03-11-2014، 15:21
یکی از شرایط دعا این است که سایر شئون زندگی انسان با دعا هماهنگی داشته باشد، یعنی آنها با هدف تکوین و تشریع هماهنگی داشته باشند، دل، پاک و صاف باشد، کسب و روزی حلال باشد و مظالم مردم بر گردن نداشته باشد. هر کسی از دل خود با خدا راه دارد. دری از همه دلها به سوی خدا هست. حتی شقی ترین افراد در موارد گرفتاری و ابتلا، در وقتی که اسباب و علل به کلی از او منقطع می شوند تکانی می خورند و به خدا التجا می برند.
این یک میل فطری و طبیعی است در وجود انسان که متاسفانه پرده گناه وشقاوت گاهی روی آن را می گیرد. در سختیها که پرده زایل می شود، خود به خود این میل تحریک می شود و به هیجان در می آید. دعا دارای شرایطی است که شرط اولش این است که واقعا خواستن و طلب در وجود انسان پیدا شود و تمام ذرات وجود انسان مظهر خواستن گردد، واقعا آنچه می خواهد به صورت یک احتیاج و استدعا و حاجت در آید، همان طور که اگر در یک نقطه بدن یک احتیاجی پیدا شود تمام اعضا و جوارح شروع می کنند به فعالیت و حتی ممکن است عضوی به مقدار زیادی از کار خود بکاهد برای رفع احتیاجی که در فلان نقطه بدن پیدا شده است.شرط دیگر دعا ایمان و یقین است. ایمان به رحمت بی منتهای ذات احدیت، ایمان به اینکه از ناحیه او هیچ منعی از فیض نیست. ایمان داشته باشد که در رحمت الهی هیچ گاه به روی بنده ای بسته نمی شود، نقص و قصور همه از ناحیه بنده است. در حدیث است:اذا دعوت فظن حاجتک بالباب؛یعنی آنگاه که دعا می کنی حاجت خود را دم درآماده فرض کن.یک شرط دیگر دعا این است که بر خلاف نظام تکوین یا نظام تشریع نباشد.
دعا استمداد و استعانت است برای اینکه انسان به هدف هایی که خلقت و آفرینش و تکوین برای او قرار داده یا تشریع و قانون آسمان الهی که بدرقه تکوین است معین کرده برسد. دعا اگر به این صورت باشد شکل یک حاجت طبیعی به خود می گیرد و دستگاه خلقت به حکم تعادل و توازنی که دارد و هر جا احتیاجی هست فیض و مدد می رسد،او را یاری و کمک می کند.و اما خواستن و طلب چیزی که بر خلاف هدف تکوین یا تشریع است،مانند خواستن خلود در دنیا یعنی عمر جاویدان که مرگ هر گز به سراغش نیاید قابل استجابت نیست، یعنی این گونه دعاها مصداق واقعی دعا نمی باشد.شرط دیگر اینکه حالتی که بالفعل دارد و آرزو دارد آن حالت تغییر و حالت بهتری پیدا کند،نتیجه کوتاهی و تقصیر در وظایف نباشد و به عبارت دیگرحالتی که دارد و دعا می کند آن حالت عوض شود، عقوبت و نتیجه منطقی تقصیرات و گناهان ما نباشد که در این صورت تا توبه نکنیم و علل و موجبات این حالت را از بین نبرد آن حالت عوض نخواهد شد. مثلا امر به معروف و نهی از منکر واجب است.صلاح و فساد اجتماع بستگی کامل دارد به اجرا و عدم اجرای این اصل.
نتیجه منطقی ترک امر به معروف و نهی از منکر این است که میدان برای اشرار باز می شود و آنها بر مردم مسلط می گردند.اگر مردم در این وظیفه خود کوتاهی کنند و به عقوبت و نتیجه منطقی این کوتاهی مبتلا شوند و آن وقت بخواهند ابتلاهای خود را با دعا رفع کنند،ممکن نیست. راه منحصر این است که توبه کنند و دو مرتبه در حدود امکانات خود امر به معروف و نهی از منکرکنند. البته در این صورت تدریجا به هدف و مطلوب خود خواهند رسید. در حقیقت این گونه دعاها نیز بر خلاف سنت تکوین و تشریع است. همین طوراست آدمی که عمل نمی کند و تنها به دعا می پردازد.
او نیز کاری بر خلاف سنت تکوین و تشریع می کند. امیرالمومنین(ع) می فرماید:الداعی بلا عمل کالرامی بلاوتر؛ یعنی آن که عمل نمی کند و دعا می کند مانند کسی است که با کمانی که زه ندارد می خواهد تیراندازی کند؛ یعنی عمل و دعا مکمل یکدیگرند،دعای بدون عمل اثر ندارد.شرط دیگر این است که واقعا مظهر حاجت باشد؛ در موردی باشد که انسان دسترسی به مطلوب ندارد، عاجز است ناتوان است.اما اگرخداوند کلید حاجتی را به دست خود انسان داده و اوکفران نعمت می کند و از به کاربردن آن کلید مضایقه دارد و از خدا می خواهد آن دری را که کلیدش در دست دعا کننده است به روی او باز کند و زحمت به کار بردن کلید از دوش او بر دارد، البته چنین دعایی قابل استجابت نیست.
این یک میل فطری و طبیعی است در وجود انسان که متاسفانه پرده گناه وشقاوت گاهی روی آن را می گیرد. در سختیها که پرده زایل می شود، خود به خود این میل تحریک می شود و به هیجان در می آید. دعا دارای شرایطی است که شرط اولش این است که واقعا خواستن و طلب در وجود انسان پیدا شود و تمام ذرات وجود انسان مظهر خواستن گردد، واقعا آنچه می خواهد به صورت یک احتیاج و استدعا و حاجت در آید، همان طور که اگر در یک نقطه بدن یک احتیاجی پیدا شود تمام اعضا و جوارح شروع می کنند به فعالیت و حتی ممکن است عضوی به مقدار زیادی از کار خود بکاهد برای رفع احتیاجی که در فلان نقطه بدن پیدا شده است.شرط دیگر دعا ایمان و یقین است. ایمان به رحمت بی منتهای ذات احدیت، ایمان به اینکه از ناحیه او هیچ منعی از فیض نیست. ایمان داشته باشد که در رحمت الهی هیچ گاه به روی بنده ای بسته نمی شود، نقص و قصور همه از ناحیه بنده است. در حدیث است:اذا دعوت فظن حاجتک بالباب؛یعنی آنگاه که دعا می کنی حاجت خود را دم درآماده فرض کن.یک شرط دیگر دعا این است که بر خلاف نظام تکوین یا نظام تشریع نباشد.
دعا استمداد و استعانت است برای اینکه انسان به هدف هایی که خلقت و آفرینش و تکوین برای او قرار داده یا تشریع و قانون آسمان الهی که بدرقه تکوین است معین کرده برسد. دعا اگر به این صورت باشد شکل یک حاجت طبیعی به خود می گیرد و دستگاه خلقت به حکم تعادل و توازنی که دارد و هر جا احتیاجی هست فیض و مدد می رسد،او را یاری و کمک می کند.و اما خواستن و طلب چیزی که بر خلاف هدف تکوین یا تشریع است،مانند خواستن خلود در دنیا یعنی عمر جاویدان که مرگ هر گز به سراغش نیاید قابل استجابت نیست، یعنی این گونه دعاها مصداق واقعی دعا نمی باشد.شرط دیگر اینکه حالتی که بالفعل دارد و آرزو دارد آن حالت تغییر و حالت بهتری پیدا کند،نتیجه کوتاهی و تقصیر در وظایف نباشد و به عبارت دیگرحالتی که دارد و دعا می کند آن حالت عوض شود، عقوبت و نتیجه منطقی تقصیرات و گناهان ما نباشد که در این صورت تا توبه نکنیم و علل و موجبات این حالت را از بین نبرد آن حالت عوض نخواهد شد. مثلا امر به معروف و نهی از منکر واجب است.صلاح و فساد اجتماع بستگی کامل دارد به اجرا و عدم اجرای این اصل.
نتیجه منطقی ترک امر به معروف و نهی از منکر این است که میدان برای اشرار باز می شود و آنها بر مردم مسلط می گردند.اگر مردم در این وظیفه خود کوتاهی کنند و به عقوبت و نتیجه منطقی این کوتاهی مبتلا شوند و آن وقت بخواهند ابتلاهای خود را با دعا رفع کنند،ممکن نیست. راه منحصر این است که توبه کنند و دو مرتبه در حدود امکانات خود امر به معروف و نهی از منکرکنند. البته در این صورت تدریجا به هدف و مطلوب خود خواهند رسید. در حقیقت این گونه دعاها نیز بر خلاف سنت تکوین و تشریع است. همین طوراست آدمی که عمل نمی کند و تنها به دعا می پردازد.
او نیز کاری بر خلاف سنت تکوین و تشریع می کند. امیرالمومنین(ع) می فرماید:الداعی بلا عمل کالرامی بلاوتر؛ یعنی آن که عمل نمی کند و دعا می کند مانند کسی است که با کمانی که زه ندارد می خواهد تیراندازی کند؛ یعنی عمل و دعا مکمل یکدیگرند،دعای بدون عمل اثر ندارد.شرط دیگر این است که واقعا مظهر حاجت باشد؛ در موردی باشد که انسان دسترسی به مطلوب ندارد، عاجز است ناتوان است.اما اگرخداوند کلید حاجتی را به دست خود انسان داده و اوکفران نعمت می کند و از به کاربردن آن کلید مضایقه دارد و از خدا می خواهد آن دری را که کلیدش در دست دعا کننده است به روی او باز کند و زحمت به کار بردن کلید از دوش او بر دارد، البته چنین دعایی قابل استجابت نیست.