05-02-2015، 21:42
مثل یک موش مرده خوشبختم، مثل یک موش مرده غم دارم
توی یک ابر گیج غوطه ورم، ترس از ارتفاع هم دارم!!
عشق بر روی تخت می خندد مثل دیوانه ای که گریه کند
مرگ از لابه لای آجرها می وزد در اتاق نمدارم
باز هی می زند تو را باران، باز باران دوباره هی باران
باز هی می زند... ولی انگار چیزهایی هنوز کم دارم
تن من درد/ می کند گریه، دل من/ می خورد به هم ما را
مثل «امروز می روی » شده ام درد «بدجور عاشقم » دارم!
می زند زیر پای من هر موج... گرچه از زندگی پُرم، از تو!
ماه می گویدم: برو، بعداً! گرچه تا مرگ یک قدم دارم
متلاشی شده ولی برجا! در تضادی که از خودم هستم
برگ هایی که رو به خورشیدند ریشه هایی که توی سم دارم