امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دیالوگ های ماندگار ( راننده تاکسی )

#2
Travis: I know what you mean. I've got the same problems. I gotta get organized.

Oh little things, like my apartment, my possessions. I should get one of those signs that says, 'One of These Days I'm Gonna Get Organizized.'

Betsy: You mean 'organized'?

Travis: Organeziezd. Organeziezd! It's a joke. (He spells it - incorrectly.) O - R - G - A - N - E - Z - I - E - Z - D.

Betsy: Oh, you mean 'Organizized' like those little signs they have in offices that say 'THIMK.'

تراویس : میدونم منظورت چیه ، منم همین مشکل رو داشتم . منم دارم سازمان یافته میشم چیزهای کوچیک مثل آپارتمانم ،

داراییها . باید یه تابلو بزنم که روش نشوته باشه : من دارم سازمان یافته میشم .

بتسی : منظورت سازمان داده شده است ؟

تراویس : سازمان یافته ، سازمان یافته !! شوخی میکنی ! بذار برات هجی کنم O - R - G - A - N - E - Z - I - E - Z – D

بتسی : آها منظورت سازمان یافته شده است مثل اونایی که توی دفاتر و ادارات مینویسن ؟

( تراویس از این که نتونسته منظورزش رو به بتسی بفهمونه بی خیال میشه و بحث رو عوض میکنه . از بتسی

میپرسه که از جایی که کار میکنه راضیه یا نه ولی بازم توی بحث انتخاباتی کم میاره دوباره بحث رو عوض میکنه تا اینکه بحث به تام ، همکار بتسی کشیده میشه )


▬▬

Travis: I would say he has quite a few problems. His energy seems to go in the

wrong places. When I walked in and I saw you two sitting there, I could just tell

by the way you were both relating that there was no connection whatsoever.

And I felt when I walked in that there was something between us.

There was an impulse that we were both following.

So that gave me the right to come in and talk to you.

Otherwise I never would have felt that I had the right to talk to you or say anything to you.

I never would have had the courage to talk to you.

And with him I felt there was nothing and I could sense it. When I walked in, I knew I was right.

Did you feel that way?

Betsy: I wouldn't be here if I didn't.



تراویس : آره تام زیادی مشکل داره . فکر میکنم انرژیش بد جایی داره استفاده میشه . وقتی که اومدم

داخل و دیدم شما دوتا پیش هم نشسته بودید ، میتونم بگم هیچ رابطه ای بین شما دو تا نبود .

و وقتی که اومدم داخل احساس کردم که یه رابطه ای بین ما هست که هر دومون دارین حسش میکنیم .

و این بود که بهم این حق و جرئت رو داد که بیام و باهات صحبت کنم ، اگر چنین چیزی نبود هیچوقت به خودم

اجازه نمیداد که با تو صحبت کنم . و وقتی که اومدم داخل فهمیدم که اشتباه نمیکنم ، تو هم همین احساس رو داشتی ؟

بتسی : اگر این احساس رو نداشتم الان اینجا نبودم .

Betsy: You know what you remind me of?

Travis: What?

Betsy: That song by Kris Kristofferson. [She's referring to the song Pilgrim Chapter 33.]

Travis: Who's that?

Betsy: A songwriter. 'He's a prophet...he's a prophet and a pusher, partly truth, partly fiction. A walking contradiction.'

Travis: (uneasily) You sayin' that about me?

Betsy: Who else would I be talkin' about?


بتسی : میدونی من رو یاد چی میندازی ؟

تراویس : چی ؟

-اون آهنگ ، آهنگ کریس کریستافرسون .

-اون کیه ؟

-اون نویسنده آهنگه ، یه پیشگویه ، یه بخشی درسته و یه یخشیشون هم افسانه است ( داستان ) . این یه تناقضه .

-داری اینا رو درباره من میگی ؟

-درباره چه کس دیگه ای ممکنه حرف بزنم ؟


▬▬

I called Betsy again at her office and she said maybe we'd go to a movie together after

she gets off work tomorrow. That's my day off. At first she hesitated but

I called her again and then she agreed. Betsy, Betsy. Oh no,

Betsy what? I forgot to ask her last name again. Damn. I got to remember stuff like that.

من دوباره به بتی زنگ زدم و اون گفت شاید بتونیم بعد از کارش با هم بریم سینما فیلم ببینیم .

اون روز روز تعطیل منه ،اولش موافق نبود ولی دوباره بهش زنگ زدم و اون موافقت کرد . بتسی ، بتسی

،وای نه بتسی چی ؟ دوباره یادم رفت ازش فامیلش رو بپرسم . لعنتی باید همچین چیزهایی یادم بمونه .

▬▬


Travis: I'm one of your biggest supporters, you know. I tell everybody that comes in this taxi that they have to vote for you.

Palantine: Why thank you - (Pleased, he glances to check Travis' picture, identification and license posted in the rear seat) - Travis.

Travis: I'm sure you're gonna win sir. Everybody I know is gonna vote for ya.

You know in fact, I was gonna put one of your stickers in my taxi but you know, the company said it was against their policy.

But they don't know anything, you know. They're a bunch of jerks.

Palantine: Let me tell you something.

I have learned more about America from riding in taxi cabs than in all the limos in the country...

Can I ask you something Travis?

Travis: Sure.

Palantine: What is the one thing about this country that bugs you the most?

Travis: Well I don't know, you know. I don't follow political issues that closely sir. I don't know.

Travis: Well. (He thinks) Whatever it is, you should clean up this city here, because this city here is like an open sewer you know.

It's full of filth and scum. And sometimes I can hardly take it.

Whatever-whoever becomes the President should just (Travis honks the horn) really clean it up.

You know what I mean? Sometimes I go out and I smell it, I get headaches it's so bad, you know...

They just never go away you know...It's like...I think that the President should just clean up this whole mess here.

You should just flush it right down the f---in' toilet.


تراویس : شما چار پالنتاین همون نامزد انتخاباتی هستید ؟ من از طرفداران پر و پا قرص شما هستم ،

من به هر کس که میاد توی این تاکسی میگم باید به شما رای بده .

پالنتاین : ممنونم ، تراویس .

-من مطمئنم که تو موفق میشی ، هرکس رو که میشناسم میخواد به شما رای بده . حتی میخواستم یکی

از تابلوهای انتخاباتی شما رو توی تاکسی خودم بذارم .اما میدونی شرکت گفت این مغایر سیاستهاشونه

ولی اونا که چیزی نمیفهمن ، همشون یه مشت احمقن .

-بذار یه چیزی رو بهت بگم ، من توی تاکسی ها بیش تر از توی لیموزین ها درباره آمریکا یاد گرفتم .

تراویس : واقعا ؟ راستش من مسائل سیاسی رو زیاد دنبال نمیکنم دقیقا نمیدونم چی بگم . این شهر باید پاک بشه

چون این شهر مثل فاضلاب میمونه شده پر از آشغال و کثافت . بعضی وقت ها خیلی سخت میتونم درکش کنم . هر کس که

رئیس جمهور میشه باید تمیزش کنه میدونی چی میگن ؟ بعضی وقتها میرم بیرون و بو رو حس میکنم ، سرم درد میگیره ،

خیلی احساس بدیه مثل اینکه هیچوقت نمیخوان از بین برن . رئیس جمهور باید کل شهر رو تمیز کنه باید سیفون اون توالت لعنتی رو بکشه .


▬▬

Hello Betsy. Hi, it's Travis. How you doin'? Listen, uh, I'm,

I'm sorry about the, the other night. I didn't know that

was the way you felt about it. Well, I-I didn't know that was the way

you felt. I-I-I would have taken ya somewhere else. Uh, are you feeling better or oh

you maybe had a virus or somethin', a 24-hour virus you know. It happens. Yeah, umm, you

uh, you're workin' hard. Yeah. Uh, would you like to have, uh, some dinner, uh with me in the next,

you know, few days or somethin'? Well, how about just a cup of coffee? I'll come by the, uh,

headquarters or somethin', we could, uh...Oh, OK, OK. Did you get my flowers in the...?

You didn't get them? I sent some flowers, uh...Yeah, well, OK, OK. Can I call you again?

Uh, tomorrow or the next day? OK. No, I'm gonna...OK. Yeah, sure, OK. So long.


تراویس درحال مکالمه تلفنی با بتسی :

سلام بتسی ، سلام من تراویسم . حالت چطوره ؟ گوش کن من ، من واقعا بابت اون شب متاسفم .

نمیدونستم که تو درباره تون همچین احساسی داشتی . خب اگر میدونستم میبردتم یه جای دیگه

تا یه فیلم دیگه ببینیم .الان حالت بهتره یا ... شاید الان حالت خوب نباشه .پیش میاد تو به سختی کار میکنی . دوست داری

تو همین چندروزه با هم شام بخوریم ؟ خب نظرت درباره یه فنجون قهوه چیه ؟ میتونیم .... باشه باشه گل هایی که برات فرستادم رو گرفتی ؟

به دستت نرسید ؟ من برات گل فرستادم ... خیلی خب باشه باشه میتونم دوباره بهت زنگ بزنم ؟ فردا یا روزهای دیگه ؟ باشه خیلی خوب ... باشه .

▬▬

I tried several times to call her, but after the first call,

she wouldn't come to the phone any longer. I also sent flowers but with no luck.

The smell of the flowers only made me sicker. The headaches got worse. I think I got stomach cancer. I shouldn't complain though.

You're only as healthy, you're only as healthy as you feel. You're only as...healthy...as...you...feel.

من چندبار دیگه سعی کردم بهش زنگ بزنم ولی بعد از اون تماس دیگه جوابم رو نداد .

براش گل هم فرستادم ولی شانسی نداشتم . بوی اون گلها فقط حالم رو بدتر میکرد .سردردهام بدتر میشدن .

فکر کنم سرطان معده گرفتم . من هیچ شکایتی ندارم . تو اونقدر که ، تو اونقدر که خودت فکر میکنی سلامتی .

تو اونقدر ... سالمی... که ... خودت ... حس میکنی

▬▬

I realize now how much she's just like the others - cold and distant, and many people are like that. Women for sure. They're like a union.

حالا میفهمم که اون چقدر مثل بقیه بوده . خشک و سرد مثل خیلی آدم های دیگه زن ها همشون مثل هم هستن .

Loneliness has followed me my whole life. Everywhere. In bars, in cars, sidewalks, stores,

everywhere. There's no escape. I'm God's lonely man. (Travis is seen writing in his journal.)

June 8th. My life has taken another turn again. The days can go on with regularity over and over, one day indistinguishable

from the next. A long continuous chain. Then suddenly, there is a change.

(Behind him on the wall is his "One of These Days, I'm Gonna Get Organiz-ized" sign.)

تنهایی همیشه تو زندگیم دنبال من بوده . توی بارها ( کافه ) ، توی ماشین ها ، پیاده روها ،

فروشگاه ها ، همه جا . هیچ راه فراری نیست ، من مرد تنهای خدا هستم . 8 ژوئن ، زندگی من ورق دیگری خورد .

روزها با نظم و قائده پشت سر هم میگذرن ، هر روز مثل روز قبل یه زنجیز طولانی از روزها . تا اینکه یکدفعه یه تغییری ایجاد میشه .

( کنار تراویس روی دیوار بر روی تابلویی نوشته شده : یکی از همین روزها منم سازمان یافته میشم )

▬▬


June 29th. I gotta get in shape now. Too much sittin' is ruinin' my body.

Too much abuse has gone on for too long. From now on, it will be fifty push-

ups each morning, fifty pull-ups. (He passes his stiff arm through the flame of a gas

burner without flinching.) There'll be no more pills, there'll be no more bad food,

no more destroyers of my body. From now on, it will be total organization. Every muscle must be tight.

29 ژوئن ، باید به شکل بدنم برسم ، زیادی نشستن هیکلم رو از ریخت انداخته . از امروز ،

هر صبح 50 تا شنا میرم . 50 تا ، دیگه قرص و غذای آشغال نمیخورم ، هیچ چیزی که به بدنم صدمه بزنه .

از امروز با یک مدیریت کامل هر عضله بدنم ، باید مبارزه بکنم .

▬▬

The idea had been growing in my brain for some time. True force. All the king's men cannot put it back together again .

این ایده چندوقتی بود توی ذهنم شکل گرفته بود . نیروی حقیقی ، تمام مردان شاه ( رئیس جمهور ) هم نمیتونن اونو دوباره سرجاش برگردونن

▬▬


Yeah. Huh? Huh? Huh? (I'm) faster than you, you f--kin' son of a...I saw you comin',

you f--k, s--t-heel. I'm standin' here. You make the move. You make the move.

It's your move. (He draws his gun from his concealed forearm holster.)

Don't try it, you f--ker. You talkin' to me? You talkin' to me? You talkin' to me?

(He turns around to look behind him.) Well, who the hell else are you talkin' to?

You talkin' to me? Well, I'm the only one here. Who the f--k do you think you're talkin' to?

Oh yeah? Huh? OK. (He whips out his gun again.) Huh?

تراویس در آپارتمان در حال تمرین هفت تیرکشی روبروی آینه :

آره ها ؟ ها ؟ ( اسلحه را بیرون میاره ) از تو سریع تر بودم . حرومزاده لعنتی .

دیدم که داری میای عوضی آشغال . من اینجا وایسادم تو یه حرکتی بکن . تو حرکت کن . نوبت توئه .

( تراویس اسلحه را از غلاف بیرون میاره ) سعی نکن بهم کلک بزنی .

داری با من حرف میزنی ؟ داری با من حرف میزنی ؟ داری با من حرف میزنی ؟ پس با کی داری حرف میزنی ؟

داری با من حرف میزنی ؟ خب من تنها کسی هستم که اینجاست . فکر میکنی داری با کی حرف میزنی ؟ آره ؟ ها ؟ خیلی خب .

( تراویس دوباره اسلحه را از غلاف بیرون میاره ) ها ؟

▬▬


Listen you f--kers, you screwheads. Here's a man who would not take it anymore.

Who would not let...Listen you f--kers, you screwheads. Here's a man who would

not take it anymore. A man who stood up against the scum, the c--ts, the dogs, the filth,

the s--t, here is someone who stood up. (A close-up of his diary entry, "Here is,"

is followed by three erratic dots.) HERE IS --- (He draws his gun.) You're dead.

تراویس نیمرخ است و سعی دارد در حین صحبت کردن از نیمرخ به تمام رخ برگردد :

گوش کنید عوضی ها ، کله خراب ها . اینجا مردی هست که دیگه تحمل نداره کسی که دیگه اجازه نمیده ....

گوش کنید عوضی ها ، کله خراب ها اینجا مردی هست که دیگه تحمل نداره . کسی که بر علیه تفاله ها و کثافت ها ایستاده .

آشغال ها ، سگ ها ، عوضیها ، مفسدها ، اینجا کسی هست که جلوی شما می ایسته . اینجاست

( تصویر روی تراویس در آینه بازمیگردد که اسلحه اش را بیرون آورده ) . تو دیگه مردی ....

▬▬

Dear Father and Mother:

July is the month I remember which brings not only your wedding anniversary but also

Father's Day and Mother's birthday. I'm sorry I can't remember the exact dates,

but I hope this card will take care of them all. I'm sorry again I cannot send you my

address like I promised to last year. But the sensitive nature of my work for the government

demands utmost secrecy. I know you will understand. I am healthy and well and making lots of money.

I have been going with a girl for several months and I know you would be proud if you could see her.

Her name is Betsy but I can tell you no more than that

پدر و مادر عزیزم :

جولای ماهی است که نه تنها یادآور جشن ازدواج شماست بلکه ماه تولد هردوی

شما هم هست . میبیخشید ولی نمیتونم تاریخ دقیق تولدتون رو به یاد بیارم اما امیدوارم این

کارت برای هردوشون کافی باشه . بازم متاسفم که نمیتونم آدرسم رو بهتون بدم ، همونطور که پارسال قول دادم .

ولی شغل حساس من در دولت چنین اجازه ای رو بهم نمیده ، میدونم که متوجه هستید . من صحیح و سالم هستم و پول زیادی درمیارم .

من چند ماهی با دختری رابطه داشتم و میدونم که اگر ببینیدش بهش افتخار میکنید . اسمش بتسیه ولی بیش تر از این نمیتونم دربارش بهتون بگم .

▬▬


Now I see it clearly. My whole life is pointed in one direction. I see that now. There never has been any choice for me.

حالا به وضوح میتونم ببینم که تمام زندگیم به یک هدف ختم میشده . حالا میفهمم . دیگه هیچ انتخاب دیگه ای برام نمونده

▬▬


Betsy: Hello, Travis.

.Travis: Hello. (Long pause as they exchange looks in the rear-view mirror)

I hear Palantine got the nomination

Betsy: Yeah. It won't be long now. Seventeen days.

Travis: I hope he wins.

Betsy: I read about you in the papers. How are you?

Travis: Oh, it was nothin' really. I got over that. Papers always blow these things up. Just a little stiffness. That's all.

(The cab arrives at her destination and she steps out, speaking to him through the open, driver side window.)

Betsy: Travis? How much was it?

Travis: So long...

بتسی : سلام تراویس .

تراویس : سلام . ( تراویس نگاه رضایتمندانه ای به آینه و چهره زیبای بتسی میکند ) کاندید شدن پلانتین رو شنیدم .

بتسی : آره زیاد طول نمیکشه ، هفده روز .

تراویس : امیدوارم ببره .

بتسی : توی روزنامه ها دربارت خوندم ، حالت چطوره ؟

تراویس : ( در حالیکه به چهره زیبای بتسی در آینه مینگرد ) اوه چیز خاصی نبود از پسش براومدم .

روزنامه ها همیشه اینجور چیزا رو خیلی بزرگ میکنند . کار کوچیکی بود ، همین .

تاکسی به مقصد رسیده ، تراویس کنار میزند و بتسی از بیرون ماشین و پنجره راننده :

تراویس ، چقدر شد .

تراویس : هیچی .

( این دو دیالوگ آخر اینطور که شنیده میشود در بالا آمده اما در دیالوگ و زیرنویس فیلم جور دیگری ترجمه شده من فکر میکنم عبارت بالا صحیح باشد . )

▬▬

فیلم فا : من سعی کردم بهترین دیالوگ ها و تاثیر برانگیزترین آنها رو انتخاب کنم

موفق باشید
  Do ɴoт dαre тo ѕтop мe jυѕт ιɴ cαѕe ѕoмeoɴe ѕтopped мe دیالوگ های ماندگار ( راننده تاکسی )
پاسخ
 سپاس شده توسط Mohammad 77 ، βΑllεяiηΑ♡ ، ♥h@di$♥ ، *ʙᴇsᴛ ғʀɪᴇɴᴅs ғᴏʀ ᴇᴠᴇʀ* ، _PαяαиÐ_ ، ρѕуcнσραтн ، پریسیما ، negar *


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: دیالوگ های ماندگار ( راننده تاکسی ) - Ƒαкє ѕмιƖє - 07-08-2014، 11:10

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  دیالوگ های زیبا کلاه قرمزی و پسرخاله
  دیالوگ های ماندگار فیلم های معروف !
  دیالوگ های ماندگار و خنده دار باب اسفنجی
  دیالوگ‌های ماندگار Rick and Morty
  دیالوگ های زیبای سریال ✘شــــﮫرزإد✘
  دوبلورها گرفتار پول تاکسی و ناهارشان هستند!
Star ۩ ♠تعدادی دیالوگ از بهترین فیلم های سینما ۩ ♠
  دیالوگ های ماندگار و عاشقانه فیلم کازابلانکا
  دیالوگ جوکر{تصویری}
  پیچیده ترین دیالوگ های سینما

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان