25-08-2014، 11:09
چند روز پیش با یکی از دوستام (پسر) رفتیم کافی شاپ دوستم همه میزا پر بود از دختر پسرای که با هم اومدهبودندوجا واسه نشستن نبود یاد اون جوکی افتادم که پسره میره تو کافی شاپ گوشیش رو درمیاره میزاره در
گوشش ومیگه الو بدبخت کجای خواهرت تو کافی شاپ با یه پسرست بعدش هم همه دخترا در میرن گفتم
امتحان کنم شاید جواب داد برای همین به دوستم(پارسا) گفتم بیرون بمونه رفتم تو مثل کسای که تعجب کردن
دهنم رو وا کردم گوشیم رو از جیبم در اوردم زنگ زدم به پارسا و صدای گوشی رو تا آخر بلند کردم که اونا هم
بشنون همین که پارسا گوشی رو برداشت خیلی جدی گفتم
من:الو بدبدخت کجای؟
پارسا:چی شده
من:ببین من الان تو کافی شاپ مهدیم خودت رو زود برسون
پارساحرفم رو قطع کرد)چرا؟
من :خواهرت اینجا با یه پسرست
پارسا خیلی بلند و با عصبانیت و جدی جوری که گوشام کر شد)ببین جلوشون رو بگیر تا بیام دخل هردوتاشون
رو بیارم
من:باشه فقط زود باش
بعدش تا من سرم رو انداختم پاین که گوشیم رو بزارم تو جیبم از 20تا میز 12تاش خالی شد بد بختا عین میگ میگ میدویدن.
با پارسا رفتیم سر یکی از میزا نشستیم قبل از اینکه ما چیزی بگیم مهدی اومد پیشمون
وگفت:زودباشید کدوم دختره بود خواهر کی بود؟
پارسا:هیچکدوم خالی بستیم خواستیم میزا خالی شه.
مهدی: به خاطر هیچ مشتریای من رو میپرونین بلای سرتون بیارم اون سرش نا پیدا
من:ولمون کن بابا برو یه چی بیار بخوریم.
مهدی:چیچی رو ولمون کن باید پول همشون رو بدین
پارسا:ببین منو ممد سر جمع 5تومن بیشتر نداریم بی خیال شو.
مهدی:پول ندارین کار که میتونین بکنین.
من:منظور
مهدی:باید همه ی ظرفا رو تا 3 روز بشورید
خوشت اومد ب3پاس
گوشش ومیگه الو بدبخت کجای خواهرت تو کافی شاپ با یه پسرست بعدش هم همه دخترا در میرن گفتم
امتحان کنم شاید جواب داد برای همین به دوستم(پارسا) گفتم بیرون بمونه رفتم تو مثل کسای که تعجب کردن
دهنم رو وا کردم گوشیم رو از جیبم در اوردم زنگ زدم به پارسا و صدای گوشی رو تا آخر بلند کردم که اونا هم
بشنون همین که پارسا گوشی رو برداشت خیلی جدی گفتم
من:الو بدبدخت کجای؟
پارسا:چی شده
من:ببین من الان تو کافی شاپ مهدیم خودت رو زود برسون
پارساحرفم رو قطع کرد)چرا؟
من :خواهرت اینجا با یه پسرست
پارسا خیلی بلند و با عصبانیت و جدی جوری که گوشام کر شد)ببین جلوشون رو بگیر تا بیام دخل هردوتاشون
رو بیارم
من:باشه فقط زود باش
بعدش تا من سرم رو انداختم پاین که گوشیم رو بزارم تو جیبم از 20تا میز 12تاش خالی شد بد بختا عین میگ میگ میدویدن.
با پارسا رفتیم سر یکی از میزا نشستیم قبل از اینکه ما چیزی بگیم مهدی اومد پیشمون
وگفت:زودباشید کدوم دختره بود خواهر کی بود؟
پارسا:هیچکدوم خالی بستیم خواستیم میزا خالی شه.
مهدی: به خاطر هیچ مشتریای من رو میپرونین بلای سرتون بیارم اون سرش نا پیدا
من:ولمون کن بابا برو یه چی بیار بخوریم.
مهدی:چیچی رو ولمون کن باید پول همشون رو بدین
پارسا:ببین منو ممد سر جمع 5تومن بیشتر نداریم بی خیال شو.
مهدی:پول ندارین کار که میتونین بکنین.
من:منظور
مهدی:باید همه ی ظرفا رو تا 3 روز بشورید
خوشت اومد ب3پاس