10-08-2012، 8:02
سه هزار نفر از خونریزان مغول در شهر زنگان (نام زنگان پس از نام شهین به شهر زنجان گفته می شد) باقی ماندند. جنگ در باختر ایران باعث شد دو هزار و هفتصد نفر دیگر از سربازان خونریز مغول هم از شهر خارج شوند و بسوی مرزهای دور روان شوند. در طی یک هفته ۶۷ مرد میهن پرست زنگان کشته شدند. رعب و وحشت بر شهر حاکم بود. سربازان مغول ۲۰۰ پسر زنگانی را بزور به خدمت خویش در آورده و به آنها آموزش های پاسبانی و غیره می دادند.
اما هر روز از تعداد مغول ها کاسته می شد در طی کمتر از ۳۰ روز فقط ۱۲۰ مرد مغول در درون شهر باقی مانده بود و کسی از بقیه آنها خبر نداشت.
دیگر مردان مهاجم پی برده بودند که هر روز عده ای از آنها ناپدید می گردد. بدین منظور تصمیم گرفتند از شهر خارج شوند و در بیرون شهر اردو بزنند.
با خارج شدن آنها از شهر هیاهویی در شهر برپا شد و همه از ناپدید شدن مهاجمین صحبت می کردند. میدان شهر مملو از جمعیت بود پیر مردی که همه به او احترام می گذاشتند از پله ها بالا رفت و گفت: مردان زنگان باید از دختران این شهر درس بگیرند. آنگاه رو به مردان کرد و گفت: کدام یک از شما مغول خونریزی را کشته است؟
چهار مرد پیش آمدند، هر یک مدعی شدند مغولی را از پا درآورده است.
پیر مرد خنده ای کرد و به گوشه میدان اشاره کرد سه دختر زیبا و قد بلند ایستاده بودند. گفت وجب به وجب کف خانه این دختران از کشته های دشمنان ایران پر است. آنگاه مردان ما در سوراخ ها پنهان شده اند.
با شنیدن این حرف مردان دست بکار شدند و در همان شب بقیه متجاوزین را نابود ساختند.
اما هر روز از تعداد مغول ها کاسته می شد در طی کمتر از ۳۰ روز فقط ۱۲۰ مرد مغول در درون شهر باقی مانده بود و کسی از بقیه آنها خبر نداشت.
دیگر مردان مهاجم پی برده بودند که هر روز عده ای از آنها ناپدید می گردد. بدین منظور تصمیم گرفتند از شهر خارج شوند و در بیرون شهر اردو بزنند.
با خارج شدن آنها از شهر هیاهویی در شهر برپا شد و همه از ناپدید شدن مهاجمین صحبت می کردند. میدان شهر مملو از جمعیت بود پیر مردی که همه به او احترام می گذاشتند از پله ها بالا رفت و گفت: مردان زنگان باید از دختران این شهر درس بگیرند. آنگاه رو به مردان کرد و گفت: کدام یک از شما مغول خونریزی را کشته است؟
چهار مرد پیش آمدند، هر یک مدعی شدند مغولی را از پا درآورده است.
پیر مرد خنده ای کرد و به گوشه میدان اشاره کرد سه دختر زیبا و قد بلند ایستاده بودند. گفت وجب به وجب کف خانه این دختران از کشته های دشمنان ایران پر است. آنگاه مردان ما در سوراخ ها پنهان شده اند.
با شنیدن این حرف مردان دست بکار شدند و در همان شب بقیه متجاوزین را نابود ساختند.