اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گفتگو های کودکانه با خدا

#1
*** این نامه ها از طرف دختربچه های خارجی است به خدا ***

خدای عزیز !!
به جاي اينكه بگذاري مردم بميرند و مجبورباشي آدماي جديدبيافريني،چرا كساني راكه هستند،حفظ نميكني؟
امي



خداي عزيز !
شايد هابيل وقابيل همديگر را نميكشتند اگرهركداميك اتاق جداگانه داشتند در مورد منو برادرم كه مؤثر بوده .
لاري

خداي عزيز !
اگريكشنبه ، مراتوي كليسا تماشا كني ، كفشهاي جديدم رو بهت نشون ميدم .
ميگي

خداي عزيز !
شرط ميبندم خيلي برات سخت است كه همه آدمهاي روي زمين رو دوست داشته باشي . فقط چهار نفر عضو خانواده من هستند ولي من هرگز نميتوانم هم چين كاري كنم .
نان

خداي عزيز !
درمدرسه به ماگفته اندكه تو چكار ميكني،اگرتو بري تعطيلات،چه كسي كارهايت راانجام ميدهد؟
جين

خداي عزيز !
آيا تو واقعاً نامرئي هستي يا اين فقط يك كلك است؟
لوسي

خداي عزيز !
اينحقيقت داره اگربابام ازهمان حرفهاي زشتي كه تو بازي بولينگ ميزند ، تو خانه هم استفاده كند،به بهشت نميرود؟
آنيتا

خداي عزيز !
آيا تو واقعاً ميخواستي زرافه اينطوري باشه يا اين كه اين یك اتفاق بود؟
نورما

خداي عزيز !
چهكسي دور كشورها خط ميكشد؟
جان

خداي عزيز !
منبه عروسي رفتم وآنها تو كليساهمديگررابوسيدند . اين ازنظرتو اشكالي نداره؟
نيل

خداي عزيز !
آيا تو واقعاً منظورت اين بوده كه (( نسبت به ديگران همانطور رفتاركن كه آنهانسبت به تو رفتار ميكنند؟ )) اگراينطورباشد،من بايد حساب برادرم رابرسم .
دارلا

خداي عزيز !
بهخاطربرادركوچولويم ازتومتشكرم،اماچيزي كه من به خاطرش دعا كرده بودم،يك توله سگ بود .
جويس

خداي عزيز !
وقتي تمام تعطيلات باران باريد ،پدرم خيلي عصباني شد . او چيزهايي درباره ات گفت كه ازآدمها انتظارنميرودبگويند . به هرحال،اميدوارم به اوصدمه اي نزني

.
دوست تواما نميخواهم اسمم روبگم
خداي عزيز !
لطفاً برام يه اسب كوچولو بفرست . من فبلاً هيچ چيز از تو نخواسته بودم ميتواني درباره اش پرس و جو كني .
بروس

خداي عزيز !
برادرم نيك موش صحرايي است . تو بايد به اون دم هم ميداديها ! ها !
دني

خداي عزيز !
فكر ميكنم منگنه يكي ازبهترين اختراعاتت باشد .
روث

خداي عزيز !
من هميشه در فكر تو هستم حتي وقتي كه دعا نميكنم .
اليوت

خداي عزيز !
ازهمه كساني كه براي توكارميكنند،من نوح و داود را بيشتردوست دارم .
راب

خداي عزيز !
من دوست دارم شبيه آن مردي كه درانجيل بود، 900 سال زندگي كنم .
باعشقكريس

خداي عزيز !
ما خوانده ايم كه توماس اديسون نور را اختراع كرد . اما تو كلاسهاي ديني يكشنبه ها به ما گفتند تو اين كار رو كردي . بنابراين شرط ميبندم او فكر تو را دزديده .
بااحترامدونا

خداي عزيز !
آدمهاي بدبه نوح خنديدند تواحمقي چون روي زمين خشك كشتي ميسازي اما اون زرنگ بود . چون توروفراموش نكرد . من هم اگر جاي اون بودم همين كاروميكردم .
ادي

خداي عزيز !
لازمنيست نگران من باشي . من هميشه دوطرف خيابان رانگاه مي كنم .
دين

خداي عزيز !
فكرنميكنم هيچكس ميتوانست خدايي بهترازتوباشد . ميخوام اينو بدوني كه اين حرف وبه خاطراين كه الان توخدايي،نميزنم .
چارلز

خداي عزيز !
هيچ فكر نميكردم نارنجي وبنفش به هم بيان . تا وقتي كه غروب خورشيدي روكه روز سه شنبه ساخته بودي،ديدم،معركه بود .
اجين

خدای عزیز

اکنون که برای تو مینویسم دیگر ان کودک سالها پیش نیستم.ان زمان به زیبایی های بسیاری میاندیشیدم.به همه انچه که در اطرافم بود.برایم کوچکترین چیزها زیبا بود :با لبخندی شاد میشدم با عروسکی در اسمان پرواز میکردم.قصه های مادر بزرگم شیرین ترین حکایت های زندگی برایم بود.به پارک که میرفتم گویی وارد بهشت تو شده بودم.وقتی مادرم غذای مورد علاقه ام را میپخت انگار دنیا را بهم میدادند.وقتی نگاههای ر مهر مامان و بابا را میدیدم وقتی حس میکردم همه دوستم دارند.توجه همه را جلب میکردم.وقتی یه کلمه میگفتم و بابا شروع میکرد به قربون صدقه رفتن و......
انروزها شاید نگاهم محدود به همین چیزها بود ولی در عمق همه انها فقط تو را میدیدم.چون ته دلم میگفتم خدایا میدونم همش از توه.شادی تو قلبم فقط تو را صدا میکرد.هر هدیه ای که میرسید میدونستم که از طرف توست.تو ای خدای مهربونم.
اما الان دیگه بزرگ شدم کودک دیروز نیست اما.........
حسرت کودکی ام هنوز با منه.چون انموقع تو را تو همه وجودم حس میکردم و حالا حس میکنم از تو دور شدم.ان موقع هر وقت دعا میکردم خیلی چیزها بود که ازت میخواستم:اون عروسک قشنگه که تو ویترین مغازه جلوی خونه مون بود یه دوچرخه یه کتاب که توش پر عکس باشه یه اتاق پر از اسباب بازی یه جشن تولد با شکوه با حضور همه دوستام...تو همه اینا اسم تو نبود ولی تو تو همه انها بودی .میدونستم که هر چی دارم تو بهم دادی هر چی بهم میدی از لطفته.تو تو همه زندگی ام حضور داشتی .لحظه لحظه باهام بودی حتی اگه بلد نبودم درست تو را صدا کنم درست عبادتت کنم درست شکرت کنم
اما امروز حس میکنم تو این دنیا خیلی چیزها دارم ولی تو را ندارم.من میخوام وجودم فقط تو باشی.میخوام فقط به تو فکر کنم.فقط تو تو قلبم باشی .خدایا من فقط تو را میخوام
خدایا من همون کودک دیروزم که تو را گم کرده ام.ولی این دوری خیلی عذابم میده.میشه کمکم کنی پیدات کنم.از بیراهه ها خسته شدم.خدایا نورت را در قلبم روشن کن تا دیگه راه را گم نکنم.من بدون تو هیچم.هویتی ندارم.من فقط تو را میخوام
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ƊЄƤƦЄƧƧЄƊ

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
گفتگو های کودکانه با خدا
پاسخ
 سپاس شده توسط キム尺刀ム乙 ، Iran Girl
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
گفتگو های کودکانه با خدا - ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ - 24-07-2014، 12:53

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  آنجا كه بنده رودررو با خدا گفتگو مي‌كند
  ♥گفتگو باخدا1♥
  گفتگو یه دختر با خدا

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان