06-10-2014، 0:18
ﭼﺮﺍ ﺩﯾﻮﻭﻧﮕﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻧﻤﯿﺎﺩ؟
ﻣﺜﻼ ﺑﮕﻦ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻧﺴﺒﺘﯽ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺩﺍﺭﯼ؟ ﻣﻨﻢ ﺑﮕﻢ ﺩﯾﻮﻭﻧﺸﻢ..
وَ با هَمِـﮧ ے بـدیهایَـمـ ، تَرڪَـمـ نَکُنَـد .. .
اِنـصـــآفــــ نـیـستــــــ دُنـیــآ آنـقـَـدر کـوچَـکـــــ بـآشـَــد
کــه آدَمـ هــآی تـکـرآری رآ روزی صـَـد بــآر بــِبـیـنــی
و آنـقـَـدر بـُزرگــــــ بــآشَــد
کــه نـَتـَـوآنـی آن کَـسـی رآ کـه دلـَتـــــ مـیـخواهــَـد،
حـَـتــی یـِکــــ بــآر بـبــیـنــــی...!!
آدمها فراموش نمیکنند
فقط دیگر ساکت میشوند... همین
آدم که غمگین می شود
خودش را جدا می کند از جمع
که مبادا آسیبی به خوشی های دیگران بزند
مورد فراموشی قرار می گیرد
و تنها تر و تنها تر می شود
آنچنان در تنهایی خود غرق می شود
که دیگر با هیچ تلنگری بر نمی خیزد
و این آغاز تلخ یک پایان است
ﻣﺜﻼ ﺑﮕﻦ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻧﺴﺒﺘﯽ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺩﺍﺭﯼ؟ ﻣﻨﻢ ﺑﮕﻢ ﺩﯾﻮﻭﻧﺸﻢ..
اینو همیشه به خودت بگو...
سرم بالاست چون بالا سرم\\\\\\\"خدا\\\\\\\"ست
سرم بالاست چون بالا سرم\\\\\\\"خدا\\\\\\\"ست
برای حرفی که میزنی فکر کن
چون دلی که بشکند صدایش را نمیفهمی
ولی نفرینش به زمین می اندازدت
چون دلی که بشکند صدایش را نمیفهمی
ولی نفرینش به زمین می اندازدت
פֿودҐ را בوست دارَҐ
اَز روزے ڪـﮧ دریافتِـﮧاَҐ ،
جُز פֿودҐ ڪَســے را نَـدارَҐ ڪـﮧ درکــــمـ کنــــد ،
دلـدارے اَمـ بـِدهَـد، بَرایَـمـ آواز بِـפֿوانَـد،
اَز روزے ڪـﮧ دریافتِـﮧاَҐ ،
جُز פֿودҐ ڪَســے را نَـدارَҐ ڪـﮧ درکــــمـ کنــــد ،
دلـدارے اَمـ بـِدهَـد، بَرایَـمـ آواز بِـפֿوانَـد،
وَ با هَمِـﮧ ے بـدیهایَـمـ ، تَرڪَـمـ نَکُنَـد .. .
اَز وَقتـے פֿودҐ را دوست دارَҐ ،
که دیگَر تَنهآ نیستَـمـ ...
که دیگَر تَنهآ نیستَـمـ ...
اِنـصـــآفــــ نـیـستــــــ دُنـیــآ آنـقـَـدر کـوچَـکـــــ بـآشـَــد
کــه آدَمـ هــآی تـکـرآری رآ روزی صـَـد بــآر بــِبـیـنــی
و آنـقـَـدر بـُزرگــــــ بــآشَــد
کــه نـَتـَـوآنـی آن کَـسـی رآ کـه دلـَتـــــ مـیـخواهــَـد،
حـَـتــی یـِکــــ بــآر بـبــیـنــــی...!!
آدمها فراموش نمیکنند
فقط دیگر ساکت میشوند... همین
آدم که غمگین می شود
خودش را جدا می کند از جمع
که مبادا آسیبی به خوشی های دیگران بزند
مورد فراموشی قرار می گیرد
و تنها تر و تنها تر می شود
آنچنان در تنهایی خود غرق می شود
که دیگر با هیچ تلنگری بر نمی خیزد
و این آغاز تلخ یک پایان است