موسیقی خوزستان
خوزستان به سبب آب و هوایش، کوچپذیر و مهمانپذیر است، دامداری فراوان نشان دهندة چنین خصلت طبیعت آن است.گویند که جمشید شاه نیشکر را در این سامان شناخت. از دیرباز خوزستانیها با نفت و آتش حاصل از آن و فرآوردههای اوّلیة نفت آشنا بوده اند.
تمدن کهن ایران به دلایل متعدد و فراوان اعم از بناهای باستانی و اسناد تاریخی در این بخش از خاک کنونی ایران شکل یافته و گسترش پیدا کرده است.
در این سرزمین عشایر به چند دسته تقسیم میشوند:
عشایر وارده
عشایر میهمان
عشایر مقیم
از جمله عشایر وارده میتوان به بنیصالح که از یمن به ایران کوچیده و در مناطق غرب اهواز و منطقة هویزه ماندگار شدهاند، عشایر عبدالخان که از عشیرة بنیلاماند و در قرن نوزدهم میلادی به ایران آمدهاند، عشیرة مزرعه که در عصر ساسانی از حجاز به ایران آمدهاند و دو تیرة بزرگ بیت حامد وآل مؤمنین را تشکیل دادهاند، عشیرة خضرج که از العماره به ایران آمدهاند و شامل سه تیرهاند که بین موسیان، میانآب و شوش تقسیم شدهاند.
آل بوروایه که شامل چهار تیرهاند و از عراق کنونی به ایران آمده و در هویزه ساکن شدهاند.
عشیرة کعب (آل کعب) که جدای از بنیکعباند و شامل چهار تیرة کعب منان، کعب الحایی، کعب کرمالله و کعب فرجالله است و عشیرة سادات که سه تیرة سادات فواصل، سادات جعاله، سادات موسوی جزایری را شامل میشوند و بنابر شواهد و مستندات بیشترین علما و دانشمندان خوزستان از این طایفه اند.
عشایر مفتقح که در قرن نوزده از جور دولت عثمانی از عراق به خاک ایران مهاجرت کرده اند، میتوان اشاره داشت. از میان عشایر عرب نامبرده جز دو عشیرة بنیصالح و مزرعه، مابقی عشایر وارده در حوزة ایران فرهنگی در طول تاریخ میزیستهاند و با آداب و رسوم و فرهنگ و حتی زبان پارسی آشنایی کامل داشتهاند و در آیینها با ایرانیان اشتراکات فراوان داشته و دارند.به عشایر عبدالخان، مزرعه، خصرج، آل بوروایه، کعب و سادات، اعراب میانآب میگویند، چون در بین دو رود کرخه و دز میزیند و در نزدیکی شوشتر محلی به همین نام نیز وجود دارد.
عشایر دیگری در خوزستان در حال زندگی هستند که به آنان از گذشته تا به حال عرب اهوازی میگویند که در میان تنوع این اعراب طایفة باوی در اصل نژاد و نسب پارسی دارند و در طول تاریخ عربزبان شدهاند، آل کثیر، سلامت شامل سه تیره، آل خمیس، شریفه شامل پنج تیره و مفتقح از این دسته عربهای خوزستان هستند.عشیرههای مهم عرب خوزستان عبارتند از: بنیطُرُف، بنیصالح، بنیکعب، چنانه و خصرج که این شاخة آخر مأمنی از حوالی اهواز تا دشت آزادگان را دارند. پس از آنان عشایر آل کثیر، سعد عنانجه، غنافجه، ضیاغمه (ضیغمیها)، بنیمالک، که در نواحی غربی و جنوبی رود دزفول تا کنار نهر هاشم سکنی دارند، میان سبعه، امّ التمسیر در ساحل غربی کارون قرار میگیرند.عشیره بنیطُرُف در دشت آزادگان (دشت میشان) تا هویزه استقرار دارند و مهمترین طوایف این قبیله عبارتند از: سواری، مزرعا، شرفه، بنیصالح، مروان، قاطع و سید نعمت.عشیرة بزرگ بنیکعب از شش عشیرة کوچک آل بوغُبیش، حزبه، خنافره، عساکره، مقدم و دوارجه تشکیل شده است.هر کدام از عشیرههای کوچک دارای زیر مجموعهای به نام تیره هستند. به عنوان مثال عشیرهی کوچک آل بوغبیش دارای تیرههایی به این شرح است:آل بوبالا، آل بوشهباز، آل بوحاج علی، آل بومحمود، آل بوزیاد، آل بوصالح، ابوجلیل، بنیرشید، بیت خیطان، بیت آل بوشمال، زُبید، بیت بند ذیجان، رفیع، اتامند، سلیح، آل بوسلیط.زبان عشایر مقیم و وارده عربی است، ولی زبان عشایر میهمان بر اساس تنوع قومی دارای گوناگونی است.
تنوع قومی ایلها چشمگیر است که عبارتند از:
الف: ترکها که اکثر از یاریم تاق لوها هستند و به طوایف زیر تقسیم میشوند:
یاریم تاقلو، سهرابی، لیشن لی، جمادلی، نیازی، و رَمزیار
ب: قشقائیها که در محدودة بهبهان و رامهرمز بیشتر کوچ انجام میدهند.
ج: لرها
د: بختیاریها
ه ـ : لرکیها که به دوزبان ترکی و فارسی شکسته سخن میگویند.
این گونهگونی عشایر عرب و اقوام در این سرزمین باعث گردیده تا نظام ویژة فرهنگی دربارة نوع و محیط زندگی در خوزستان پدید آید که مهمترین ویژگی این نظام فرهنگی گونههای کوچ است.
در خوزستان با سه گونه از کوچ روبهرو میشویم:
الف: کوچ ارتفاعی که حرکت و جابجایی از دشت به کوه و بالعکس است.
ب: کوچ افقی که به صورت جابهجایی در دشتها است.
ج: کوچ محاطی که از آبادیها به مناطق اطراف که خوش آب و هواتر هستند صورت میگیرد.
هر شکل از این گونههای زندگی دارای آیین خاص خود است، و به همین سبب گونهگونی فراوانی از نغمات آیینیِ مرتبط با زندگی را در بین این عشایر و اقوام میتوان مشاهده کرد.
خوزستان سرزمینی است بین دو دریا، دریایی از آب و دریایی از نغمهها. علاوه بر آنچه برشمرده شد، از تأثیرات نژادهایی که از افریقا به خوزستان آمدند و در مناطق ساحلی ساکن شدند نیز نباید غافل بود.
گرچه که موسیقی این نژادها در مسیر تاریخ با فرهنگ منطقه آمیخته است و گونة مهم آن آیین موسیقی درمانی نوبان است، اما امروز با شرکت طوایف مختلف منطقه در این آئین میتوان آن را آیینی ایرانی که ویژة خوزستان است، دانست.
علاوه بر آنکه نغمههای آوازی آن هم در اثر مرور زمان با نغمههای آوازهای پارسی درآمیخته است، از موسیقی آوازی اعراب ایرانی نیز بهرهی بسیار میبَرَد.
در هر حال موسیقی خوزستان نیاز شدیدی به پژوهش ژرف دارد، و موسیقی اعراب ایران در این سرزمین باید مورد کاوش بیشتری قرار گیرد و در مورد زمینههای گسترش آن نیز باید اندیشید.
و آنچه در نخستین نگرش باید مورد پژوهش قرار گیرد حوزة زندگی آنان است.
ایران کهن یا به عبارت امروزین حوزة ایران فرهنگی است، امّا در طی هشتاد سال اخیر حتی یک ترانة لَرکیها ثبت نشده است و یا نمونهای از موسیقی ترکهای یاریم تاقلو در دست نیست و نمیدانیم موسیقی عرب ایرانیِ مقیم خوزستان چه تفاوتهایی با موسیقی اعراب حوزة خلیج فارس دارد.
در آیینهای مردم جنوب ایران رموزی نهفته است که کمتر به آن پرداخته شده، نمادهای این آیینها از نام تا حرکت و ضربات وضرب آهنگها هر کدام بر پایة باورها استوارند و باورها دو جنبه دارند: طبیعت مدار و دینمدار. «نوبان» آیینی است که ذات توسل برای درمان را در خود دارد، باور طبیعت مدار اجتماع پذیرفته است که (بارها) انواع گوناگونی دارند و هنگامی که بر جسم انسان مسلط شوند بسته به ترکیبشان هر کدام به گونهای انسان را به تسلط درمیآورند.
نوبان، باد است، بادی که در سواحل خوزستان جریان مییابد، باور دینمدار اجتماع پذیرفته است که این باد هم میتواند مسلمان باشد و هم غیرمسلمان و کافر.
باد چون چتری است بر سر جسم، گاه شوخی مینماید و شادیطلب (بحری) این باد گاه وحشی است و پرقدرت (حبشی) گاه گیجکننده سرگردانیآور (جنگلی) و گاه انسان را سوار بر تازیانة خود به ژرفای حیرت میبرد (سواحلی) هر کدام از این گونهها هنگامی که در اثر ضرباهنگ سازهای کوبهای در برابر دیدگان انسانِ سرکوب و مرعوب باد شده شکلی مییابد، آیینوزران متخصص نیز به شکل متضاد آن باد درمیآیند نه خود که نغمههای سازشان که در هوا گره میزند و نقش انفجار پدید میآورد، اینجاست که هر شکستن ضرباهنگ معنا مییابد.
باد وقتی وحشی و کافر باشد از وحشت دیدار با ساحر نغمهساز قرمز و وحشتآور میشود، و در حدقة چشم فرد ظاهر میگرد د، به همین سبب است که در هر دیدار با بادهای گوناگون، لباسِ دیگر میپوشند، ضرباهنگهای دیگری مینوازند و بر اساس چنین پنداشتی است که نوازندگان مجلس آیینی نوبان در هر بار باید به ضرباهنگ و حرکات نوینی دست یابند که باد مغرور را فریب دهند و از مرکوبش به زیر کشند و آن کس در این مسئله پیروزتر است که خود از کودکی در این بازیِ آیینی بزرگ شود و رشد یابد و اعضای گروه مروارید سیاه از این دسته افرادند.
اینان متفکرانه به دنبال ضرباهنگ طبیعت رفتهاند و موفقیتشان به همین سبب است.
گروه مروارید سیاه را از سال 1380 در چهارمین جشنوارة موسیقی خوزستان از دل گروهی کهآنان را با همة هنرشان به خطا میبرد، شناسایی کرده آنان را به جشنوارة موسیقی مناطق و نواحی کرمان فرستادم و افتخارات آنان با درخشیدن در آن جشنواره به عنوان گروه برتر که بیسابقه در آن جشنواره بود آغاز گردید، این گروه در ایجاد فضای ضرباهنگ سحرانگیز ماهرانه کار میکنند و نوعی پلیریتمیک خاص دارند که در لحظه شکل میگیرد و ادامه مییابد، بداهه در اجرایشان و طراحی کرسیهای ضرباهنگی که رجبزاده ایجاد میکند و بقیة افرد گروه آن را ادامه میدهند فوقالعاده و اعجابانگیز است و بسیار شادمانم که مرکز موسیقی حوزه هنری در این برنامه اهتمام به چنین کارهایی دارد و این اجراهای محجور موسیقی جنوب ایران را با همة ظلمهایی که شده است احیاء میکند.
پس از آقای جاوید، آقای یوسف عزیزی بنیطُرُف (نویسنده و مترجم) به سخنرانی پرداخت که خلاصه ای از آندر پی میآید:به نظر من عدم پژوهش درباره موسیقی عربی خوزستان، ریشه در نوعی بیتوجهی یا حتی بیاعتنایی دارد. در سالها و دهههای گذشته، بسا پژوهشگرانی که به موسیقی محلی قومیتها و مناطق مختلف ایران پرداختهاند و از موسیقی محلی آذربایجانی و کردی و ترکمنی و مازندرانی گرفته تا موسیقی بلوچی و خراسانی و لری و شیرازی و بندری را تحقیق نمودهاند اما گویی 3 تا 4 ملیون هموطن عربشان که در خوزستان نشستهاند سزاوار حتی گوشه چشمی هم نبودهاند. این را ما هم نزد روشنفکران و همدولتیان میبینیم. بیست و اندی سال است که جشنواره موسیقی ایران در دهه فجر در تهران برگزار میشود و از همه قومیتها و استانهای ایران دعوت میشود، اما دریغ از دعوت از یک گروه موسیقی عربی خوزستان.
شاید سال 1381 یک استثنا باشد که گروه موسیقی عربی الغدیر به جشنواره آمد؛ آن هم به همت برخی از عربهای اهوازی مقیم در تهران. اداره کل ارشاد خوزستان بودجههای میلیونی را برای برنامههای دهن پرکن و پرطمطراق خرج میکند، اما توجه و اهتمامش به هنر و فرهنگ و مطبوعات بومیان عرب استان بسیار اندک است. جالب این که در برخی از سریالهای تلویزیونی یا فیلمهای سینمایی برای معرفی موسیقی عربهای خوزستان از موسیقی بندری استفاده میشود.
درست است که موسیقی بندری موسیقی همسایگان عربهای خوزستان در بنادر جنوبی ایران است. و حتی در شهرهایی مثل آبادان هم نفوذکرده اما موسیقی بندری به هیچوجه موسیقی مردم عرب خوزستان ـ و حتی عربهای آبادان ـ نیست، بلکه موسیقی این مردم، عربی است. باید بگویم که در شمال خوزستان موسیقی لری و بختیاری و در شهرهای دزفول و شوشتر موسیقی دزفولی و شوشتری نیز رایج است اما همان گونه که گفتم موسیقی عربی خوزستان موسیقی خوزستانی است و لاغیر. سازمان صدا و سیما در داخل و تلویزیونهای سلطنت طلب و ملیگرایان افراطی در خارج همواره کوشیده اند موسیقی بندری را به عنوان نماد یا سمبل موسیقی خوزستان عرضه کنند و این البته گونهای از مسخ واقعیت است.کملطفی هنرمندان و روشنفکران و پژوهشگران ایرانی نسبت به هنر و زندگی هموطنان عربشان در خوزستان محدود به پژوهش در عرصه موسیقی نیست، بلکه دیگر عرصههای هنری و فرهنگی و اجتماعی را نیز در برمیگیرد. از این همه مجموعههای عکس که درباره ایلات و عشایر و اقوام مختلف ایرانی در کتابهای قطع بزرگ و کوچک چاپ میشود چند عدد آنها به زندگی عربهای خوزستان اختصاص دارد؟ مردمی که چهار گونه زندگی «بدوی»، «هورنشینی»، «روستایی» و «شهری» دارند که در ایران تقریباً کمنظیر است. هنرمند نقاش یا عکاس یا موسیقیپژوه یا جامعهشناس یا تاریخنگار یا داستاننویس ایرانی، آنقدر که به سایر مناطق ایران پرداخته، آیا به عربهای خوزستان پرداخته است؟
اگر از کتاب «تاریخ پانصد ساله خوزستان» سید احمد کسروی بگذریم که درباره تاریخ خوزستان تا مقطع فرمانروایی شیخ خزعل در هفتاد سال پیش نوشته شده است، در ادبیات تاریخی و اجتماعی 50 ــ 60 سال اخیر کمترین اشارهای به زندگی مردم عرب خوزستان دیده نمیشود و اگر کسی هم کاری کرده جز مسخ چهره اجتماعی و تاریخی آنان، چیزی ارایه نداده است. از کتاب «خوزستان» ایرج افشار سیستانی بگیر تا فیلم «عروس آتش» خسرو سینایی. حتی احمد محمود که رماننویس شناختهشدهای در ایران است و به اقلیت دزفولی اهواز تعلق دارد و مطمئناً اکثریت عرب این شهر را خوب میشناخت، در کتابهای خود اینان را در حد و وزن و کثرت و تأثیرشان در خوزستان تصویر نکرده است و قهرمانان رمانهایش اغلب از میان اقلیت غیرعرب برگزیده شدهاند.
ریشههای این پدیده یعنی نادیده گرفتن مردم عرب خوزستان در عرصههای یاد شده ناشی از تأثیرات گفتمان برتریجویانهای است که عربها را گاه «تازی»، گاه «ایرانی»، گاه «سوسمارخور» و زمانی «ملخخور» خطاب میکند و البته از کاربرد اصطلاح غیرعلمی «عرب زبان» درباره مردم عرب خوزستان ابایی ندارد. بیگمان اطلاق صفت انیرانی به عربها یا ترکها، دو قومیت مهم را از دایره ایرانی بودن خارج میکند و این امری ضد ایرانی است. اگر موسیقی عربی خوزستان را به دو بخش موسیقی ریفی یا روستایی و موسیقی مقامی یا شهری تقسیم کنیم، مشابهتهای فراوانی میان این موسیقی و موسیقی جنوب عراق مشاهده میکنیم. البته این تشابه فقط خاص موسیقی نیست، بلکه لهجه را نیز دربرمیگیرد، زیرا لهجه عربی خوزستانی، لهجه بینالنهرینی است و با لهجه عربی خلیجی فرق دارد. ردیفها و دستگاههای موسیقی عربی خوزستان با نظایر آن در موسیقی عربی خلیجی متفاوت است. موسیقی مقامی بینالنهرینی از موسیقی کهن فارسی (ایرانی) تأثیر پذیرفته است. ما هم اکنون مقامهای اصفهان، نهاوند، دشت، سهگاه و پنجگاه را در موسیقی عراقی و موسیقی عربی خوزستانی داریم. اصولاً منشا آواز «مقام» عربی به دربار خلفای عباسی برمیگردد که به علت پیوندهای فرهنگی ایران و عراق شماری از دستگاههای موسیقی ایرانی وارد موسیقی مقامی بینالنهرین شده است.نقوش حجاری شده نوازندگان ایلامی در شوش ــ که پایتخت آنان بود ــ نشانه سابقه چند هزار ساله موسیقی در این منطقه از جهان است.دوران حاکمیت مشعشعیان بر این منطقه و به ویژه در هویزه پایتخت آنان بود. در پایان این دوران شکوهمند هنر و فرهنگ عربی (ایرانی)، دستگاهی به نام هویزاوی «المقام الهویزاوی» در دربار خاندان آل مشعشع پدید آمد که دستگاه موسیقی خاص عربهای خوزستان و یکی از بهترین مقامهای موسیقی بینالنهرینی است. این دستگاه در موسیقی مقامی عراق جایگاه برجستهای دارد.
در دوره شیخ خزعل نیز موسیقی عربی خوزستان رونق و رواج فراوان یافت. شیخ، افزون بر نوازندگان عرب محلی از گروههای موسیقی کشورهای عربی نظیر عراق، لبنان و مصر دعوت میکرد تا در کاخهای وی برنامه اجرا کنند.در دوره پهلوی که دوران سرکوب همه جانبه فرهنگی و سیاسی مردم عرب خوزستان است، موسیقی عربی دچار رکود و ابتذال گردید. در دهه چهل شمسی بود که هنرمند و شاعر یکلاقبایی به نام «علوان ابوشهلا» در اهواز پدیدار شد که ردیفها و دستگاههای آوازی و انواع شعر مردم عرب خوزستان را میشناخت. علوان مبدع سبک آوازی عربی نوینی است که به نام او معروف شد.«علوانیه» سبکی حزین و دردآلود است و با سبک آوازی «امیری» در مازندران مشابهت دارد.«علوانیه» بیانگر رنجها، آلام و ستم ملی وارد بر مردم عرب خوزستان است و از همان ابتدای سالهای آغازین دهه چهل شمسی با اقبال عمومی تودهها روبهرو شد. در این سبک، شاعر با نواختن ساز «رباب» که ساز سنتی عربهاست، اشعاری از شاعران نامدار گذشته و حال را میخواند. سبک علوانیه از مرزهای خوزستان و ایران فراتر رفت و در عراق و بحرین و کویت نیز رواج یافت. هماکنون هنرمندان و ترانهسرایان این کشورها این سبک را با نام «علوان اهوازی» میشناسند. بیگمان سبک آوازی علوانیه در بخش موسیقی «ریفی» جای میگیرد. اکنون نیز در خوزستان، آوازخوانان بسیاری، سبک و شیوه علوان را دنبال میکنند که مهمترینشان «حسان الگزار» در بخش «شاوور» شهرستان شوش دانیال است.کولیها (که عمدتاً در شهرهای اهواز و آبادان بودند) در ترویج موسیقی عربی در خوزستان نقش داشتند اما از آنها اصیلتر گروههای موسیقی «الخشابه» بودند که از مرگ نهایی موسیقی عربی خوزستانی در عصر پهلوی جلوگیری کردند و حتی به ترویج آن در برابر موسیقی مبتذل و کوچهبازاری فارسی هم کمک کردند.اکنون -اما-گروههای الخشابه جای خود را به گروههای موسیقی عربی (الفرق الموسیقیه) دادهاند که در شهرهای مختلف خوزستان گستردهاند. این گروهها هم در موسیقی مذهبی (موشحات) و هم در موسیقی عربی محلی اهوازی و هم در موسیقی عام عربی تخصص دارند و در عروسیها، جشنها و مناسبتهای ملی و مذهبی برنامه اجرا میکنند.عربهای خوزستان افزون بر موسیقی محلی خود به موسیقی دیگر کشورهای عربی نیز علاقه نشان میدهند وآن را موسیقی خود میدانند. کمترخانواده عرب خوزستانی را میبینیم که با امکلثوم، عبدالحلیم حافظ، فیروز، محمد عبدالوهاب، فریدالاطرش، ودیع الصافی، ناظم الغزالی، کاظم الساهر و نیز نسل جدید خوانندگان لبنانی و مصری و عراقی مأنوس نباشد.بیشک شماری از ایرانیان و حتی جهانیان با اغلب این چهرههای موسیقایی آشنایی دارند.
سازهای موسیقی عربی خوزستان
1. مطبگ یا «مطبق»: دو عدد نی به هم چسبیده است که سه سوراخ در بالا و سه سوراخ در پایین دارد. مطبگ از یک طرف باز است که از همین قسمت در آن میدمند.
2. ماصول: سازی است که فقط یک نی دارد و سوراخهایی در بالا و پایین آن هست. ماصول از «نی» کوتاهتر است.
3. النای: همان «نی» است که در سایر نقاط ایران نیز کاربرد دارد.
4. العذبه: از یک نی تشکیل میشود که هفت سوراخ در بالا و یک سوراخ در پایین دارد. «العذبه» ساز حزینی است که فقط صوت دارد و همراه آن نمیتوان آواز خواند. اکنون چوپانان عرب از این ساز استفاده میکنند و فقط کاربرد تکنوازی داد.
5. الکاسور: یا «الطبله» که بندریها به آن «تمپو» و در فارسی به آن «دمبک» میگویند با طبل تفاوت دارد. یک دهانه آن باز و دهانه دیگر آن را پیشتر با پوست نوعی ماهی به نام «یریه» یا پوست ماهی کوسه یا پوست گاو یا گوسفند تهیه میکردند.اکنون اما از طلق استفاده میکنند. با «کاسور» ریتم تندی زده میشود که ویژه ترانهها و آوازهای عربی «ریفی» است.
6. الدف: نیز نوعی دمبک است که در فارسی به آن «دایره» میگویند.
7. الزنجاری: نوعی دف است که دورادور آن را سوراخ میکنند و تشتکهای کوچکی به آن میبندند که هنگام تکاندادن دف به حاشیه دف میخورند و ایجاد صدا میکنند. میتوان آن را با دایره زنگی همانند دانست.
8. سچابیق (اسنوچ): نوعی صفحه فلزی کوچک و مدور که هنگام رقص آن را با تکهای کش به سر انگشتان میبندند. این ابزار پیشتر توسط زنان کولی استفاده میشد.
9. الرباب یا «الربابه»: گالن خالی نفت یا روغن را از یک طرف باز میکنند و چند موی دم اسب را از وسط آن میگذرانند و با آرشه بر آن مینوازند. رباب همان ویولون جدید است. با «چعب الربابه» تار را بالا و پایین میآورند. عربهای خوزستان انواع و اقسام دستگاهها را با ربابه مینوازند. با الربابه هم آواز «ابوذیه» و «عتاب» میخوانند و هم امکلثوم را مینوازند و هم محمد عبدالوهاب را. رباب به نوعی نماد موسیقی عربی هم هست. ابونصر فارابی در کتاب الموسیقی الکبیر خود از این ساز با نام رباب الشاعر یاد میکند.
10. قانون: یک ساز اساساً عربی است که در سالهای اخیر میان گروههای موسیقی عربی خوزستان رایج شده است. این ساز موسیقی متشکل از طبلی مسطح و مستطیل است که سیمهای فلزی بر آن نصب شده و با انگشت سبابه مسلح به زبانهای فلزی آن را مینواختند. بعدها سیمهای این ساز را از روده ساختند و با دو مضراب ــ که مانند انگشتانه به انگشت سبابه کنند ــ و با هر دو دست نوازند. و چون نغمههای زیر و بم را میتوان با هم به صدا درآورد، آهنگ این ساز بسی مطلوب و دلنشین است؛ به خصوص که مانند سنتور انعکاس صدا ندارد.
11. سنتور: نیز در میان گروههای آوازخوان و سنتی «الخشابه» و هم در میان گروههای جدید موسیقی معمول است اما انتظار میرود قانون به تدریج جای سنتور را بگیرد.
12. دمّام: همان طبل بزرگ است که اکنون فقط در مراسم عزاداری امامان (ع) و شخصیتهای مذهبی به ویژه در ماه محرمالحرام استفاده میشود. در مراسم آیینی «زار» که در برخی شهرهای عربنشین مانند قصبه (اروند کنار) و آبادان انجام میشود نیز از دمام استفاده میشود.
[*]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[*]خوزستان به سبب آب و هوایش، کوچپذیر و مهمانپذیر است، دامداری فراوان نشان دهندة چنین خصلت طبیعت آن است.گویند که جمشید شاه نیشکر را در این سامان شناخت. از دیرباز خوزستانیها با نفت و آتش حاصل از آن و فرآوردههای اوّلیة نفت آشنا بوده اند.
تمدن کهن ایران به دلایل متعدد و فراوان اعم از بناهای باستانی و اسناد تاریخی در این بخش از خاک کنونی ایران شکل یافته و گسترش پیدا کرده است.
در این سرزمین عشایر به چند دسته تقسیم میشوند:
عشایر وارده
عشایر میهمان
عشایر مقیم
از جمله عشایر وارده میتوان به بنیصالح که از یمن به ایران کوچیده و در مناطق غرب اهواز و منطقة هویزه ماندگار شدهاند، عشایر عبدالخان که از عشیرة بنیلاماند و در قرن نوزدهم میلادی به ایران آمدهاند، عشیرة مزرعه که در عصر ساسانی از حجاز به ایران آمدهاند و دو تیرة بزرگ بیت حامد وآل مؤمنین را تشکیل دادهاند، عشیرة خضرج که از العماره به ایران آمدهاند و شامل سه تیرهاند که بین موسیان، میانآب و شوش تقسیم شدهاند.
آل بوروایه که شامل چهار تیرهاند و از عراق کنونی به ایران آمده و در هویزه ساکن شدهاند.
عشیرة کعب (آل کعب) که جدای از بنیکعباند و شامل چهار تیرة کعب منان، کعب الحایی، کعب کرمالله و کعب فرجالله است و عشیرة سادات که سه تیرة سادات فواصل، سادات جعاله، سادات موسوی جزایری را شامل میشوند و بنابر شواهد و مستندات بیشترین علما و دانشمندان خوزستان از این طایفه اند.
عشایر مفتقح که در قرن نوزده از جور دولت عثمانی از عراق به خاک ایران مهاجرت کرده اند، میتوان اشاره داشت. از میان عشایر عرب نامبرده جز دو عشیرة بنیصالح و مزرعه، مابقی عشایر وارده در حوزة ایران فرهنگی در طول تاریخ میزیستهاند و با آداب و رسوم و فرهنگ و حتی زبان پارسی آشنایی کامل داشتهاند و در آیینها با ایرانیان اشتراکات فراوان داشته و دارند.به عشایر عبدالخان، مزرعه، خصرج، آل بوروایه، کعب و سادات، اعراب میانآب میگویند، چون در بین دو رود کرخه و دز میزیند و در نزدیکی شوشتر محلی به همین نام نیز وجود دارد.
عشایر دیگری در خوزستان در حال زندگی هستند که به آنان از گذشته تا به حال عرب اهوازی میگویند که در میان تنوع این اعراب طایفة باوی در اصل نژاد و نسب پارسی دارند و در طول تاریخ عربزبان شدهاند، آل کثیر، سلامت شامل سه تیره، آل خمیس، شریفه شامل پنج تیره و مفتقح از این دسته عربهای خوزستان هستند.عشیرههای مهم عرب خوزستان عبارتند از: بنیطُرُف، بنیصالح، بنیکعب، چنانه و خصرج که این شاخة آخر مأمنی از حوالی اهواز تا دشت آزادگان را دارند. پس از آنان عشایر آل کثیر، سعد عنانجه، غنافجه، ضیاغمه (ضیغمیها)، بنیمالک، که در نواحی غربی و جنوبی رود دزفول تا کنار نهر هاشم سکنی دارند، میان سبعه، امّ التمسیر در ساحل غربی کارون قرار میگیرند.عشیره بنیطُرُف در دشت آزادگان (دشت میشان) تا هویزه استقرار دارند و مهمترین طوایف این قبیله عبارتند از: سواری، مزرعا، شرفه، بنیصالح، مروان، قاطع و سید نعمت.عشیرة بزرگ بنیکعب از شش عشیرة کوچک آل بوغُبیش، حزبه، خنافره، عساکره، مقدم و دوارجه تشکیل شده است.هر کدام از عشیرههای کوچک دارای زیر مجموعهای به نام تیره هستند. به عنوان مثال عشیرهی کوچک آل بوغبیش دارای تیرههایی به این شرح است:آل بوبالا، آل بوشهباز، آل بوحاج علی، آل بومحمود، آل بوزیاد، آل بوصالح، ابوجلیل، بنیرشید، بیت خیطان، بیت آل بوشمال، زُبید، بیت بند ذیجان، رفیع، اتامند، سلیح، آل بوسلیط.زبان عشایر مقیم و وارده عربی است، ولی زبان عشایر میهمان بر اساس تنوع قومی دارای گوناگونی است.
تنوع قومی ایلها چشمگیر است که عبارتند از:
الف: ترکها که اکثر از یاریم تاق لوها هستند و به طوایف زیر تقسیم میشوند:
یاریم تاقلو، سهرابی، لیشن لی، جمادلی، نیازی، و رَمزیار
ب: قشقائیها که در محدودة بهبهان و رامهرمز بیشتر کوچ انجام میدهند.
ج: لرها
د: بختیاریها
ه ـ : لرکیها که به دوزبان ترکی و فارسی شکسته سخن میگویند.
این گونهگونی عشایر عرب و اقوام در این سرزمین باعث گردیده تا نظام ویژة فرهنگی دربارة نوع و محیط زندگی در خوزستان پدید آید که مهمترین ویژگی این نظام فرهنگی گونههای کوچ است.
در خوزستان با سه گونه از کوچ روبهرو میشویم:
الف: کوچ ارتفاعی که حرکت و جابجایی از دشت به کوه و بالعکس است.
ب: کوچ افقی که به صورت جابهجایی در دشتها است.
ج: کوچ محاطی که از آبادیها به مناطق اطراف که خوش آب و هواتر هستند صورت میگیرد.
هر شکل از این گونههای زندگی دارای آیین خاص خود است، و به همین سبب گونهگونی فراوانی از نغمات آیینیِ مرتبط با زندگی را در بین این عشایر و اقوام میتوان مشاهده کرد.
خوزستان سرزمینی است بین دو دریا، دریایی از آب و دریایی از نغمهها. علاوه بر آنچه برشمرده شد، از تأثیرات نژادهایی که از افریقا به خوزستان آمدند و در مناطق ساحلی ساکن شدند نیز نباید غافل بود.
گرچه که موسیقی این نژادها در مسیر تاریخ با فرهنگ منطقه آمیخته است و گونة مهم آن آیین موسیقی درمانی نوبان است، اما امروز با شرکت طوایف مختلف منطقه در این آئین میتوان آن را آیینی ایرانی که ویژة خوزستان است، دانست.
علاوه بر آنکه نغمههای آوازی آن هم در اثر مرور زمان با نغمههای آوازهای پارسی درآمیخته است، از موسیقی آوازی اعراب ایرانی نیز بهرهی بسیار میبَرَد.
در هر حال موسیقی خوزستان نیاز شدیدی به پژوهش ژرف دارد، و موسیقی اعراب ایران در این سرزمین باید مورد کاوش بیشتری قرار گیرد و در مورد زمینههای گسترش آن نیز باید اندیشید.
و آنچه در نخستین نگرش باید مورد پژوهش قرار گیرد حوزة زندگی آنان است.
ایران کهن یا به عبارت امروزین حوزة ایران فرهنگی است، امّا در طی هشتاد سال اخیر حتی یک ترانة لَرکیها ثبت نشده است و یا نمونهای از موسیقی ترکهای یاریم تاقلو در دست نیست و نمیدانیم موسیقی عرب ایرانیِ مقیم خوزستان چه تفاوتهایی با موسیقی اعراب حوزة خلیج فارس دارد.
در آیینهای مردم جنوب ایران رموزی نهفته است که کمتر به آن پرداخته شده، نمادهای این آیینها از نام تا حرکت و ضربات وضرب آهنگها هر کدام بر پایة باورها استوارند و باورها دو جنبه دارند: طبیعت مدار و دینمدار. «نوبان» آیینی است که ذات توسل برای درمان را در خود دارد، باور طبیعت مدار اجتماع پذیرفته است که (بارها) انواع گوناگونی دارند و هنگامی که بر جسم انسان مسلط شوند بسته به ترکیبشان هر کدام به گونهای انسان را به تسلط درمیآورند.
نوبان، باد است، بادی که در سواحل خوزستان جریان مییابد، باور دینمدار اجتماع پذیرفته است که این باد هم میتواند مسلمان باشد و هم غیرمسلمان و کافر.
باد چون چتری است بر سر جسم، گاه شوخی مینماید و شادیطلب (بحری) این باد گاه وحشی است و پرقدرت (حبشی) گاه گیجکننده سرگردانیآور (جنگلی) و گاه انسان را سوار بر تازیانة خود به ژرفای حیرت میبرد (سواحلی) هر کدام از این گونهها هنگامی که در اثر ضرباهنگ سازهای کوبهای در برابر دیدگان انسانِ سرکوب و مرعوب باد شده شکلی مییابد، آیینوزران متخصص نیز به شکل متضاد آن باد درمیآیند نه خود که نغمههای سازشان که در هوا گره میزند و نقش انفجار پدید میآورد، اینجاست که هر شکستن ضرباهنگ معنا مییابد.
باد وقتی وحشی و کافر باشد از وحشت دیدار با ساحر نغمهساز قرمز و وحشتآور میشود، و در حدقة چشم فرد ظاهر میگرد د، به همین سبب است که در هر دیدار با بادهای گوناگون، لباسِ دیگر میپوشند، ضرباهنگهای دیگری مینوازند و بر اساس چنین پنداشتی است که نوازندگان مجلس آیینی نوبان در هر بار باید به ضرباهنگ و حرکات نوینی دست یابند که باد مغرور را فریب دهند و از مرکوبش به زیر کشند و آن کس در این مسئله پیروزتر است که خود از کودکی در این بازیِ آیینی بزرگ شود و رشد یابد و اعضای گروه مروارید سیاه از این دسته افرادند.
اینان متفکرانه به دنبال ضرباهنگ طبیعت رفتهاند و موفقیتشان به همین سبب است.
گروه مروارید سیاه را از سال 1380 در چهارمین جشنوارة موسیقی خوزستان از دل گروهی کهآنان را با همة هنرشان به خطا میبرد، شناسایی کرده آنان را به جشنوارة موسیقی مناطق و نواحی کرمان فرستادم و افتخارات آنان با درخشیدن در آن جشنواره به عنوان گروه برتر که بیسابقه در آن جشنواره بود آغاز گردید، این گروه در ایجاد فضای ضرباهنگ سحرانگیز ماهرانه کار میکنند و نوعی پلیریتمیک خاص دارند که در لحظه شکل میگیرد و ادامه مییابد، بداهه در اجرایشان و طراحی کرسیهای ضرباهنگی که رجبزاده ایجاد میکند و بقیة افرد گروه آن را ادامه میدهند فوقالعاده و اعجابانگیز است و بسیار شادمانم که مرکز موسیقی حوزه هنری در این برنامه اهتمام به چنین کارهایی دارد و این اجراهای محجور موسیقی جنوب ایران را با همة ظلمهایی که شده است احیاء میکند.
پس از آقای جاوید، آقای یوسف عزیزی بنیطُرُف (نویسنده و مترجم) به سخنرانی پرداخت که خلاصه ای از آندر پی میآید:به نظر من عدم پژوهش درباره موسیقی عربی خوزستان، ریشه در نوعی بیتوجهی یا حتی بیاعتنایی دارد. در سالها و دهههای گذشته، بسا پژوهشگرانی که به موسیقی محلی قومیتها و مناطق مختلف ایران پرداختهاند و از موسیقی محلی آذربایجانی و کردی و ترکمنی و مازندرانی گرفته تا موسیقی بلوچی و خراسانی و لری و شیرازی و بندری را تحقیق نمودهاند اما گویی 3 تا 4 ملیون هموطن عربشان که در خوزستان نشستهاند سزاوار حتی گوشه چشمی هم نبودهاند. این را ما هم نزد روشنفکران و همدولتیان میبینیم. بیست و اندی سال است که جشنواره موسیقی ایران در دهه فجر در تهران برگزار میشود و از همه قومیتها و استانهای ایران دعوت میشود، اما دریغ از دعوت از یک گروه موسیقی عربی خوزستان.
شاید سال 1381 یک استثنا باشد که گروه موسیقی عربی الغدیر به جشنواره آمد؛ آن هم به همت برخی از عربهای اهوازی مقیم در تهران. اداره کل ارشاد خوزستان بودجههای میلیونی را برای برنامههای دهن پرکن و پرطمطراق خرج میکند، اما توجه و اهتمامش به هنر و فرهنگ و مطبوعات بومیان عرب استان بسیار اندک است. جالب این که در برخی از سریالهای تلویزیونی یا فیلمهای سینمایی برای معرفی موسیقی عربهای خوزستان از موسیقی بندری استفاده میشود.
درست است که موسیقی بندری موسیقی همسایگان عربهای خوزستان در بنادر جنوبی ایران است. و حتی در شهرهایی مثل آبادان هم نفوذکرده اما موسیقی بندری به هیچوجه موسیقی مردم عرب خوزستان ـ و حتی عربهای آبادان ـ نیست، بلکه موسیقی این مردم، عربی است. باید بگویم که در شمال خوزستان موسیقی لری و بختیاری و در شهرهای دزفول و شوشتر موسیقی دزفولی و شوشتری نیز رایج است اما همان گونه که گفتم موسیقی عربی خوزستان موسیقی خوزستانی است و لاغیر. سازمان صدا و سیما در داخل و تلویزیونهای سلطنت طلب و ملیگرایان افراطی در خارج همواره کوشیده اند موسیقی بندری را به عنوان نماد یا سمبل موسیقی خوزستان عرضه کنند و این البته گونهای از مسخ واقعیت است.کملطفی هنرمندان و روشنفکران و پژوهشگران ایرانی نسبت به هنر و زندگی هموطنان عربشان در خوزستان محدود به پژوهش در عرصه موسیقی نیست، بلکه دیگر عرصههای هنری و فرهنگی و اجتماعی را نیز در برمیگیرد. از این همه مجموعههای عکس که درباره ایلات و عشایر و اقوام مختلف ایرانی در کتابهای قطع بزرگ و کوچک چاپ میشود چند عدد آنها به زندگی عربهای خوزستان اختصاص دارد؟ مردمی که چهار گونه زندگی «بدوی»، «هورنشینی»، «روستایی» و «شهری» دارند که در ایران تقریباً کمنظیر است. هنرمند نقاش یا عکاس یا موسیقیپژوه یا جامعهشناس یا تاریخنگار یا داستاننویس ایرانی، آنقدر که به سایر مناطق ایران پرداخته، آیا به عربهای خوزستان پرداخته است؟
اگر از کتاب «تاریخ پانصد ساله خوزستان» سید احمد کسروی بگذریم که درباره تاریخ خوزستان تا مقطع فرمانروایی شیخ خزعل در هفتاد سال پیش نوشته شده است، در ادبیات تاریخی و اجتماعی 50 ــ 60 سال اخیر کمترین اشارهای به زندگی مردم عرب خوزستان دیده نمیشود و اگر کسی هم کاری کرده جز مسخ چهره اجتماعی و تاریخی آنان، چیزی ارایه نداده است. از کتاب «خوزستان» ایرج افشار سیستانی بگیر تا فیلم «عروس آتش» خسرو سینایی. حتی احمد محمود که رماننویس شناختهشدهای در ایران است و به اقلیت دزفولی اهواز تعلق دارد و مطمئناً اکثریت عرب این شهر را خوب میشناخت، در کتابهای خود اینان را در حد و وزن و کثرت و تأثیرشان در خوزستان تصویر نکرده است و قهرمانان رمانهایش اغلب از میان اقلیت غیرعرب برگزیده شدهاند.
ریشههای این پدیده یعنی نادیده گرفتن مردم عرب خوزستان در عرصههای یاد شده ناشی از تأثیرات گفتمان برتریجویانهای است که عربها را گاه «تازی»، گاه «ایرانی»، گاه «سوسمارخور» و زمانی «ملخخور» خطاب میکند و البته از کاربرد اصطلاح غیرعلمی «عرب زبان» درباره مردم عرب خوزستان ابایی ندارد. بیگمان اطلاق صفت انیرانی به عربها یا ترکها، دو قومیت مهم را از دایره ایرانی بودن خارج میکند و این امری ضد ایرانی است. اگر موسیقی عربی خوزستان را به دو بخش موسیقی ریفی یا روستایی و موسیقی مقامی یا شهری تقسیم کنیم، مشابهتهای فراوانی میان این موسیقی و موسیقی جنوب عراق مشاهده میکنیم. البته این تشابه فقط خاص موسیقی نیست، بلکه لهجه را نیز دربرمیگیرد، زیرا لهجه عربی خوزستانی، لهجه بینالنهرینی است و با لهجه عربی خلیجی فرق دارد. ردیفها و دستگاههای موسیقی عربی خوزستان با نظایر آن در موسیقی عربی خلیجی متفاوت است. موسیقی مقامی بینالنهرینی از موسیقی کهن فارسی (ایرانی) تأثیر پذیرفته است. ما هم اکنون مقامهای اصفهان، نهاوند، دشت، سهگاه و پنجگاه را در موسیقی عراقی و موسیقی عربی خوزستانی داریم. اصولاً منشا آواز «مقام» عربی به دربار خلفای عباسی برمیگردد که به علت پیوندهای فرهنگی ایران و عراق شماری از دستگاههای موسیقی ایرانی وارد موسیقی مقامی بینالنهرین شده است.نقوش حجاری شده نوازندگان ایلامی در شوش ــ که پایتخت آنان بود ــ نشانه سابقه چند هزار ساله موسیقی در این منطقه از جهان است.دوران حاکمیت مشعشعیان بر این منطقه و به ویژه در هویزه پایتخت آنان بود. در پایان این دوران شکوهمند هنر و فرهنگ عربی (ایرانی)، دستگاهی به نام هویزاوی «المقام الهویزاوی» در دربار خاندان آل مشعشع پدید آمد که دستگاه موسیقی خاص عربهای خوزستان و یکی از بهترین مقامهای موسیقی بینالنهرینی است. این دستگاه در موسیقی مقامی عراق جایگاه برجستهای دارد.
در دوره شیخ خزعل نیز موسیقی عربی خوزستان رونق و رواج فراوان یافت. شیخ، افزون بر نوازندگان عرب محلی از گروههای موسیقی کشورهای عربی نظیر عراق، لبنان و مصر دعوت میکرد تا در کاخهای وی برنامه اجرا کنند.در دوره پهلوی که دوران سرکوب همه جانبه فرهنگی و سیاسی مردم عرب خوزستان است، موسیقی عربی دچار رکود و ابتذال گردید. در دهه چهل شمسی بود که هنرمند و شاعر یکلاقبایی به نام «علوان ابوشهلا» در اهواز پدیدار شد که ردیفها و دستگاههای آوازی و انواع شعر مردم عرب خوزستان را میشناخت. علوان مبدع سبک آوازی عربی نوینی است که به نام او معروف شد.«علوانیه» سبکی حزین و دردآلود است و با سبک آوازی «امیری» در مازندران مشابهت دارد.«علوانیه» بیانگر رنجها، آلام و ستم ملی وارد بر مردم عرب خوزستان است و از همان ابتدای سالهای آغازین دهه چهل شمسی با اقبال عمومی تودهها روبهرو شد. در این سبک، شاعر با نواختن ساز «رباب» که ساز سنتی عربهاست، اشعاری از شاعران نامدار گذشته و حال را میخواند. سبک علوانیه از مرزهای خوزستان و ایران فراتر رفت و در عراق و بحرین و کویت نیز رواج یافت. هماکنون هنرمندان و ترانهسرایان این کشورها این سبک را با نام «علوان اهوازی» میشناسند. بیگمان سبک آوازی علوانیه در بخش موسیقی «ریفی» جای میگیرد. اکنون نیز در خوزستان، آوازخوانان بسیاری، سبک و شیوه علوان را دنبال میکنند که مهمترینشان «حسان الگزار» در بخش «شاوور» شهرستان شوش دانیال است.کولیها (که عمدتاً در شهرهای اهواز و آبادان بودند) در ترویج موسیقی عربی در خوزستان نقش داشتند اما از آنها اصیلتر گروههای موسیقی «الخشابه» بودند که از مرگ نهایی موسیقی عربی خوزستانی در عصر پهلوی جلوگیری کردند و حتی به ترویج آن در برابر موسیقی مبتذل و کوچهبازاری فارسی هم کمک کردند.اکنون -اما-گروههای الخشابه جای خود را به گروههای موسیقی عربی (الفرق الموسیقیه) دادهاند که در شهرهای مختلف خوزستان گستردهاند. این گروهها هم در موسیقی مذهبی (موشحات) و هم در موسیقی عربی محلی اهوازی و هم در موسیقی عام عربی تخصص دارند و در عروسیها، جشنها و مناسبتهای ملی و مذهبی برنامه اجرا میکنند.عربهای خوزستان افزون بر موسیقی محلی خود به موسیقی دیگر کشورهای عربی نیز علاقه نشان میدهند وآن را موسیقی خود میدانند. کمترخانواده عرب خوزستانی را میبینیم که با امکلثوم، عبدالحلیم حافظ، فیروز، محمد عبدالوهاب، فریدالاطرش، ودیع الصافی، ناظم الغزالی، کاظم الساهر و نیز نسل جدید خوانندگان لبنانی و مصری و عراقی مأنوس نباشد.بیشک شماری از ایرانیان و حتی جهانیان با اغلب این چهرههای موسیقایی آشنایی دارند.
سازهای موسیقی عربی خوزستان
1. مطبگ یا «مطبق»: دو عدد نی به هم چسبیده است که سه سوراخ در بالا و سه سوراخ در پایین دارد. مطبگ از یک طرف باز است که از همین قسمت در آن میدمند.
2. ماصول: سازی است که فقط یک نی دارد و سوراخهایی در بالا و پایین آن هست. ماصول از «نی» کوتاهتر است.
3. النای: همان «نی» است که در سایر نقاط ایران نیز کاربرد دارد.
4. العذبه: از یک نی تشکیل میشود که هفت سوراخ در بالا و یک سوراخ در پایین دارد. «العذبه» ساز حزینی است که فقط صوت دارد و همراه آن نمیتوان آواز خواند. اکنون چوپانان عرب از این ساز استفاده میکنند و فقط کاربرد تکنوازی داد.
5. الکاسور: یا «الطبله» که بندریها به آن «تمپو» و در فارسی به آن «دمبک» میگویند با طبل تفاوت دارد. یک دهانه آن باز و دهانه دیگر آن را پیشتر با پوست نوعی ماهی به نام «یریه» یا پوست ماهی کوسه یا پوست گاو یا گوسفند تهیه میکردند.اکنون اما از طلق استفاده میکنند. با «کاسور» ریتم تندی زده میشود که ویژه ترانهها و آوازهای عربی «ریفی» است.
6. الدف: نیز نوعی دمبک است که در فارسی به آن «دایره» میگویند.
7. الزنجاری: نوعی دف است که دورادور آن را سوراخ میکنند و تشتکهای کوچکی به آن میبندند که هنگام تکاندادن دف به حاشیه دف میخورند و ایجاد صدا میکنند. میتوان آن را با دایره زنگی همانند دانست.
8. سچابیق (اسنوچ): نوعی صفحه فلزی کوچک و مدور که هنگام رقص آن را با تکهای کش به سر انگشتان میبندند. این ابزار پیشتر توسط زنان کولی استفاده میشد.
9. الرباب یا «الربابه»: گالن خالی نفت یا روغن را از یک طرف باز میکنند و چند موی دم اسب را از وسط آن میگذرانند و با آرشه بر آن مینوازند. رباب همان ویولون جدید است. با «چعب الربابه» تار را بالا و پایین میآورند. عربهای خوزستان انواع و اقسام دستگاهها را با ربابه مینوازند. با الربابه هم آواز «ابوذیه» و «عتاب» میخوانند و هم امکلثوم را مینوازند و هم محمد عبدالوهاب را. رباب به نوعی نماد موسیقی عربی هم هست. ابونصر فارابی در کتاب الموسیقی الکبیر خود از این ساز با نام رباب الشاعر یاد میکند.
10. قانون: یک ساز اساساً عربی است که در سالهای اخیر میان گروههای موسیقی عربی خوزستان رایج شده است. این ساز موسیقی متشکل از طبلی مسطح و مستطیل است که سیمهای فلزی بر آن نصب شده و با انگشت سبابه مسلح به زبانهای فلزی آن را مینواختند. بعدها سیمهای این ساز را از روده ساختند و با دو مضراب ــ که مانند انگشتانه به انگشت سبابه کنند ــ و با هر دو دست نوازند. و چون نغمههای زیر و بم را میتوان با هم به صدا درآورد، آهنگ این ساز بسی مطلوب و دلنشین است؛ به خصوص که مانند سنتور انعکاس صدا ندارد.
11. سنتور: نیز در میان گروههای آوازخوان و سنتی «الخشابه» و هم در میان گروههای جدید موسیقی معمول است اما انتظار میرود قانون به تدریج جای سنتور را بگیرد.
12. دمّام: همان طبل بزرگ است که اکنون فقط در مراسم عزاداری امامان (ع) و شخصیتهای مذهبی به ویژه در ماه محرمالحرام استفاده میشود. در مراسم آیینی «زار» که در برخی شهرهای عربنشین مانند قصبه (اروند کنار) و آبادان انجام میشود نیز از دمام استفاده میشود.