10-10-2014، 16:46
کارگردان : Gary Shore
نویسندگان : Matt Sazama, Burk Sharpless
بازیگران : Luke Evans, Dominic Cooper, Sarah Gadon
خلاصه داستان : برای حفظ قلمرو و خانوادهاش از خطر حملهی عثمانیها، ولاد دست به یک معاملهی خطرناک با موجودات فراطبیعی میزند و ...
حضور یک دراکولای مهربانتر، جنتلمنتر، مصممتر و خوشهیکلتر شاید علت نهچندان قابلقبول فروش بالای فیلم «ناگفتههای دراکولا/Dracula Untold» باشد، فیلمی که بر اساس کتاب پرفروش و معروف «برام استوکر» است و قهرمانش، همان قهرمانیست که استوکر آفرید، همان قهرمانی که مورد اعتراض واقع نشد.مشخصاََ، یونیورسال پیکچرز به دنبال احیای این قهرمان 83 ساله اما سودآور بوده است، اما این کوشش مخاطبان را کمی میهراساند، و بیش از حد بر روی کاریزماتیک بودن ستارهی ولزیاش «لوک ایوِنز» (با سابقهی حضور در فیلمهایی چون «هابیت/Hobbit» و «سریع و خشمگین 6/Fast & Furious 6») اتکا کرده، کسی که به نظر میآید چندان با رغبت در این اثر حضور نیافته است.مشخصاََ طرفداران این ژانر هم از درجه سنی پایین فیلم خشمگیناند، زیرا میدانند صحنههای خشن در فیلم، از جهات مختلف آب رفته و بچهگانه شده است. ماجرا در قرن 15 میلادی و در شهر ترانسیلوانیا رقم میخورد، جایی که شاهزاده ولاد (با بازی ایوِنز) قلمرواش در والاکیا [شهری در رومانی] را با خیرخواهی و نیکوکاری اداره میکند، و ظاهراََ از بهسختی و عذاب انداختن مردم بهخاطر علاقهاش به زندگی خوش دوری میکند.او با همسر زیبایش میرِنا (با بازی «سارا گَدون») و پسر خوشچهرهاش اینگِرَس (با بازی «آرت پارکینسون»، که بهخاطر نقشش در سریال «بازی تاج و تخت/Game Of Thrones» با این نقش آشنایی دارد) زندگی خوبی دارد.
متاسفانه، ولاد زمانی که شاه شیطانصفت عثمانی با نام سلطان مِهمِد (با بازی زیر پوستی و خوب «دامینیک کوپر») از او میخواهد هزار تن از پسران قلمرواش به همراه پسر خودش را به کشور او برای خدمت اجباری در سپاه او اعزام کند، وارد جنگ با سلطان مِهمِد میشود.از آن جایی که او از برتری مقابل ترکها ناامید است، به سمت کوهستان «براکن توث» میرود -برای جذب مخاطب، نام این کوهستان همانند نام یکی از استدیوهای یونیورسال انتخاب شده است-، جایی که اتفاقاََ به یک خونآشام عجیب و غریب (با بازی «چارلز دِنس»، که پس از عدم توافق مالی استدیو با هنرپیشههای معروف انگلیسی برای این نقش انتخاب شده است) برمیخورد، و او سریعاََ ولاد را آموزش میدهد.آن خونآشام به ولاد قدرتهای فرابشری میدهد، ولاد برای فرار از این موضوع، یک راه چاره مییابد، اگر او بتواند تا سه روز از مردمش در برابر نوشیده شدن خونشان توسط آن خون آشام حفاظت کند، میتواند به همان حالت انسانیاش بازگردد.آسان نیست که پس از وقفهای کوچک در جنگیدن، و در حالی که با اشتیاق منتظر بازگشت به آغوش گرم خانواده است، ناگهان خونش مسموم میشود، برای ولاد چنین رخ میدهد اما او به سرعت خودش را میبخشد، و با لحنی محترمانه میگوید:"من به هوا نیاز دارم... متاسفم."
مدت زیادی از مدت زمان فیلم با صحنههای «سی جی آی/CGI» زیاد از حد تلف میشود، حدود 300 سکانس نبرد در فیلم با همین شیوه وجود دارد که در آنها ولاد از همرزمان جدیدی بهره میجوید مثل هزار خفاش که به قلع و قمع کردن دشمنان کمک میکنند.در کنار اینها، او خودش را درگیر مشکلاتی میبیند که گریبانگیر خونآشامها میشود، همچون حساسیت به نقره و واکنش آزاردهنده نسبت به نور خورشید.مورد اول در یک نبرد حساس توسط سلطان مِهمِد مور سواستفاده قرار میگیرد، و او از هزاران سکه از جنس نقره برای متوقف کردن خونآشامها استفاده میکند. کارگردان فیلم «گری شور» در اولین تجربهاش، از خود کمی استعداد برای سکانسهای اکشن نشان داده است، و در آن راه از روشهای مختلفی استفاده کرده مثلاََ دیدگاه ولاد در رابطه با جنگ که در صحنههای مختلفی مورد استفاده قرار میگیرند والبته به هرچه بدتر شدن فیلم کمک میکند.فیلمنامهی آشفتهی «مت سِزاما» و «بورک شارپلس» نیز از نظر تجدیدنظرکردن قهرمانش در رفتارش، توجه زیادی به فیلم «خبیث» داشته که البته به نظر نمیرسد قهرمان این داستان حماسی همچون کابوسی ترسناک برای کودکان آن دوران بوده باشد.یک پس درآمد از داستان هم در زمان حال روایت میشود، جایی که ولاد با بدلی از همسرش در لباسهایی امروزی مواجه میشود، که این موقعیت را برای ساخت یک دنباله برای فیلم با نامی همچون "بگذارید بازی آغاز شود" هموار میکند، امری که برای استدیو مطبوع است.البته بیشتر نیاز است تا مثل فیلم «من، فرانکنشتاین/I, Frankenstein» که اخیراََ اکران شد و بهشدت هم به اثری منفور تبدیل شد، این فیلم هم بیشتر مورد ارزیابی قرار گیرد.
منبع : سایت نقد فارسی