نوشته ی یک پزشک
نوشته یک پزشک:
دیروز کلینیک بودم پسری اومد اسم یه دخترو رو دستش خالکوبی کرده بود...
گفت:میخوام پاکش کنم.
پرسیدم:اسم کیه؟
گفت:اسم عشقم...میخوام پاکش کنم ی اسم دیگه بنویسم...
گفتم:مگه دوتاهم عشق میشه؟!
گفت:نه یدونس!
پرسیدم:چه عشقیه که بخاطرش درد خالکوبی تحمل کردی؟
گفت:عشقی که دیروز تو دفترخونه ازدواج با عشقش تازه فهمیدم اسمشو بهم دروغ گفته بود!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دخترک کبریت فروش
بعد از سال ها دخترک کبریت فروش را دیدم!
بزرگو زیبا شده بود....
به او گفتم:کبریت هایت کو؟؟
میخواهم این سرزمین را به آتش بکشم!
خنده ی تلخی کرد و گفت:کبریت هایم را نخریدند...
سالهاست که خودم را میفروشم!
نوشته یک پزشک:
دیروز کلینیک بودم پسری اومد اسم یه دخترو رو دستش خالکوبی کرده بود...
گفت:میخوام پاکش کنم.
پرسیدم:اسم کیه؟
گفت:اسم عشقم...میخوام پاکش کنم ی اسم دیگه بنویسم...
گفتم:مگه دوتاهم عشق میشه؟!
گفت:نه یدونس!
پرسیدم:چه عشقیه که بخاطرش درد خالکوبی تحمل کردی؟
گفت:عشقی که دیروز تو دفترخونه ازدواج با عشقش تازه فهمیدم اسمشو بهم دروغ گفته بود!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دخترک کبریت فروش
بعد از سال ها دخترک کبریت فروش را دیدم!
بزرگو زیبا شده بود....
به او گفتم:کبریت هایت کو؟؟
میخواهم این سرزمین را به آتش بکشم!
خنده ی تلخی کرد و گفت:کبریت هایم را نخریدند...
سالهاست که خودم را میفروشم!