اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

چه کسی جرقه های انقلاب را در دل رهبر انداخت؟

#1
شهید نواب صفوی همان روحانی عطر فروش کوچه‌های نجف است که امروز نامش بر یکی از خیابانهای پایتخت نقش بسته است. شهیدی که به گفته آیت الله خامنه ای رهبرمعظم انقلاب اسلامی اولین جرقه‌های انقلابی را در دل من و سایر انقلابیون انداخت.

در محله خانی آباد تهران است. مادر نامش را سید مجتبی گذاشت و نام خانوادگی مادر هم به خواسته خود سید مجتبی کنیه اش شد ولی بعد از مدتی از داشتن نعمت پدر بی نصیب ماند. سید مجتبی نواب صفوی دوران دبستانش را در دبستان حکیم نظامی و دوران دبیرستان در مدرسه صنعتی آلمانی ها به رشته مکانیک روی آورد.
چه کسی جرقه های انقلاب را در دل رهبر انداخت؟
بعد تحصیل را نیمه کاره رها کرد و در 1322 هـ . ش برای کار به آبادان رفت و در شرکت نفت آبادان استخدام شد. به دنبال سخنرانی نواب، اغتشاش کارگران و درگیری آنان با مسئولان انگلیسی، وی تحت تعقیب قرار‌گرفت و به نجف رفت. نواب صفوی در نجف به فراگیری علوم دینی مشغول شد و نزد علامه امینی ، حاج آقا حسین قمی و آقا شیخ‌محمد تهرانی، فقه، اصول و تفسیر آموخت.
ماجرای اقدام نواب صفوی برای ترور "کسروی"
شاید این پرسش در ذهن جوانان امروزی باشد که چرا فردی به نام "کسروی" توسط گروه نواب صفوی ترور شد؟ پاسخ این است که احمد کسروی از جمله افرادی بود که خط معارض و مهاجم علیه اسلام تشیع را دنبال می کرد. او نه تنها در کتاب «شیعی گری» به روحانیت، مقدسات اسلامی، پیشوایان مذهب تشیع و امامان بحق و معصوم علیهم السلام حمله می کرد، بلکه در کتابهای صوفی گری، بهایی گری، مادی گری و حتی تاریخ مشروطیت، مقدسات دینی و روحانیت را مورد حمله قرار داد. 
وی در زمان دولت مصدق به مخالفت با وی برخواست که در این میان آیت‌الله کاشانی نیز جانب مصدق را گرفت و در نتیجه تا پایان نخست وزیری مصدق در زندان بود. نواب صفوی، پس از آزادی از زندان، طی اعلامیه‌ای جمعیت فدائیان اسلام را تشکیل داد. وی در این اعلامیه برادری، استقامت و اتحاد را خط کلی جنبش فدائیان اسلام و رسیدن به حاکمیت اسلام و قرآن را هدف اصلی جنبش وشهادت ، انتقام و قصاص را روش اصلی مبارزه معرفی کرد. در این دوران احمد کسروی کتاب«شیعیگری» را نوشت وکتب ادعیه شیعه و کتب سهروردی را تحت عنوان «جشن کتاب‌سوزان» آتش ‌زد و این عمل خود را «پاک‌دینی» نام نهاد. در نهایت علامه امینی و حاج آقا حسین قمی از مراجع نجف حکم ارتداد کسروی را صادر کردند. از این رو جمعی از علماء نجف از جمله علامه امینی،آیت‌الله خویی و آیت‌الله سید‌اسدالله مدنی، نواب را که داوطلب مبارزه با کسروی بود، مأمورکردند تا کسروی را از دین‌ستیزی بازدارد. وی پس از چند جلسه بحث و گفتگو با کسروی، وی را عنصری بی‌دین یافت. در نتیجه به کمک سراج انصاری، قاسم اسلامی، مهدی شریعتمداری و برخی دیگر «جمعیت مبارزه با بی‌دینی» را تشکیل داد. اما این جمعیت علیرغم تماس‌ها و مذاکرات متعدد، نتوانست کسروی را از دین ستیزی بازدارد.
نواب صفوی پس از آنکه در آخرین دیدار خود با کسروی، توسط او و گروه مسلح همراهش تهدید شد، مصمم گردید وی را از میان بردارد. او کسروی را در 23 اردیبهشت 1324 در میدان حشمتیه تهران ترور کرد، اما کسروی زنده ماند و نواب را دستگیر و زندانی نمودند. وی پس از دو ماه به درخواست علمای ایران و نجف، با قید کفالت آزاد گردید. نواب طوماری تنظیم کرد و خواستار محاکمه کسروی به جرم توهین به مقدسات اسلامی شد. از آنجا که به حکومت پهلوی معتقد نبود تصمیم به ترور او گرفت. در 20 اسفند1324 هـ .ش سید علی‌محمد امامی و سید حسین امامی به همراه نه نفر دیگر از فداییان اسلام ، کسروی را در کاخ دادگستری ترور کرده و او را به همراه منشی‌اش به قتل رساندند. به دستور نواب صفوی، فدائیان اسلام، سپهبد علی رزم‌آرا، نخست‌وزیر ایران را در 16 اسفند 1329هـ.ش ترور کردند. همچنین این گروه در ترور حسین علاء ناموفق عمل نمودند.
تشکیل جمعیت فدائیان اسلام
نواب صفوی پس از چهار سال اقامت در نجف به دستور آیت‏ اللَّه سیدابوالحسن اصفهانی جهت مبارزه با کجروی‏های کسروی به ایران آمد و با تشکیل "جمعیت فداییان اسلام" به مبارزه با بدخواهان و بداندیشان پرداخت. ترور وابستگان استعماری مانند احمد کسروی، عبدالحسین هژیر، علی رزم‏ آرا و حسین علاء از جمله فعالیت‏های سیاسی این جمعیت بود.
چه کسی جرقه های انقلاب را در دل رهبر انداخت؟
 محورهای فکری فعالیت‌های سیاسی نواب صفوی
به‌طور کلی می‌توان محور فکری فعالیت‌های سیاسی نواب صفوی و گروه فدائیان اسلام را در سه مورد ذیل دسته‌بندی کرد:
1. انتقاد نسبت به برداشت‌های خرافی از دین: نواب در این باره معتقد است که «سالیان درازی است که پرده‌های شومی بر روی حقایق نورانی اسلام به رنگ‌های مختلف کشیده شده و از تابش اشعه‌ی نورانی آن حتی بر افکار و دل‌های فرزندان اسلام و ملل اسلامی جهان جلوگیری کرده است.» در نظر وی اسلام دین عمل و تحرک است و تنها در روضه، گریه و زاری خلاصه نمی‌شود.
2.دومین محور فکری، اعتقاد به آمیختگی دین با سیاست و نیز انتقاد به پرهیز روحانیان از دخالت در عرصه‌ی سیاسی است. به اعتقاد وی، جدا انگاشتن دین از سیاست در میان روحانیان، روح خمودگی و بی‌اعتنایی نسبت به‌مسائل جامعه و خودسری‌های حکومت در سرنوشت امت مسلمان را پرورده بود.
3. سومین محور فکری که از اهمیت خاصی برخوردار می‌باشد، برپایی «حکومت اسلامی» است. فدائیان با رهبری نواب، نخستین تشکلی بود که حکومت اسلامی را فریاد می‌زد. اینان اجرای احکام دستورات اسلامی را منوط و مشروط به حکومت اسلامی می‌دانستند. فدائیان هرچند سخن از تشکیل و استقرار حکومت اسلامی می‌زدند ولی ساختار چنین حکومتی را روشن نمی‌کردند. در واقع آنها تصویر روشن و مناسبی از آنچه که «حکومت اسلامی» می‌نامیدند نداشتند.
اولین جرقه های انگیزش انقلابی اسلامی به وسیله ی نواب در من به وجود آمد
 آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب درباره شهید نواب صفوی می فرمایند: باید گفت که اولین جرقه های انگیزش انقلابی اسلامی به وسیله ی نواب در من به وجود آمد و هیچ شکی ندارم که اولین آتش را در دل ما نواب روشن کرد. 
آیت الله خامنه ای در بیان خاطره ای از نواب صفوی فرموده اند: من شاید پانزده یا شانزده سالم بود که شهید "نواب صفوی" به مشهد آمد. ایشان برای من، خیلی جاذبه داشت و به کلی مرا مجذوب خودش کرد. هر کسی هم که آن وقت در حدود سنین ما بود، مجذوب نواب صفوی می شد؛ از بس این آدم، پرشور و بااخلاص، پر از صدق و صفا و ضمناً شجاع و صریح و گویا بود. من می توانم بگویم که آن جا به طور جدّی به مسائل مبارزاتی و به آنچه که به آن مبارزه سیاسی می گوییم، علاقه مند شدم. البته قبل از آن، چیزهایی می دانستم. زمان نوجوانیِ ما با اوقات «مصدّق» مصادف بود.
من یادم است در سال 1329 وقتی که مصدّق تازه روی کار آمده بود و مرحوم «آیةاللَّه کاشانی» با او همکاری می کردند مرحوم آیةاللَّه کاشانی نقش زیادی در توجّه مردم به شعارهای سیاسی دکتر مصدّق داشتند لذا کسانی را به شهرهای مختلف می فرستادند که برای مردم سخنرانی کنند و حرف بزنند. از جمله در مشهد، سخنرانانی می آمدند. من دو نفر از آن سخنرانان و سخنرانیهایشان را کاملاً یادم است. آن جا با مسائل مصدّق آشنا شدیم و بعد، مصدّق سقوط کرد.
در سال 1332 که قضیه 28 مرداد پیش امد کرد، من کاملاً در جریان سقوط مصدّق و حوادث آن روز بودم؛ یعنی من خوب یادم است که اوباش و اراذل، در مجامع حزبی که به دولت دکتر مصدّق ارتباط داشتند، ریخته بودند و آن جاها را غارت می کردند. این مناظر، کاملاً جلوِ چشمم است! بنابراین من مقوله های سیاسی را کاملاً می شناختم و دیده بودم؛ لیکن به مبارزه سیاسی به معنای حقیقی، از زمان آمدن مرحوم نوّاب علاقه مند شدم. بعد از آن که مرحوم نوّاب از مشهد رفت، زیاد طول نکشید که شهید شد. شهادت او هم غوغایی در دلهای جوانانی که او را دیده و شناخته بودند، به وجود آورده بود. در حقیقت سوابق کار مبارزاتی ما به این دوران برمی گردد؛ یعنی به سالهای 1333 و 34 به بعد.



چه کسی جرقه های انقلاب را در دل رهبر انداخت؟


پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
چه کسی جرقه های انقلاب را در دل رهبر انداخت؟ - # αпGεʟ - 20-07-2014، 16:57

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  چهارشنبه سوری قبل از انقلاب
  عاقبت مشروب فروشی در انقلاب 57
  آسیب شناسی انقلاب اسلامی از دیدگاه امام خمینی«قدس سره»
  لاله هاي سرخ انقلاب
  روایتی از آخرین روزهای رهبر فدائیان اسلام
  علل و عوامل انقلاب اسلامى (1)
  چرا انقلاب؛ چرا سقوط شاه؟(2)
  چرا انقلاب؛ چرا سقوط شاه؟ (1)
  ظرفیت‌های تاریخی انقلاب اسلامی ایران در بیداری اسلامی(بررسی ده موج تاریخ معاصر
  نقش محرم در پیروزی انقلاب اسلامی

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان