02-11-2014، 15:15
اهميت تزکيه نفس
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
خداوند با ارسال پيامبران و نازلکردن کتابهايش، زمينهاي را فراهم کرده تا مردم نفس خود را تزکيه کرده و آن را اصلاح کنند و آن هم تنها از اين طريق محقق ميگردد که وظيفة عبوديت را در برابر خداوند به انجام برسانند.
بندگاني که به تزکيه نفس خود ميپردازند، از اين طريق زمينهاي را فراهم ميآورند تا نفس خود پاک و مطهر و نوراني بماند. همچنانکه کوتاهي و کمکاري در امر تزکية نفس، افتادن در ورطة فساد، نفس را آلوده، فاسد و تباه ميگرداند.
از جلوههاي رحمت خداوند بر بندگانش اين است که بوي گند و تعفن نفسهاي آلوده، پليد و متعفن پخش نميشود وگرنه مردم توان معاشرت با يکديگر را نداشتند و نميتوانستند با هم ارتباط داشته باشند. شاعر چه نيکو گفته است که:
قد أحسن الله بنا
إن الخطايا لا تفوح
به راستي خداوند به ما نيکي کرده است، که بوي گناهان برملا نميشود.
البته اين راز پوشيده آشکار ميگردد. هنگامي که انسان زندگي دنيا را بدرود گفت و وارد عالم برزخ گرديد، ارواح پاک و تزکيهيافته بوي خوش خود را به اطراف ميپراکنند و عطر خود را پخش مينمايند.
حضرت رسول -صلى الله عليه وسلم- به ما خبر داده است که (روح عبد مؤمن هنگام اخراج از بوي بدن خوشي از آن بلند ميشود که همانند بهترين مِسکها و عطرها است. هرگاه روح مذکور توسط ملائکه به جايگاه معنوي و مخصوص برده شود، در حين عبور دستههايي از ملائکه سؤال ميکنند اين روح پاک و مطهر کيست؟ گفته ميشود: «روح فلاني پسر فلاني است. با بهترين اسمهايي که نزد صاحبش محبوب بوده، او را صدا ميزنند»[1].
امّا از ارواح پليد و آلودهاي که صاحبانشان در دنيا آنها را پليد و آلوده به گناه و معصيت نمودهاند، از آنها بوهاي گند و متعفن بلند ميشود و فرشتگاني را که براي قبض آنها حضور پيدا ميکنند، از بدي بو و گنديدگي اذيت ميکشند و هنگام عبور، براي رفتن به جايگاه خودش، ملائکه مسير عبور را هم اذيت مينمايند.
تازه هنگامي که خداوند بندگانش را حشر ميکند، آشکارشدن فساد و صلاح ارواح ظاهرتر و واضحتر ميگردد. هر نوع بويي که از ارواح بندگان بلند ميشود، نشانة پاکي يا آلودگي ارواح است. به طوري که صلاح و فساد، سايه خود را بر چهره صاحبش ميافکند. چهره صاحب نفسهاي باايمان و تزکيهيافته درخشان و نوراني است و چهره صاحب نفسهاي آلوده، سياه و ظلماني است.
﴿وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ﴾. (الزمر: 60).
«کساني که بر خدا دروغ ميبندند، روز قيامت آنان را خواهي ديد که رويشان سياه است».
﴿يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ * وَأَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾. (آل عمران: 106- 107).
«روزي، روهايي سفيد و روهايي سياه ميگردند. و اما آنان که روهايشان سياه است آيا بعد از ايمان خود کافر شدهاند؟ پس به سبب کفري که ميورزيدهاند عذاب را بچشند * و امّا آنان که روهايشان سفيد است، در رحمت خدا غوطهورند و جاودانه در آن ماندگارند».
﴿وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ * وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ * تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ﴾. (القيامة: 22- 25).
«در آن روز چهرههاي شاداب و شادانند * به پروردگار خود مينگرند * و در آن روز، چهرههايي درهم کشيده و عبوسند * چرا که آنان ميدانند که به بلا و عذاب کمرشکني گرفتار ميآيند».
گاهي در عالم حيات و قبل از آخرت، پاکي و معطر بودن ارواح و فساد آنها آشکار ميگردد. بعضي از آنهايي که در عبادت و بندگي به مرحله کمال رسيدهاند، بوي معطر از آنها بلند ميشود. اگرچه خودشان احساس نميکنند. همچنان که حال حضرت رسول -صلى الله عليه وسلم- چنين بود.
به تواتر رسيده است که از اجساد شهدا هنگام شهادتشان و حتي بعد از دفن و از قبرهايشان بوهاي معطري بلند شده است. اين قضيه تنها مختص به شهدا نيست، بلکه از قبر بعضي از علماء مسلمان چنين بويي متصاعد شده است.
همچنانکه بوي بد از اجساد خبيث آنان که گمراه بوده و ديگران را گمراه کردهاند و غرق در فساد شدهاند بلند ميشود. تا جايي که بعضي از آنان چنان وضعي پيدا ميکنند که حتي دوستان و نزديکانشان توان غسلدادن و دفنشان را ندارند. اگرچه مدت زيادي از مرگشان سپري نشده باشد.
کساني که در دينشان بصيرت پيدا ميکنند، آثار گناه را که بر چهره مرمين نقش بسته است، همچنين سوگندهايشان که بر پليدي سخن و فساد اعمالشان دلالت دارد، مشاهده ميکنند، امّا آثاري که بر چهره متقيان ترسيم ميشود، ظاهرتر از آن است که ذکر شود؛ زيرا آنها اثاري هستند که اطمينان، آرامش، زيبايي و نور را در چهره صاحبانشان رسم ميکنند. جلوهگاه اين آثار نيز در آخرت راضيبودن نفس و نورانيبودن سيما و نورهايي است که روشنيبخشي مسير حرکت آنان و عبورشان از پل صراط و داخلشدن در بهشت است.
شريعت مقدس اسلام، روش «تزکيه» و «تدسيه» و آلودهسازي را براي بندگان بارز و برجسته ساخته است و نص صريح آيات و احاديث پيامبر -صلى الله عليه وسلم- بيانگر اين است که علم و اعمال ما در نفسهايمان تأثير بسزايي دارد. به طوري که يا عامل تزکيه نفس و يا عامل «تدسيه» و پليدي نفس ميباشند. در حديثي که امام مسلم در صحيحش از حذيفه بن يمان -رضی الله عنه- روايت ميکند، چنين آمده است که پيامبر -صلى الله عليه وسلم- ميفرمايد:
«تُعْرَضُ الْفِتَنُ عَلَى الْقُلُوبِ كَالْحَصِيرِ عُودًا عُودًا، فَأَيُّ قَلْبٍ أُشْرِبَهَا نُكِتَ فِيهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ، وَأَيُّ قَلْبٍ أَنْكَرَهَا نُكِتَ فِيهِ نُكْتَةٌ بَيْضَاءُ حَتَّى تَصِيرَ عَلَى قَلْبَيْنِ عَلَى أَبْيَضَ مِثْلِ الصَّفَا فَلاَ تَضُرُّهُ فِتْنَةٌ مَا دَامَتْ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ، وَالْآخَرُ أَسْوَدُ مُرْبَادًّا كَالْكُوزِ مُجَخِّيًا، لاَ يَعْرِفُ مَعْرُوفًا وَلاَ يُنْكِرُ مُنْكَرًا إِلاَّ مَا أُشْرِبَ مِنْ هَوَاهُ»[2].
«فتنهها به جوانب و اطراف قلبها لحظهبهلحظه عارض ميشوند و تکرار ميگردند. همان طوري که حصير تارتار و رشتهرشته بافته ميشود و به هم ميچسبد. هر قلبي در معرض فتنهها قرار گيرد، فتنهها وارد قلب ميشوند. لکه و خال سياهي در قلب نقش ميبندد و هر قلبي که آن را رد کرد، لکه و نقطهاي درخشان در آن نمايان ميشود. تا کار به جايي ميرسد که قلبها به دو قسم تقسيم ميشوند، قلبي آن چنان درخشان و سفيدمانند سنگ سخت که تا ادامه آسمان و زمين، هيچ فتنهاي در آن مؤثر نيست. ديگري سياه و خاکستري مانند کوزه سرازير و سرنگونشده که نه معرفي ميشناسد و نه منکري را انکار ميکند. مگر چيزي که بر مبناي هوا و آرزو وارد آن گردد».
مصداق اين حديث، در کتاب خدا آمده است که ميفرمايد:
﴿كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾ (المطففين: 14).
«هرگز! هرگز! اصلاً کردار و تلاش زشت ايشان دلهايشا را زنگ زده کرده است».
تمامي باورهايي که به آن اعتقاد داريم و اعمالي که آن را انجام ميدهيم در نفس ما تأثير بسزايي دارند و اين تأثير به جايي ميرسد که قلبهايي که خداوند متعال آن را جايگاه عقل، انديشه، آرامش، ايمان، مهرباني، رحمت و توبه قرار ميداده! ميميرد يا مريض ميشود و به فرمودة قرآن:
﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِهَا﴾ (الأعراف: 179).
«آنها دلهايي دارند که بدانها نميفهمند.»
﴿أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ (محمد: 24).
«آيا دربارة قرآن نميانديشند، يا اينکه بر دلهايي قفلهاي ويژهاي زدهاند؟».
﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ﴾ (الفتح: 4).
«خدا است که به دلهاي مؤمنان آرامش و اطمينان خاطر داده است... ».
﴿وَلَمَّا يَدْخُلِ الْأِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾ (الحجرات: 14).
«هنوز ايمان به دلهايتان راه نيافته... ».
﴿وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً﴾ (الحديد: 27).
«در دل پيروان عيسي مهر و عطوفت را قرار داديم، پيروان او رهبانيت سختي را پديد آورند».
﴿وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ﴾ (ق: 33).
«با دلي توبهکار (به محضر او) بيايد».
آري، گاهي قلبها مريض ميشوند، يا ميميرند و کار به جايي ميرسد که قادر به انجام وظيفهاي که براي آن خلق شده است، نيستند. در اين صورت قلب سليم و خالي از امراض به و صفت متصف ميگردد: اوّلي شرم وحيا، دوّمي نور و درخشش.
﴿أَوَمَنْ كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا﴾ (الأنعام: 122).
«آيا کسي که مردهاي بوده است و ما او را زنده کردهايم و نوري فرا راه او داشتهايم که در پرتو آن، ميان مردمان راه ميرود. مانند کسي است که به مَثَلگويي در تاريکيها فرو رفته است و از آن تاريکيها نميتواند بيرون بيايد».
اين قلب زنده و نوراني همان قلب سليم است. چنان که حضرت ابراهيم -عليه السلام- ميفرمايد:
﴿وَلاَ تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ * يَوْمَ لاَ يَنْفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ * إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾. (الشعراء: 87- 89).
«و مرا خوار و رسوا مدار در روزي که برانگيخته ميشوند * آن روزي که اموال سودي نميرساند * بلکه تنها کسيکه با دل سالم به پيشگاه خدا آمده باشد».
و خداوند در مورد مريضي قلبها ميفرمايد:
﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً﴾ (البقرة: 10)..
«دل دلهايشان بيماري است و خداوند بيماري ايشان را فزوني ميبخشد.»
گاهي مرض قلب شدت پيدا ميکند، و قلب را کور و نابينا ميکند و ديگر نور قرآني را از دست ميدهد. به فرمايش قرآن:
﴿فَإِنَّهَا لا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ﴾
(الحج: 46).
«چراکه اين چشمها نيستند که کور ميگردند، بلکه اين دلهاي درون سينهها هستند که نابينا ميشوند».
در چنين شرايطي انسان نه از خيري که به آن امر شده نفع ميبرد، و نه از شرّي که از آن برحذر گرديده، بلکه نسبت به حقايق کور وکر ميگردد و به قول قرآن:
﴿وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا صُمٌّ وَبُكْمٌ فِي الظُّلُمَاتِ﴾ (الأنعام: 39).
«آنان که آيات ما را تکذيب ميدارند کرانند و لالانند در تاريکيها.»
﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ﴾
(لأعراف: 179).
«آنان دلهايي دارند که بدانها نميفهمند و چشمهايي دارند که بدانها نميبينند و گوشهايي دارند که بدانها نميشنوند. اينان همسان چهارپاينند و بلکه سرگشتهترند. اينان واقعاً بيخبر هستند».
اين حالت در مفاهيم قرآني بيانگر مرگ قلب است؛ چراکه خداوند قلب را خلق کرده است که با آن تفقّه نمايد، عبرت بگيرد و تدبّر کند و با آن خير را دوست داشته باد و به آن امر کند و شرّ را ناپسند داشته و از آن گريزان باشد. پس هرگاه احوال قلب دگرگون شد و وظيفهاي را که در اصل، به خاطر آن خلق شده انجام نداد، آن قلب در مفاهيم قرآني مرده است.
پس با توجه به اينکه معتقدات و اعمالي که انجام ميدهيم، در نفس ما تأثير بسزايي دارند، خداوند – تبارک وتعالي – به ما امر فرموده است که نفسهاي خود را اصلاح کنيم و در راه آن مجاهدت و تلاش نماييم. در مفهوم قرآني، اصلاح نفس «تزکيه» و تباهکردن آن، «تدسيه» ناميده ميشود.
تزکيه در لغت يعني پاکي، رشد و افزايش. به همين خاطر خداوند سهم قابل اخراج از ثروت را که بر مال فرد مسلمان واجب گرديده، «زکات» ناميده است. چون سبب رشد مال و افزايش آن و تزکيه و تطهير پرداختکننده ميباشد. تزکية نفس – در اصطلاح شرع – از طريق پاک کردن نفس از فسادي که در نفوس نفوذ ميکنند و پرورش آن با حسنات و نيکيها انجام ميگيرد. اين کار هم با انجام امور خير و پسنديده و خودداري از زشتيها و منکرات و ايمان به خداوند تحقق پيدا ميکند.
نفس تزکيهيافتهاي که خود را موافق با قانون خدا پاک نموده است، نفس طيبهاي است که داراي صفات پسنديده و شايستة اجر و ثواب آخرت ميباشد. در مقابلِ «تزکيه»، «تدسيه» به کار برده ميشود ومراد از آن آلودگي نفس، پليدي و فساد آن به سبب گناه و معصيت است.
قرآن بارها اين واقيعت را اعلان کرده است که فلاح و رستگاري انسان، در گرو تزکية نفس، و گرفتاري و اسارت او در اثر تدسية نفس ميباشد. سوگندهاي هفتگانة خداوند در سورة شمس دليل بر اهميت اين حقيقت است:
﴿وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا * وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا * وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا * وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا * وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا * وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا * وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا﴾. (الشمس: 1- 10).
«سوگند به خورشيد و سوگند به پرتو آن * و سوگند به ماه بدانگاه که از پسِ خورشيد برميآيد * و سوگند به روز بدانگاه که خورشيد را ظاهر و جلوهگر ميسازد * و سوگند به شب بدانگاه که خورشيد را ميپوشاند * و سوگند به آسمان و به آنکه آنرا ساخته است * و سوگند به زمين و به آن که زمين را پرت کرده است و غلطانده است و پهن نموده است و گسترانيده است * و سوگند به نفس آدمي و به آنکه او را ساخته و پرداخته کرده است * سپس به او گناه و تقوي را الهام کرده است * کسي رستگار و کامياب ميگردد که نفس خويش را پاکيزه دارد و بپيرايد * و کسي نوميد و ناکام ميگردد که نفس خويشتن را پنهان بدارد و پبوشاند و بيالايد».
در جاي ديگر ميفرمايد:
﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى * وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى﴾. (الأعلى: 14- 15).
«قطعاً رستگار ميگردد کسي که خويشتن را پاکيزه دارد * و نام پروردگار خود را ببرد و نماز بگزارد و فروتني کند».
هنگامي که خداوند حضرت موسي -عليه السلام- را به سوي فرعون روانه نمود چنين فرمود:
﴿اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى * فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلَى أَنْ تَزَكَّى * وَأَهْدِيَكَ إِلَى رَبِّكَ فَتَخْشَى﴾. (النازعات: 17- 18).
«برو به سوي فرعون که سرکشي و طغيان کرده است * بگو آيا ميل داري از آنچه در آن هستي رها و پاک گردي * و تو را به سوي پروردگارت رهبري کند تا تو انديشناک و بيمناک گردي».
هنگامي که اسلام به تزکية نفس و اصلاح آن امر ميکند، روش و شيوة اصلاح و تزکية نفس را هم بيان نموده است. اهميت تزکيه تا حدي است که خداوند «روح» را يکي از صفات قرآن ناميده است:
﴿وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلا الْأِيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا﴾. (الشورى: 52).
«همان گونه که پيغمبران پيشين را وحي کردهايم به تو نيز به فرمان خود جان را وحي کردهايم تو که نميدانستي کتاب چيست و ايمان کدام، وليکن ما قرآن را نور عظيمي نمودهايم که در پرتو آن هر کس از بندگان خويش را بخواهيم هدايت ميبخشيم».
خداوند در اين آيه وحي را به دو صفت بارز توصيف کرده است: يکي «روح» که ماية حيات و زندهنگهداشتن قلب است و ديگري «نور» که از بينبرندة ظلمت و تاريکي است. به همين خاطر خداوند دربارة کساني که آنان را به وسيلة کتاب خود هدايت نموده ميفرمايد:
﴿أَوَمَنْ كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا﴾ (الأنعام: 122).
«آيا کسي که مردهاي بوده است ما او را زنده کردهايم و نوري فراراه او داشتهايم که در پرتو آن ميان مردمان راه ميرود مانند کسي است که به مَثَل گويي در تاريکيها فرورفته و از آن تاريکيها نميتواند بيرون بيابد».
انسان قبل از اينکه به راهنماييهاي اسلام هدايت شود حالت مرده دارد. هنگامي که حق (قرآن) به سوي او آمد، قلبش حيات ميگيرد. قرآن به منزلة روح است براي ارواح انسانها، چون هم حياتبخش است و هم روشنيبخش. به وسيلة آن حق را از باطل و خير را از شرّ تشخيص ميدهيم. در جايي ديگر خداوند، قرآن را شفابخش امراض قلوب توصيف و معرفي ميکند و ميفرمايد:
﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ (الاسراء: 82).
«ما آياتي از قرآن را فرو ميفرستيم که ماية بهبودي قلبها و رحمت مؤمنان است».
﴿قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدىً وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ (يونس: 57).
«از سوي پروردگارتان براي شما اندرزي و درماني براي چيزهايي که در سينهها است آمده است و هدايت و رحمت براي مؤمنان است.»
[1]. مسند الامام احمد بن حنبل، ج 5، ص 364-365 حديث: 18063 و کتاب وصايا الرسول، تأليف محمد ادريس با تحقيق خالد عبدالرحمن العک: 224.
[2]. شرح صحيح مسلم، امام نووي، ج 2، ص 150، حديث 231.
به نقل از کتاب:
روش عملی تزکیه در پرتو قرآن و سنت، تألیف: دکتر عمر سلیمان عبدالله الاشقر، ترجمه: رسول ابوالمحمدی