27-12-2014، 19:15
مردی کنار بیراههای ایستاده بود. ابلیس را دید که با انواع طنابها به دوش در حال گذر است. کنجکاو شد و پرسید: «ای ابلیس، این طنابها برای چیست؟»
ابلیس جواب داد: «برای اسارت آدمیزاد. طنابهای نازک برای افراد ضعیفالنفس و سست ایمان، طنابهای کلفت هم برای آنانی که دیر وسوسه میشوند.»
سپس از کیسهای طنابهای پاره شده را بیرون ریخت و گفت: «اینها را هم انسانهای باایمان که راضی به رضای خدایند و اعتماد به نفس داشتند، پاره کردهاند و اسارت را نپذیرفتند.»
مرد گفت: «طناب من کدام است؟»
ابلیس گفت: «اگر کمکم کنی که این ریسمانهای پاره را گره زنم، خطای تو را به حساب دیگران میگذارم.»
مرد قبول کرد. ابلیس خندهکنان گفت: «عجب، با این ریسمانهای پاره هم میشود انسانهایی چون تو را به بندگی گرفت!»
ابلیس جواب داد: «برای اسارت آدمیزاد. طنابهای نازک برای افراد ضعیفالنفس و سست ایمان، طنابهای کلفت هم برای آنانی که دیر وسوسه میشوند.»
سپس از کیسهای طنابهای پاره شده را بیرون ریخت و گفت: «اینها را هم انسانهای باایمان که راضی به رضای خدایند و اعتماد به نفس داشتند، پاره کردهاند و اسارت را نپذیرفتند.»
مرد گفت: «طناب من کدام است؟»
ابلیس گفت: «اگر کمکم کنی که این ریسمانهای پاره را گره زنم، خطای تو را به حساب دیگران میگذارم.»
مرد قبول کرد. ابلیس خندهکنان گفت: «عجب، با این ریسمانهای پاره هم میشود انسانهایی چون تو را به بندگی گرفت!»