20-01-2015، 13:40
مهرزاد امیرخانی
با استعداد ترین کسی که تا اون روز تو موزیک دیده بودم بیاد و نظرشو بگه و ببینیم میشه با هم کار کنیم یا نه ...
زنگ آیفون خورد دیدم تصویر همش نویز داره نمی تونستم ببینم کیه .
درو باز کردم . دیدم یه مرتضای لاغر با یه شلوار جین و یه پیزهن طوسی سرمه ای و نیم بوت و کاپشن چرم و یه گیتار رو شونش اومد تو .
لبخندش هیچ موقع یادم نمیره .
من و مهدی طیبی تنها بودیم . زنگ زده بودیم رستوران دو تا ماکارونی برای خودمون آورده بودن و یه کباب برای مرتضی .
اومد نشست من گفتم اول غذا بخوریم حرفم می زنیم .
در غذاها رو باز کردیم دیدیم ماکارونیا تا کمر تو روغنه . نمیشه خورد .
یه هو دیدم مرتضی پرید دوید سمت در خروج . گفت الان میام .
هاج و واج همدیگرو نگا می کردیم .
پنج دقیقه بعد با هفت هشت تا تخم مرغ و دو بسته نون و یه نوشابه خانواده برگشت گفت من نیمرو هام حرف نداره عین هتل درست می کنم . راست می گفت . ...
تو دوران درمانشم که غذا درست نمی خورد همیشه تخم مرغو دوست داشت .
همه روزا غمه خوبه که تو خوبی
بی خیال همه خوبه که تو خوبی
زنگ آیفون خورد دیدم تصویر همش نویز داره نمی تونستم ببینم کیه .
درو باز کردم . دیدم یه مرتضای لاغر با یه شلوار جین و یه پیزهن طوسی سرمه ای و نیم بوت و کاپشن چرم و یه گیتار رو شونش اومد تو .
لبخندش هیچ موقع یادم نمیره .
من و مهدی طیبی تنها بودیم . زنگ زده بودیم رستوران دو تا ماکارونی برای خودمون آورده بودن و یه کباب برای مرتضی .
اومد نشست من گفتم اول غذا بخوریم حرفم می زنیم .
در غذاها رو باز کردیم دیدیم ماکارونیا تا کمر تو روغنه . نمیشه خورد .
یه هو دیدم مرتضی پرید دوید سمت در خروج . گفت الان میام .
هاج و واج همدیگرو نگا می کردیم .
پنج دقیقه بعد با هفت هشت تا تخم مرغ و دو بسته نون و یه نوشابه خانواده برگشت گفت من نیمرو هام حرف نداره عین هتل درست می کنم . راست می گفت . ...
تو دوران درمانشم که غذا درست نمی خورد همیشه تخم مرغو دوست داشت .
همه روزا غمه خوبه که تو خوبی
بی خیال همه خوبه که تو خوبی