چند احتمال در یک رابطه ی عشقی
«رفتن»
ماشین بیانگیزهای در کوچهی بنبست
سطل زباله لب به لب از موشهای مست
یک تیر برق گم شده در اوج تاریکی
در یک شبِ پوسیده در ظرفی پلاستیکی
زیر زمستان مردن هر خانهای از درد
در فاضلابی یخ زده، در دستهایی سرد
با لمس رفتنهات از یک جای پا در برف
حتی بدون یک خداحافظ، بدون حرف
□
«نبودن»
تنهایی جامانده در هر روز و در هر سال
دیروز پوسیده پر از آیندههای کال
تنهایی جاماندهات در خالی ِآغوش
سطح خیابانها پر است از فضلههای موش
شبها سیاه و روزها لبریز خاموشی
مثل لباسی که به وقت مرگ میپوشی
ماشین مرده، مرد مرده، جادهای مرده
حس سفر را هم نبودنهایتان برده
که نیستی، آغوش من از بیکسی خستهست
و نیستی، دنیا میان خانه یخ بستهست
□
«برگشتن»
یک گربهی سرگرم با ظرفی پلاستیکی
دنیای خواب آلود میفهمد که نزدیکی
بو میکشد خانه تو را از جادههای دور
از رفتگر پر میشود این کوچه های کور
ماشین پیری میکشد من را به استقبال
دیروز و فردا گم شده در لحظههای حال
لمس نسیمی گرم، بعد از قرنها سردی
ای کاش این بوی تو باشد، کاش برگردی
□
«برنگشتن»
یک تیر برق خم شده از غصه و کابوس
ماشین مرده، لانهی یک مشت موش لوس!
یک کوچهی تنها و یک خواب زمستانی
یک خانه از چشم انتظاری رو به ویرانی
هر روز شب، هر سال شب، یک عمر تنها شب
تصویر برگشت تو در کابوسها، در تب
گیر زمستانم... و باقی باز پر حرفیست
گیر زمستانم... و دنیا تا ابد برفیست