15-10-2014، 13:56
با پای دل، راه گنبد طلایی را در پیش می گیریم؛ همان گنبدی که می گویند صاحبش دست رد به سینه کسی نمی زند و سالانه میلیون ها زائر بدون اینکه تعدادشان در جایی ثبت شود، در آرزوی استجابت به دامانش دست توسل می جویند. اگر پای صحبت های پدربزرگ ها و مادربزرگ ها بنشینیم، با خاطرات غبار گرفته از سفرهایی روبه رو می شویم که نه با اتوبوس و قطار و خودروی شخصی که با پای پیاده صورت می گرفتند، کاروان هایی که روزها و گاه هفته ها در مسیر «حج فقرا» قدم بر می داشتند، بدون اینکه غبار خستگی، ردی بر ردای پاکشان بگذارد و ملال راه، آزارشان دهد.
سال های سال است زائران ضامن آهو زمانی که عزم سفر به دیار خراسان می کنند برای انتخاب وسیله سفر پیش از هر چیز به یاد قطاری می افتند که هم ایمن تر از سایر روش هاست و هم خستگی رانندگی در ساعت های طولانی را در پی ندارد. البته برای خرید بلیت های قطار مشهد باید هفته ها پیش از آغاز سفر اقدام کرد تا به ناگاه روز مقرر پیش فروش بلیت ها نگذرد.
سرزنش خار و شوق کعبه
اینکه چرا سفر طولانی مشهد، دشواری های سفرهای مشابه را ندارد، شاید بیش از هر چیز به دلیل شوقی باشد که قلب های زائران بارگاه طلا را در خود غوطه ور می کند، شوقی که سبب می شود دشواری های سفر در خاطر مسافران خاطره خوشی باشد که تا مدت ها لبخند را به مهمانی لب هایشان می آورد و میل بازگشت به دیار یار را افزون تر می کند.
شهر شب های روشن
شب های روشن یکی از اولین مشخصه هایی است که توجه مسافرانی را که برای اولین بار قدم در سرزمین طلایی گذارده اند، به خود جلب می کند. شب هایی که با نور تمام نشدنی اش تفاوتی با روز ندارد و لحظه به لحظه اش پر شده از عاشقانی که بدون توجه به عقربه های ساعت مچی شان، راه حرم نور را در پیش می گیرند.
زمانی برای توقف زمان
نمی دانم این معجزه حضور اوست یا جذبه ای که مردم در روزهای اقامت در این شهر طلایی دارند که باعث می شود زمان در این شهر، تعریفی تازه به خود بگیرد و روزهای مقیم شدن در مشهد، نه صبح هایش معلوم باشد و نه غروب هایش مشخص، انگار همه آدم ها به دنبال یافتن آرامشی تمام نشدنی زمان را به مکان پیوند زده اند و در این بین به دنبال دستی می گردند که نوید بخش پایان غم هایشان است.
دلی که در هتل آرام نمی ماند
یکی دیگر از خصوصیات سفر به مشهد این است که حتی اگر یک شبانه روز را هم در حرم گذرانده باشی باز به محض بازگشت به هتل، انگار جذبه ای وصف ناشدنی بار دیگر تمام اجزای وجود تو را به سمت آن گنبد طلایی می کشاند و تمام لحظات حضور در هتل را به عذابی جانکاه بدل می کند. جذبه ای که سبب می شود که خواب به روزهای بازگشت از سفر محول شود و پاها بی اراده، راه حرمی را در پیش گیرد که دست رد به سینه زائرانش نمی زند.
لحظه تلخ وداع با گنبد طلا
سفر به مشهد اما در کنار تمام زیبایی ها و لحظات تکرار نشدنی اش، تراژدی ناراحت کننده اش را هم به همراه دارد. روز آخر، ساعتی مانده به زمان حرکت که به حرم می روی تا برای آخرین بار از آقا خداحافظی کنی، لحظاتی که دوست داری زمان از حرکت بایستد و این گفت وگوی آخری تمام نشود، اما انگار لحظه وداع نزدیک شده و تو مجبوری قدم هایت را به اجبار به سمت دالانهای خروجی پیش ببری و امان از نمای آخری گنبد طلا که در مردمک نمناک می افتد و تا مدت ها با موجی از غم در آرشیو خاطره باقی می ماند.
انتظار روز برگشت
شاید روزهای انگشت شماری از زندگی، غم روز بازگشت از سفر شهر نور داشته باشد. هر چقدر عقربه های ساعت در طول رفتن سریع می چرخیدند، اما انگار قدم های عقربه ها هم مشمول سنگینی غم بازگشت شده است و دیگر نایی برای حرکت ندارد. تنها فکری که ساعت های بازگشت می تواند آبی بر آتش حزن ملال آور قلب ها باشد امید سفری دوباره است که از همان لحظه خداحافظی تا سلامی دوباره قلب ها را زنده نگه می دارد و از دشواری نفس کشیدن می کاهد.
امام همه
نمی دانم چه دلیلی باعث شده که امام رضا (ع)، امامی برای همه آدم ها باشد، چه آنهایی که روزانه ساعت ها سر بر مهر می گذارند و چه کسانی که شاید بیشتر نمازهای صبحشان قضا می شود و در نهایت همه و همه، زمانی که روزگار گره بر زندگی شان می اندازد، راه آن گنبد طلایی را در پیش می گیرند، همان گنبدی که می گویند صاحبش دست رد به سینه کسی نمی زند و سالانه میلیون ها زائر بدون اینکه تعدادشان در جایی ثبت شود در آرزوی استجابت به دامانش دست توسل می جویند.
سال های سال است زائران ضامن آهو زمانی که عزم سفر به دیار خراسان می کنند برای انتخاب وسیله سفر پیش از هر چیز به یاد قطاری می افتند که هم ایمن تر از سایر روش هاست و هم خستگی رانندگی در ساعت های طولانی را در پی ندارد. البته برای خرید بلیت های قطار مشهد باید هفته ها پیش از آغاز سفر اقدام کرد تا به ناگاه روز مقرر پیش فروش بلیت ها نگذرد.
سرزنش خار و شوق کعبه
اینکه چرا سفر طولانی مشهد، دشواری های سفرهای مشابه را ندارد، شاید بیش از هر چیز به دلیل شوقی باشد که قلب های زائران بارگاه طلا را در خود غوطه ور می کند، شوقی که سبب می شود دشواری های سفر در خاطر مسافران خاطره خوشی باشد که تا مدت ها لبخند را به مهمانی لب هایشان می آورد و میل بازگشت به دیار یار را افزون تر می کند.
شهر شب های روشن
شب های روشن یکی از اولین مشخصه هایی است که توجه مسافرانی را که برای اولین بار قدم در سرزمین طلایی گذارده اند، به خود جلب می کند. شب هایی که با نور تمام نشدنی اش تفاوتی با روز ندارد و لحظه به لحظه اش پر شده از عاشقانی که بدون توجه به عقربه های ساعت مچی شان، راه حرم نور را در پیش می گیرند.
زمانی برای توقف زمان
نمی دانم این معجزه حضور اوست یا جذبه ای که مردم در روزهای اقامت در این شهر طلایی دارند که باعث می شود زمان در این شهر، تعریفی تازه به خود بگیرد و روزهای مقیم شدن در مشهد، نه صبح هایش معلوم باشد و نه غروب هایش مشخص، انگار همه آدم ها به دنبال یافتن آرامشی تمام نشدنی زمان را به مکان پیوند زده اند و در این بین به دنبال دستی می گردند که نوید بخش پایان غم هایشان است.
دلی که در هتل آرام نمی ماند
یکی دیگر از خصوصیات سفر به مشهد این است که حتی اگر یک شبانه روز را هم در حرم گذرانده باشی باز به محض بازگشت به هتل، انگار جذبه ای وصف ناشدنی بار دیگر تمام اجزای وجود تو را به سمت آن گنبد طلایی می کشاند و تمام لحظات حضور در هتل را به عذابی جانکاه بدل می کند. جذبه ای که سبب می شود که خواب به روزهای بازگشت از سفر محول شود و پاها بی اراده، راه حرمی را در پیش گیرد که دست رد به سینه زائرانش نمی زند.
لحظه تلخ وداع با گنبد طلا
سفر به مشهد اما در کنار تمام زیبایی ها و لحظات تکرار نشدنی اش، تراژدی ناراحت کننده اش را هم به همراه دارد. روز آخر، ساعتی مانده به زمان حرکت که به حرم می روی تا برای آخرین بار از آقا خداحافظی کنی، لحظاتی که دوست داری زمان از حرکت بایستد و این گفت وگوی آخری تمام نشود، اما انگار لحظه وداع نزدیک شده و تو مجبوری قدم هایت را به اجبار به سمت دالانهای خروجی پیش ببری و امان از نمای آخری گنبد طلا که در مردمک نمناک می افتد و تا مدت ها با موجی از غم در آرشیو خاطره باقی می ماند.
انتظار روز برگشت
شاید روزهای انگشت شماری از زندگی، غم روز بازگشت از سفر شهر نور داشته باشد. هر چقدر عقربه های ساعت در طول رفتن سریع می چرخیدند، اما انگار قدم های عقربه ها هم مشمول سنگینی غم بازگشت شده است و دیگر نایی برای حرکت ندارد. تنها فکری که ساعت های بازگشت می تواند آبی بر آتش حزن ملال آور قلب ها باشد امید سفری دوباره است که از همان لحظه خداحافظی تا سلامی دوباره قلب ها را زنده نگه می دارد و از دشواری نفس کشیدن می کاهد.
امام همه
نمی دانم چه دلیلی باعث شده که امام رضا (ع)، امامی برای همه آدم ها باشد، چه آنهایی که روزانه ساعت ها سر بر مهر می گذارند و چه کسانی که شاید بیشتر نمازهای صبحشان قضا می شود و در نهایت همه و همه، زمانی که روزگار گره بر زندگی شان می اندازد، راه آن گنبد طلایی را در پیش می گیرند، همان گنبدی که می گویند صاحبش دست رد به سینه کسی نمی زند و سالانه میلیون ها زائر بدون اینکه تعدادشان در جایی ثبت شود در آرزوی استجابت به دامانش دست توسل می جویند.