13-11-2014، 14:52
هيييييي._.
تابستون بود،منم تو خونه تنها بودم،حوصلمم سر رفته بود-_-
تصميم گرفتم برم ناهار درس کُنم تآ وقتي مامان بآبام برگشتن خونه سوپرايز بشن^_^
عآاااقآ چِشِتون روز بد نبينهO_o
نمکو اَدويَش از دستم دَر رفت*_*
اين به کنآر،کُل خونه رو پُر دود کردم>_<
وقتيم مآمان بآبام برگشتن خونه،مونده بودن چي بگن..!
به مآمان بآبام گفتم بياين يکم از غذام بخوريد ببنيد چطور شده+_+
بآبام که جُرعَت نکرد بخوره@_@
مآمانمم که خورد،بآ چشآش بهم فهموند که ر*ي*د*م تو غذآ)))):
هيچي ديگهـ،غذآم که افتضاح شد،خونه رو هم که نزديک بود آتيش بزنم:/
تابستون بود،منم تو خونه تنها بودم،حوصلمم سر رفته بود-_-
تصميم گرفتم برم ناهار درس کُنم تآ وقتي مامان بآبام برگشتن خونه سوپرايز بشن^_^
عآاااقآ چِشِتون روز بد نبينهO_o
نمکو اَدويَش از دستم دَر رفت*_*
اين به کنآر،کُل خونه رو پُر دود کردم>_<
وقتيم مآمان بآبام برگشتن خونه،مونده بودن چي بگن..!
به مآمان بآبام گفتم بياين يکم از غذام بخوريد ببنيد چطور شده+_+
بآبام که جُرعَت نکرد بخوره@_@
مآمانمم که خورد،بآ چشآش بهم فهموند که ر*ي*د*م تو غذآ)))):
هيچي ديگهـ،غذآم که افتضاح شد،خونه رو هم که نزديک بود آتيش بزنم:/