30-08-2012، 10:52
(آخرین ویرایش در این ارسال: 30-08-2012، 10:52، توسط னιSs~டεனσή.)
با اجازت:
تــو بی نهايت شب وقتی نگات می خنديد
چشمــای خيره ی مـن اندوه تــو نمی ديـد
چـرا غـريـبـه بـودم بــا غــربـت نـگاهـت
تصويــرمو نديدم تــو چشـم بــی گـنـاهت
کاشکـی بـرای قلبت يه آسمون می ساختم
روح بــزرگ تــو رو چــرا نمـی شناختم
آيينه گـريـه می کرد وقتـی تو رو شکستم
ستــاره پشت در بـــود وقتـی درارو بستم
تــو بــودی و سکوت و غروب سرد پاييز
باغچه رو زيرورو کرد برگهای زرد پاييز
حالا مـــنِ غريــبـه دنـبــال تـــو مـی گـردم
بــا قلبِ آسمونيت کمک کــن تــا بــرگـردم