شکلاتی1

[farnaz1381]

سلام من سیزده سالمه اولین رمانمه میدونم ابتدائیه خب طبعیه
اسم رمان:شکلاتی



بازم مث همیشه از خواب پریدم صدای سیاوش کل خونرو برداشته بود مث دیروز داشت دنبال کراوتش میگشت مامان سیاوشو صدا کرد گفت بیا کراوتتو گذاشته بودی تو کشوی خیاطی من خندیدم پاشدم رفتم بیرون اتاق یه راس رفتم دسشویی  صورتمو شستم حاضر شدم برم مدرسه

اه بازم زنگ اول ریاضی داشتیم

راه افتادم دنبال پریسا حوصله نداشت بهش گفتم امروز چیا داریم جواب نداد یه دونه زدم پس کلش الفرار پریسا داد زد بسه کیانا حوصلتو ندارم

تو کلاس چرت میزدم که واسم نامه رسید  بازم باهم دعوا کردین؟نیک ناز

نیک ناز دوست پریسا بود باهاش جور نبودم پشت کاغذ نوشتم به تو ربطی نداره کیانا دادم دست به دست بره به طرف نیکی برگشتم ورقمو از کیفم در بیارم نیک ناز واسم اخم کرد دختره چلغوز فک کرده کیه هرزه تر از این ندیدم

داشت حالم بد میشد از دست ریاضی از بچگی از ریاضی خوشم نمیومد

معلممون سوسک سیاه بود یه صفحه درس میداد میرف 15 صفحه بعد رو درس بده

زنگ که خورد خواستم برم دنبال پریسا که دیدم رف دنبال نیک ناز حسابی عصبی شدم رفتم تو سالن مقصدم کلاس فاطمه بود

دیدم تو کلاس کسی نیس که سهیلا رو دیدم صدام کرد((واسه چی واینسادی منم بیام؟))بدون جواب رفتم حیاط فاطمه رو دیدم بهش گفتم((برو تو کلاس لباساتو عوض کن بیا))

-((پنج دقه زنگ تفریح داریم من بخوام برم عوض کنم وقتی بیام که احمد وند میگه زنگ خوره سر صف))

-((تو که الان 45دقه تو حیاط بودی))

-((خفه))

زنگ خورد رفتیم تو کلاس علوم داشتیم آزمون گرفت چرا دروغ نصفشو گند زدم واااااای دفه دوم باید مامانمو میاوردم

زنگ خورد ورقه هارو گرفت

رو به برزگر گفتم(گند زدم امتحانو)

_(اگه تو گند زدی من چیکار کردم؟)

از این سهیلا بدم میومد سوال میپرسید خودش جواب میداد

تو راه فاطمه بم گف(کیمیا مانتو تو از همه گشاد تره شلوارت تنگتر)

راس میگف خیلی گشاد بود