09-12-2014، 22:48
(آخرین ویرایش در این ارسال: 09-12-2014، 22:49، توسط ♫♫ sina ♫♫.)
ای بهار من سلام ای نگار من سلام
آتشی گرفته ام ای شرار من سلام
ای صدای من سلام در خیالت به سر می برم ای تو یار من سلام
^
^
^
^
به جنون همی برم سر همه شب در انتظارت
زچه سر کشی تو ای یار که بسوزم از فراقت
^
^
^
^
یه کتاب هم نشدیم دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
یار مهربان کسی باشیم عزیز
^
^
^
^
خدایا اگر سوزم سزا باشد
اگر دردم دوا باشد
ازین بدتر کجا باشد
که یار از من جدا باشد
^
^
^
^
بعضیا یار نیستن بارن که با رفتنشون ادم سبک میشه
^
^
^
^
هر آنکه یار خواهد یار بسیار؟
ولیکن فرق دارد یار با یار
دل من سایه لطف تو میخواست
وگرنه سایه دیوار بسیار
^
^
^
^
یار من موی سرش قیمت صدشیرین است
قصه اش قصه ی لیلاست حواست باشد
گرچه بدجور شکسته است دل تنگ مرا
همچنان شاه غزل هاست حواست باشد
او نگاهم نکند یا نخرد حرف مرا
هرچه هست بین خود ماست حواست باشد
^
^
^
^
هرکس که غریب است خریدار ندارد
سرگشته و تنهاست دگر یار ندارد
دانی که چرا نیست ز ما نام و نشانی
یک فرد زمین خورده که دیدار ندارد
^
^
^
^
به هرکس رسیدی نکن طرح رفاقت هر بی سرو پا یار وفا دار نگردد
گوهر خود را نزن بر هر سنگ ناقابلی صبر کن پیدا شود گوهر شناس قابلی
^
^
^
^
خوش به حال اونایی که دست یار نوازششون میکنه
نه ترکه ی روزگار
^
^
^
^
ما همش فال حافظ میگیریم نگو حافظ خودش فال قهوه میگرفته
نشون به او نشون که میگه : ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
^
^
^
^
کوله بارم بر دوش سفری باید رفت
سفری بی همراه
گم شدن تا ته تنهایی محض
یار تنهایی من با من گفت:
هر کجا لرزیدی
از سفرترسیدی
تو بگو از ته دل
من خدا را دارم
^
^
^
^
دلا یاران سه قسمند گر بدانی
زبانی اند نانی اند وجانی
به نانی نان بده از در برانش
محبت کن به یاران زبانی
ولیکن یار جانی را نگه دار
به پایش جان بده تا می توانی
^
^
^
^
جوانی گفت پیری را چه تدبیر
که یار از من گریزد چون شوم پیر
جوابش داد پیر نغز گقتار
که در پیری تو خود بگریزی از یار
^
^
^
^
رفیق یکدل و غمخوار و یار باید و نیست
فغان که چه ها در این روزگار باید و نیست
^
^
^
^
دشمنانم را سعادت یار باد
از جهان وز عمر برخوردار باد
هر که خاری مینهد در راه ما
خار ما در راه او گلزار باد
^
^
^
^
دلا یاران سه قسمند ار بدانی
زبانی اند و نانی اند و جانی
به نانی نان بده از در برانش
محبت کن به یاران زبانی
ولیکن یار جانی را نگه دار
به جانش جان بده تا می توانی
^
^
^
^
هرگز تو هم مانند من آزار دیدی ؟
یار خودت را از خودت بیزار دیدی ؟
نام کسی را در قنوتت گریه کردی ؟
آیا توهم با چشم باز و خیس از اشک خواب کسی را روز و شب بیدار دیدی ؟
رفتی مطب بی امیرافبی نسخه برگردی به خانه
بیمار بودی مثل من بیمار دیدی
^
^
^
^
و خدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر
شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد
^
^
^
^
من تکیه گاهتم یار و همراهتم
درمونه آه تم من عاشقتم
من تکیه گاهتم یار و همراهتم درمونه آه تم من عاشقتم
تنها نمیذارم تو رو من از تو دل نمیبرم
سر روی شونه هام بذار درداتو هدیه کن به من
سنگ صبور تو منم بیا و تکیه کن به من
^
^
^
^
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
ساده دل من که قسم های تو باور کردم
به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود
زآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم
تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار
گشتم آواره و ترک سر و همسر کردم
آتشی گرفته ام ای شرار من سلام
ای صدای من سلام در خیالت به سر می برم ای تو یار من سلام
^
^
^
^
به جنون همی برم سر همه شب در انتظارت
زچه سر کشی تو ای یار که بسوزم از فراقت
^
^
^
^
یه کتاب هم نشدیم دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
یار مهربان کسی باشیم عزیز
^
^
^
^
خدایا اگر سوزم سزا باشد
اگر دردم دوا باشد
ازین بدتر کجا باشد
که یار از من جدا باشد
^
^
^
^
بعضیا یار نیستن بارن که با رفتنشون ادم سبک میشه
^
^
^
^
هر آنکه یار خواهد یار بسیار؟
ولیکن فرق دارد یار با یار
دل من سایه لطف تو میخواست
وگرنه سایه دیوار بسیار
^
^
^
^
یار من موی سرش قیمت صدشیرین است
قصه اش قصه ی لیلاست حواست باشد
گرچه بدجور شکسته است دل تنگ مرا
همچنان شاه غزل هاست حواست باشد
او نگاهم نکند یا نخرد حرف مرا
هرچه هست بین خود ماست حواست باشد
^
^
^
^
هرکس که غریب است خریدار ندارد
سرگشته و تنهاست دگر یار ندارد
دانی که چرا نیست ز ما نام و نشانی
یک فرد زمین خورده که دیدار ندارد
^
^
^
^
به هرکس رسیدی نکن طرح رفاقت هر بی سرو پا یار وفا دار نگردد
گوهر خود را نزن بر هر سنگ ناقابلی صبر کن پیدا شود گوهر شناس قابلی
^
^
^
^
خوش به حال اونایی که دست یار نوازششون میکنه
نه ترکه ی روزگار
^
^
^
^
ما همش فال حافظ میگیریم نگو حافظ خودش فال قهوه میگرفته
نشون به او نشون که میگه : ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
^
^
^
^
کوله بارم بر دوش سفری باید رفت
سفری بی همراه
گم شدن تا ته تنهایی محض
یار تنهایی من با من گفت:
هر کجا لرزیدی
از سفرترسیدی
تو بگو از ته دل
من خدا را دارم
^
^
^
^
دلا یاران سه قسمند گر بدانی
زبانی اند نانی اند وجانی
به نانی نان بده از در برانش
محبت کن به یاران زبانی
ولیکن یار جانی را نگه دار
به پایش جان بده تا می توانی
^
^
^
^
جوانی گفت پیری را چه تدبیر
که یار از من گریزد چون شوم پیر
جوابش داد پیر نغز گقتار
که در پیری تو خود بگریزی از یار
^
^
^
^
رفیق یکدل و غمخوار و یار باید و نیست
فغان که چه ها در این روزگار باید و نیست
^
^
^
^
دشمنانم را سعادت یار باد
از جهان وز عمر برخوردار باد
هر که خاری مینهد در راه ما
خار ما در راه او گلزار باد
^
^
^
^
دلا یاران سه قسمند ار بدانی
زبانی اند و نانی اند و جانی
به نانی نان بده از در برانش
محبت کن به یاران زبانی
ولیکن یار جانی را نگه دار
به جانش جان بده تا می توانی
^
^
^
^
هرگز تو هم مانند من آزار دیدی ؟
یار خودت را از خودت بیزار دیدی ؟
نام کسی را در قنوتت گریه کردی ؟
آیا توهم با چشم باز و خیس از اشک خواب کسی را روز و شب بیدار دیدی ؟
رفتی مطب بی امیرافبی نسخه برگردی به خانه
بیمار بودی مثل من بیمار دیدی
^
^
^
^
و خدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر
شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد
^
^
^
^
من تکیه گاهتم یار و همراهتم
درمونه آه تم من عاشقتم
من تکیه گاهتم یار و همراهتم درمونه آه تم من عاشقتم
تنها نمیذارم تو رو من از تو دل نمیبرم
سر روی شونه هام بذار درداتو هدیه کن به من
سنگ صبور تو منم بیا و تکیه کن به من
^
^
^
^
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
ساده دل من که قسم های تو باور کردم
به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود
زآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم
تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار
گشتم آواره و ترک سر و همسر کردم