25-12-2014، 12:58
چند قورباغه از جنگلی عبور میکردند که ناگهان ۲ تا از آنها به داخل چاهی عمیق میفتند.بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند گودال چقدر عمیق است به آن ۲ گفتند : چاره ای نیست شما به زودی میمیرید ...
۲ قورباغه این حرف ها را نادیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیددند که از گودال بیرون آیند ..اما دائما قورباغه های دیگر به انها میگفتند دست از تلاش بردارید..چون نمیتوانید خارج شوید ...به زودی خواهید مرد..
بالاخره یکی از ۲ قورباغه تسلیم شد و به داخل اعماق گودال افتاد و مرد..اما قورباغه دیگر حداکثر توانش را برای بیرون آمدن به کار گرفت ..بقیه قورباغه ها فریاد میزدند که دست از تلاش بردار اما او با توان بیشتری تلاش کرد و بالاخره خارج شد ...
وقتی بیرون آمد بقیه از او پرسیدند چطور این کار را کردی ..؟؟؟
۲ قورباغه این حرف ها را نادیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیددند که از گودال بیرون آیند ..اما دائما قورباغه های دیگر به انها میگفتند دست از تلاش بردارید..چون نمیتوانید خارج شوید ...به زودی خواهید مرد..
بالاخره یکی از ۲ قورباغه تسلیم شد و به داخل اعماق گودال افتاد و مرد..اما قورباغه دیگر حداکثر توانش را برای بیرون آمدن به کار گرفت ..بقیه قورباغه ها فریاد میزدند که دست از تلاش بردار اما او با توان بیشتری تلاش کرد و بالاخره خارج شد ...
وقتی بیرون آمد بقیه از او پرسیدند چطور این کار را کردی ..؟؟؟
معلوم شد که قورباغه ناشنواست .. او در تمام مدت فکر میکرده که دیگران وی را تشویق میکنند.