبختي چيست؟» شايد بيش از هزار بار در رسانه ملي مطرح شده باشد ولي آيا به اين مطلب که چگونه بايد در صف به حقوق ديگران احترام گذاشت چند بار پرداخته شده است؟ حتي اگر به ميزان يک دهم تعداد پس گردنيهايي که براي خنداندن مردم در سريالها به کودکان زده مي‌شود به مسأله صف پرداخته شده بود امروز، اوضاع به گونه ديگري بود.

یک اگر با یک برابر بود[url=http://8765tarbyat.blogfa.com/post-46.aspx]
 معلم پای تخته داد ميزد
صورتش از خشم گلگون بود
ولی آخر کلاسي ها
لواشک بين خود تقسيم می کردند
بچه ها بيخودی های‌ و هو می کردند
اما معلم با آن شور بی‌پايان
تساويهای جبری را نشان می‌داد
با خطی ناخوانا بر روی تخته‌ای تاريک...
تخته هم غمگين بود
معلم تساوی را چنين بنوشت :
 همواره يک با يک برابر است
از ميان شاگردان يکی‌برخاست
و به آرامی سخن سر داد :
تساوی اشتباه است
نگاه بچه‌ها به يک سو خيره گشت ومعلم مات بر جا ماند
شاگرد پرسيد : اگر يک فرد انسان ، جای يک بود
آيا يک با يک برابر بود؟
سکوت بود و سوالی سخت
معلم خشمگين فرياد زد آری برابر بود
و او با پوزخندی گفت
اگر يک فرد انسان جای يک بود
آنکه زور و زر داشت بالا بود و آنکه
قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پايين بود؟


حال می‌پرسم يک اگر با يک برابر بود
نان و مال مفتخواران از کجا آماده می‌گرديد؟
يک اگر با يک برابر بود
پس که پشتش زير بار فقر خم می‌گشت؟
يک اگر با يک برابر بود
پس چه‌کس آزادگان را در قفس می‌کرد؟
يک اگر با يک برابر بود
او که بود که بمبارانمان کرد؟
یا که بود که نفسمان را شیمیایی کرد؟
يک اگر با يک برابر بود
پس او که بود که غارتمان کرد؟
و اوکه بود که تکه تکه مان کرد؟
معلم ناله‌آسا گفت:
وااااای ... اشتباه بود اشتباهی بزرگ ...  بچه‌ها در جزوه‌هایتان بنويسيد
.......يک با يک برابر نيست

چرا ما ایرانیان شاد نستیم؟
گویی که وجود غم و ناراحتی مردم ایران را شادتر !! می کند. انگار که اگر بخواهند باشند و زنده بمانند باید غم بار باشند.  در این که صفت اصلی و عمومی جامعه ایرانی غم و ناراحتی است و میل کمی به شادی دارد، اتفاقی تازه نیست وامری تاریخی است. ریشه های انرا باید در حوادث تاریخی و فرهنگ و اندیشه حاکم بر جامعه ایرانی جستجو کرد. ما ایرانیان حتی در روزهای تولد بزرگان دین نیز به سراغ غم و غصه ها می رویم تا شادی کنیم. اگر هم روزهایی به طور خاص برای شادی طراحی شده است و می بایست مردم به شادی اقدام کنند، اگر کسی یا گروهی اظهار به شادی کند با او برخورد می شود و صفات بد به او نسبت داده می شود. ما جای همه شادی ها را غم گذاشته ایم. اینگونه هستیم دیگر...
ایام عید نوروز و دیگر زمانهایی که برای شادی و راحتی آمده است، بگونه ای در ایران عمل می شود که به سرعت به غم و ناراحتی تبدیل می شود. مردم ایران وقتی که با هم جمع می شوند به نزاع می رسند. اینکه گفته می شود دوری و دوستی نشان از این امر دارد. در ایام عید و دیگر تعطیلات طولانی بیشترین حوادث ناگوار در میان مردم به وقوع می پیوندد. از همه بدتر جنگها و جدالها و تصادفات جاده ای است. اگر مردم حرکت نکنند و برای دیدار یکدیگر اقدام نکنند که دچار حادثه نمی شوند. این مدل را می توان در رفتارهای سیاسی آنها هم دید. وقتی مردم به دعوا و نزاع می رسند که قصد اصلاح و تغییر را دارند. وقتی مردم برای بهتر شدن اوضاع اقدام می کنند با یکدیگر دعوا می کنند ( چه جامعه ی خنده داری!!! .) در حالی که جامعه ای که حالت طبیعی دارد و غم و شادی اش از یکدیگر جدا شده است و هر یک کارکرد خاص خود را دارد، جمع شدن و اقدام برای اصلاح به بهبود می انجامد. نمی دانم شاید جامعه ی ایرانی وضعیت طبیعی ندارد.
 
چرا قانون شکنی؟
باید گفت علت اصلی عقب ماندگی و عامل اساسی گرفتاری های جامعه ایرانی عدم اجرای قانون است. اکثر روشنفکران و صاحبان قلم نیز قانون شکنی و زیر پا گذاشتن قوانین را اساس تمامی نابسامانی های جامعه دانسته و چنین می اندیشند که اگر قوانین به گونه ای درست اجرا شود، مشکلات نیز حل و فصل خواهد شد.
عامه مردم و حتی قشر روشنفکر ما، بر این گمانند که قانون ابزاری است در دست دولت، اما موضوع این است که چرا و به چه علت در جوامعی نظیر جامعه ما، قانون اجرا نمی شود؟ چرا این همه قانون شکنی وجود دارد؟
در قانون اساسی مشروطیت آمده بود که «قوای مملکت ناشی از ملت است» و «متعرض احدی نمی توان شد مگر به حکم قانون» در حالی که در جامعه ی ایرانی تا پیش از مشروطیت و بعد از آن نیز هر اربابی نوکر و رعایای خود را شخصاً مجازات می کرد. لذا این آزادی ها و این اصولی که در قانون اساسی آمده بود هیچ کدام در باور جامعه نمی گنجید.
تنها قانونی قابلیت اجرا پیدا می کند که از عادات و عرف و اخلاق اجتماعی ناشی شده باشد. آنچه در جامعه ای به عنوان عادت عمومیت پیدا کرده و به صورت قانون درآمده ممکن است در جامعه یی دیگر به عنوان امری مذموم رد شود.
آری؛ عادات و اخلاق اجتماعی جامعه ما، همان عادات و اخلاق عمومی قبل از تغییر چهره و قبل از مشروطیت است.  بی ارزشی انسان، دروغگویی، ریا، تملق، چاپلوسی، تنها به فکر خود بودن و غیره عادت چندقرنه جامعه ما است. باورهای جامعه ما همان باورهای سده های پیش است. در هر تقاطعی علاوه بر چراغ راهنما چند مامور هم باید باشد، آپارتمان نشینی سال هاست رایج شده اما به عنوان مثال تحصیلکرده آپارتمان نشین به خود حق می دهد که در طبقه خود به منظور تغییر کف و مدرن کردن ظاهر زندگی اش با کلنگ به جان موزاییک های کف آپارتمان خود بیفتد. فروشنده جواب سلام مشتری را نمی دهد و با وجود اینکه زندگی اش به وجود مردم بستگی دارد رفتارش با مشتری مناسب نیست، حقوق بگیر دولت که برای انجام کار ملت استخدام شده، وظیفه اش را به خوبی انجام نمی دهد، کارمند بانک با پرخاش پاسخ مشتری را می دهد، مامور راهنمایی و رانندگی از بلندگوی اتومبیل با داد و فریاد به رانندگان امر و نهی می کند، دیدار حتی روسای ادارات به آسانی ممکن نیست و خلاصه اینکه در چرخه حیات اجتماعی، با چنین ذهنیاتی، محلی برای حضور قانون نمی ماند و این اخلاق اجتماعی راه را بر قانون بسته است.
[rtl]برای آن ها که می گویند مسلمان اند

[/rtl]
[rtl]نوبت مي‌رسد به بيان يکي از مشکلات عمده رفتاري در ايران. براي توضيح اين نقص از ضد آن استفاده مي‌کنم به اين نحو که صفاتي از رسول خدا(ص) را بر مي‌شمارم، آنگاه ويژگي مورد نظر بر خوانندگان معلوم خواهد شد؛ خصيصه‌اي که ما مردم به خاطر آن بي‌جهت هر روز خود را زير فشار رواني قرار مي‌دهيم.

[/rtl]
[rtl]در احوال حضرت نوشته‌اند که پيامبر اکرم (ص) کلام احدي را قطع نمي‌کرد. هرگز نشد کسي با پيامبر دست دهد و آن حضرت زودتر از طرف مقابل، دست خود را بکشد. هرگز نشد آن حضرت با کسي در کاري همکاري کند و پيش از آن فرد از آن کار منصرف گردد. هرگز نشد کسي با آن جناب سر صحبت را باز کند و ايشان قبل از مخاطب خود، سکوت کند. اگر کسي وارد مي‌شد و در خدمت حضرت مي‌نشست ايشان هرگز قبل از آنکه آن فرد از جاي خود برخيزد از مجلس بلند نمي‌شد و هميشه هنگام سخن گفتن تبسمي بر لب داشت (سنن النبي، فصل آداب معاشرت).

[/rtl]
[rtl]آنچه از اين رفتارها فهميده مي‌شود حوصله، صبر و آرامش پيامبر(ص) در برخورد با ديگران است. با صد افسوس، اين خصيصه پيامبر در رفتار اجتماعي ما ايرانيان کمترين نمودي ندارد. يک نوع تعجيل و کم حوصلگي و بلکه بي‌حوصلگي در رفتار ما به چشم مي‌خورد که دود آن به چشم خودمان مي‌رود. مقصود اين نيست که در عالم همه پر حوصله‌اند و ما کم حوصله؛ مراد اين است که در اين بعد در کنار برخي ابعاد ديگر، ما به دعوت قرآن به «اسوه حسنه» قرار دادن پيامبر لبيک نگفته‌ايم و تاوان آن را هم بايد بدهيم.

[/rtl]
[rtl]اين تعجيل حتي در نماز خواندن ما هم هويداست. همه ما نمازهاي جماعتي را که از تلويزيون پخش مي‌شود ديده‌ايم. پس از برخاستن از رکوع، عده‌اي از مأمومين زودتر از امام جماعت از حالت ايستاده خارج شده و به سجده مي‌روند با اينکه همه مي‌دانند که هم آرامش يافتن کامل بدن در حال قيام بعد از رکوع واجب است و هم سبقت نگرفتن بر امام جماعت.

[/rtl]
[rtl]در جامعه مطلوب اسلامي همه در انجام خير از ديگري سبقت مي‌گيرند. با توجه به ثواب عظيم کمک کردن در حل مشکلات ديگران، طرف مقابل به گونه‌اي به تلفن جواب مي‌دهد که گويي منتظر تماس ما بوده و از هيچ کمکي که از دستش برمي آيد دريغ نمي‌کند. (شايد يکي از علل شمرده حرف نزدن و خوردن کلمات توسط بعضي از نوجوانان و جوانان همين باشد که از اينکه طرف مقابل با حوصله به حرف آنان گوش کند مطمئن نيستند و به تدريج به اين نحو حرف زدن عادت کرده‌اند.)

[/rtl]

نمــــــاد فـــــــروهر
نیاکان ما از چند هزار سال پیش دریافته بودند که هر انسان زنده از تن، جان، روان، وجدان و فروهر (Fravahr) سرشته شده که پویندگی و بالندگی انسان از کوشش و جوشش آن‌هاست.
فروهر از دو واژه‌ی “فره” به معنی جلو، پیش و “وهر” یا ورتی به معنی برنده و کشنده درست شده است و شاید بتوان گفت از نظر زندگی، فروهر بزرگترین و باارزش‌ترین جزء وجود انسان است ، چون پرتوی از هستی بی‌پایان اهورامزداست که انسان را به‌سوی رسایی رهنما می‌شود و وظیفه‌ی پیش‌بری و فرابری، برای انسان به برترین پایه‌ی هستی را داراست. و پس از مرگ با همان پاکی و درستی به اصل خود (اهورامزدا) می‌پیوندد.
امروزه نگاره‌ی زیر بین زرتشتیان نمایانگر شکل فروهر است و به‌عنوان نشانواره‌ی دین زرتشتی به‌کار می‌رود. این نگاره، گذشته‌ی چندین هزارساله داشته و شبیه آن در جاهای دیگر و نزد قوم‌های دیگری دیده شده است ولی شکل کنونی آن در کتیبه‌های هخامنشی بالای سر پادشاهان دیده می‌شود.


هر پاره‌ای از نگاره‌ی فروهر یادآور اهمیت و مسولیت فروهر در زندگی است:
۱- سر: سر فروهر به‌صورت مردی سالخورده است تا با دیدن آن به‌یاد آوریم که فروهر مانند بزرگان و افراد مسن ما را راهنمایی می‌کند.
۲- دست‌ها: دست‌های فروهر به‌طرف بالاست به‌خاطر آنکه همیشه به اهورامزدا توجه داشته باشیم.
 در دست فروهر حلقه‌ای وجود دارد که آن‌را نشانه‌ی احترام به عهد و پیمان می‌دانند.
۳- بال‌ها: بال‌های فروهر باز است. چون با دیدن بال‌های باز، ذهن انسان متوجه پرواز و پیشرفت شده و از دیدن این دو بال باز فورا به یاد می‌آورد که فروهر او را به‌سوی پیشرفت و سربلندی راهنمایی می‌کند.
همچنین هر بال خود دارای سه بخش است که نشانه‌ی اندیشه‌نیک، گفتار نیک و کردار نیک بوده و با دیدن این سه بخش آگاه می‌شویم که هرگونه پیشرفتی باید از راه درست یعنی به‌وسیله‌ی اندیشه و گفتار و کردار نیک انجام شود.
۴-دایره میان شکل: دایره خطی‌ است منحنی که از هر نقطه‌ی آن شروع کنیم باز به همان نقطه خواهیم رسید. منظور از این دایره در میان فروهر، نشان‌دادن روزگار بی‌پایان است. به این معنی که هر عمل و کرداری که در این زندگی (روی دایره) صورت گیرد نتیجه‌ی آن در همین دنیا متوجه انسان است و اثر آن باقی خواهد ماند. (باز به همان نقطه از دایره خواهد رسید). و در جهان دیگر روان از پاداش یا جزای آن برخوردار خواهد شد.
۵-دامن: دامن فروهر از سه قسمت به‌وجود آمده که نشانه‌ی اندیشه و گفتار و کردار بد است . از مشاهده‌ی این سه بخش درمی‌یابیم که همواره باید اندیشه و گفتار و کردار بد را به زیر افکنده، پست و زبون سازیم. (همانطور که دامن در زیر قرار دارد)
۶-دو رشته‌ی آویخته: این دو رشته نشانه‌ی سپنتامینو (مینوی خوب) و انگره‌مینو (مینوی بد) است که همیشه ممکن است در اندیشه‌ی انسان ظاهر شوند . وظیفه‌ی هر زرتشتی این است که خوبی را در اندیشه‌ی خود قرار داده و بدی را از آن دور کند (نیک بیندیشد). 
آیا زمان آن نریسیده که قدری امید وارتر شویم؟
 
در این نوشتار قصد داریم به این سوال پاسخ دهیم که چرا ایرانیان در طول تاریخ ، سرگذشتی سرشار از نا امیدی و بد بینی را تجربه نموده اند ؟  
 
تاریخ سیاسی ایران و جامعه ای محکوم به انفعال:
 
همه تاریخ ایران در گذشته نشان می دهد که طالبان قدرت از هر جا که بر می خواستند در نهایت به اراده فردی و حکومت مطلقه استبدادی روی می آوردند .  ضعیف ترین و عاجز ترین مردم کسانی بودند که توان آدم کشی کمتری داشتند  و به همین دلیل مهر محکومیت را بر پیشانی خویش دیده و پذیرفته اند "
در تاریخ ایران سایه خفقان سیاسی آنقدر سنگین بوده که مصلحان اجتماعی ، با نام (( سربداران )) در تاریخ مشهور می گشته اند  و حتی اگر فرزند نادر شاه افشار هم باشی  ، در چنین شرایطی سخن از هویت امیدوار تاریخی ایرانی سخنی بیهوده و به گزافه است .
 
نقش طبقات و وضعیت اقتصادی  مسلط در یاس اجتماعی :
این نوع حاکمیت علاوه بر کشتن روحیه ترقی خواهی سیاسی ، هر گونه ترقی اقتصادی و رفاهی را نیز در نطفه خفه می کرد و امید ها را یکسره به جهان دیگر انتقال می داد و امید به داشتن یک زندگی اقتصادی مرفه حتی به اذهان مردم خطور نمی کرد .
نقش فرهنگ مذهبی مسلط در یاس اجتماعی :
یکی از اصلی ترین عوامل نومیدی در نزد مردم ایران زمین ترویج اندیشه های جبر گرا بوده است که بی شک هدفی سیاسی در پس ترویج این افکار و عقاید وجود داشته است . طبق این طرز تفکر همه کسانی که در فلاکت و رنج و عذاب هستند طبق یک سنت جبری و مشیت الهی در این موضع قرار گرفته اند و پادشاهان نیز بنا بر یک جبر بر آنها مسلط شده اند و افراد به خودی خود اصولا قادر به تغییر وضع موجود نخواهند بود . 
نقش ادبیات و فرهنگ سنتی در انفعال اجتماعی ایرانیان :
اگر کسی در انجام یک عمل شکست می خورد تنها دلداری دیگران به وی  این بوده است که این پیشانی نوشت و سرنوشت تو بوده و تو هیچ نقشی در پیروزی یا شکست فردی و اجتماعی خودت بازی نمیکنی . اشعار شاعران بلند آوازه تاریخ ما خود گواهی است محکم برای اثابت رواج این اندیشه های جبر گرایانه و یاس آلوده :
حافظ :
جام می و خون دل هریک به کسی دادند                در دایــره قســـمت اوضـــاع چنین باشد

در کــار گــلاب و گــل حکـم ازلــی این بود                کاین شاهد بازاری وآن پرده نشین باشد
 
   
ناصر خسرو
غزال و غزل هر دوان مر تو را                     نجویـــم غــزال و نــگویم غزل
مرا، ای پسر، عمر کوتاه کرد                     فراخی‌ی امید و درازی‌ی امل
بسی دیدم اجلال و اعـزازها                     ز خواجـــه‌ی جلیل و امیر اجل
ولیکن ندارد مرا هـیـچ ســود                     امیر اجــل چـــون بـــیاید اجل
 
پیش به سوی جامعه ای امید وار :
 حال زمان آن فرا رسیده که باسرعت هر چه بیش تر  به سوی امید که با توجه به مطالب بالا اصلی بسیار مهم است حرکت کنیم و نومیدی را از خود برانیم. هر کس باید متناسب با اندیشه اش به سوی جامعه ای امیدوار گام بردارد . راه کار شما در این باره چیست؟ 
نتیجه گیری نهائی :
 بنا بر آنچه گذشت جامعه ای جامعه امید وار است که دمکراسی در آن جامعه به وضوح تمام مشاهده شود آزادی  اندیشه تا حد زیادی وجود داشته باشد شرایط حرکت عمودی اقتصادی در طبقات فراهم باشد .اگر شکستی هم وجود دارد سر چشمه پیروزی های بعدی باشد نه ورشکستگیهای پی در پی .  در این شرایط  افرادی را داریم که ایدئو لوژی های مختارانه را  به کار می بندند و فضای جامعه را پر از حرکت و انگیزه و جوشش می کنند .
█████████████████
پاسخ
 سپاس شده توسط F A R ! N ، mobinamahro ، ×ThundeRBolT× ، ИĪИĴΛ ИĪƓĤƬ☛
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
☫" فـَرهنگــ ایـرانے "☫ - ʜɪᴅᴅᴇɴ - 15-04-2015، 16:39


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان