03-01-2015، 15:00
یاد یه داستانی افتادم ک بدین شرح بود:
یه استاد بزرگواری تعریف میکنه..
یه روز تو خیابون داشتم میرفتم ک یه پسر جوونی رو دیدم ک یه پیراهن سفید و گشادی پوشیده بود و این پیراهن تو تنش زار میزد و کلا جلوه خوبی نداشت..
حالا این به کنار..پشت لباس یه متن رو به انگلیسی نوشته بود ک وختی ترجمش کردم خجالت کشیدم..
رفتم جلو به پسره گفتم میدونی پشت لباست چی نوشته گفت ن..
گفتم نوشته ک من یک زن باردار هستم لطفا مراقبم باشید..
پسره همونجا خشک شد بعد سریع لباسش رو از تنش دراورد!
اون لباس در واقع برا خانومای باردار طراحی شده بود..
خوبه گاهی به بعضی مسایل توجه کنیم..
و هرچیزی رو نپوشیم
دکتر اهورا:|||
یه استاد بزرگواری تعریف میکنه..
یه روز تو خیابون داشتم میرفتم ک یه پسر جوونی رو دیدم ک یه پیراهن سفید و گشادی پوشیده بود و این پیراهن تو تنش زار میزد و کلا جلوه خوبی نداشت..
حالا این به کنار..پشت لباس یه متن رو به انگلیسی نوشته بود ک وختی ترجمش کردم خجالت کشیدم..
رفتم جلو به پسره گفتم میدونی پشت لباست چی نوشته گفت ن..
گفتم نوشته ک من یک زن باردار هستم لطفا مراقبم باشید..
پسره همونجا خشک شد بعد سریع لباسش رو از تنش دراورد!
اون لباس در واقع برا خانومای باردار طراحی شده بود..
خوبه گاهی به بعضی مسایل توجه کنیم..
و هرچیزی رو نپوشیم
دکتر اهورا:|||