اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یک قصه ی زیبا!

#1
منبع: وبلاگ شخصی پائولو کوئلیو
ما در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا هستیم. یک دانشجوی دختر با موهای قرمزکه از چهره‌اش پیداست اروپایی است، سینی غذایش را تحویل می‌گیرد و سر میز می‌نشیند. سپس یادش می‌افتد که کارد و چنگال برنداشته، بلند می‌شود تا آنها را بیاورد. وقتی برمی‌گردد، با شگفتی مشاهده می‌کند که یک مرد سیاه‌پوست، احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه ...به قیافه‌اش)، آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست!بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس می‌کند. اما به‌سرعت افکارش را تغییر می‌دهد و فرض را بر این می‌گیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست. او حتی این را هم در نظر می‌گیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذایی‌اش را ندارد. در هر حال، تصمیم می‌گیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ می‌دهد.
دختر اروپایی سعی می‌کند کاری کند؛ این‌که غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود. به این ترتیب، مرد سالاد را می‌خورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از تاس کباب را برمی‌دارند، و یکی از آنها ماست را می‌خورد و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛ مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرم‌کننده و با مهربانی لبخند می‌زنند.
آنها ناهارشان را تمام می‌کنند. زن اروپایی بلند می‌شود تا قهوه بیاورد. و اینجاست که پشت سر مرد سیاه‌پوست، کاپشن خودش را آویزان روی صندلی پشتی می‌بیند، و ظرف غذایش را که دست‌نخورده روی میز مانده است.
توضیح پائولو کوئلیو:
من این داستان زیبا را به همۀ کسانی تقدیم می‌کنم که

در برابر دیگران با ترس و احتیاط رفتار می‌کنند

و آنها را افرادی پایین‌مرتبه می‌دانند.

داستان را به همۀ این آدم‌ها تقدیم می‌کنم

که با وجود نیت‌های خوبشان، دیگران را از بالا نگاه می‌کنند

و نسبت به آنها احساس سَروَری دارند.


چقدر خوب است که همۀ ما خودمان را از پیش‌داوری‌ها رها کنیم،

وگرنه احتمال دارد مثل احمق‌ها رفتار کنیم؛

مثل دختر بیچارۀ اروپایی که فکر می‌کرد در بالاترین نقطۀ تمدن است،

در حالی که آفریقاییِ دانش‌آموخته به او اجازه داد از غذایش بخورد،

و هم‌زمان می‌اندیشید: «این اروپایی‌ها عجب خُل‌هایی هستند!»
کاش می شد که شعار
جای خود را به شعوری می داد
تا چراغی گردد دست اندیشه مان . . .
پاسخ
 سپاس شده توسط sedaye pa ، P.R.K.SH ، پریسا79
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
یک قصه ی زیبا! - mazii - 07-08-2012، 0:32
RE: یک قصه ی زیبا! - ERF@N - 26-07-2013، 5:26

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  اگر من مخترع بودم ... ( زیبا ترین انشای دنیا! ) ♥ ♥ ♥
  زیبا ترین اسم برای نوزاد چیه؟؟؟
  متن های فوق العاده زیبا در مورد دختر
Wink جملات زیبا(واقعا قشنگن بیا تو ضرر که نمیکنی :|)
  اگر چشم های زیبا میخواهید بخوانید.♡
  زیبا ترین دختر فقیر جهان !!!!!!!!!!!!!!!!!! (خیلی خوشگله )
  3 راه زیبا برای بیان عشق به کسی که دوستش داریم
  این هم از کبوتر های زیبا.فتوشاب نیستا
  جراحی های زجر اور این دختران برای زیبا شدن
  زیبا ساز متن*محـــــــــــــــــشره

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان