26-06-2014، 21:00
_سری دو ؛ اکشن !_
(( پریسا ))
-فربد من واقعاً نمیفهمم تو چه پدر کشتگی با حسین داری ..
-اسم اون به جای اسم من تو شناسنامته میگی چرا ؟ دلیل از این محکم تر ؟
-ببین هنوز که نرفته .. ما تازه قراره نامزد کنیم ..
-نامزدیتون بخوره تو سر هر دوتاتون ..
-یعنی اگه من رابطمو با اون تموم کنم تو حاضر میشی که ..
سریع برگشت به طرفم ! قیافش خیلی ناز شده بود ! درست مثل بچه هایی که توی چشاشون التماس خریدن اسباب بازی موج میزنه !
-یعنی واقعاً باش به هم میزنی ؟
-پوزخندی زدمو گفتم ؛ نظر خودت چیه ..
-از اولشم میدونستم اهل این حرفا نیستی .. گمشو بیرون ..
-اگه من برم بیرون سارینا هم با خودم میبرم .. نمیزارم دستت بهش بخوره .. خیلی راحت هم میتونم به حسین بگم که خواهرش با تو ..
-باشه باشه .. فقط خواهش میکنم حسین از قضیه منو سارینا بویی نبره ..
-رفتار خودت باعث میشه .. پس حواست باشه ..
صدای زنگ در به صدا در اومد ..
سریع رو به فربد گفتم :
-منتظر کسی بودی ؟ همه که اومدن ..
-فربد شونه ای بالا انداخت و گفت نمیدونم ..
یهو مثل آفتاب پرست رنگ عوض کرد .. سریع اف اف و گذاشت و گفت :
-حسینه .. سریع لباستا بپوش .. به سارینا هم خبر بده نباید اینجا ببینتتون ..
ترسیدم .. حالا من باز میتونستم خرش کنم اما سارینا چی ؟ اگه بفهمه به اصرار منو و فربد اومده که میشه قوز بالا قوز .. وای خدایا آدم میشم فقط شر اینو الان از سرم کم کن!
(( پارسا ))
اصلا حس خوبی نداشتم از این کاری که کردم ..
رفتم تو اتاق خوابم و جلو آینه وایسادم و نعره کشیدم :
- د آخه خری آدرس خونه فربدو میدی بعدشم کاسه ی چه کنم چه کنم رو سرت میشکنی ؟
وای .. اگه دعوا بشه چی ؟ اگه حسین سارینا رو اونجا ببینه چی ؟ یعنی میتونه قبول کنه که خواهرش "سارینا" با فربد دوسته ؟ یعنی بعدش به رابطش با پریسا ادامه میده ؟
وای پریسا آبجی شرمندتم .. خودت داداش پارسات رو میشناسی میدونی حرف زیاد تو دهنش نمیونه ! همین که تا الانم آدرس خونه فربد رو لو ندادم خودش خیلیه ..
گوشیم زنگ زد .. رفتم طرفش .. بهراد بود .. گوشیو برداشتم :
-بر خرمگس مرکعه لعنت .. صب کن ببینم تو الان کجایی ؟
-خونه فربد !
وای خدایا ..
-ببینم اتفاق خاصی که نیوفتاده ؟
-از صدقه سری شما حسین اومد یه دعوای جانانه راه انداخت و وقتی قضیه ی سارینا و فربدو فهمید کلا ریخت به هم ..
-وای .. پریسا چی ؟
-هیچی ! فک کنم با اون چشم غره هایی که بش میرفت همین الان باش به هم بزنه !
-خدایا چرا این بشر اینقد غیرتیه ؟
-نمیدونم ! فربد ریخت به هم .. دیگه دور دوستی با اونو خط بکش !
-اووووف !
-پریسا هم گفت حیف اون مادری که نصف شیرشو صرف تو کرد ! فک نکنم دیگه برادر به حسابت بیاره !
- :|
-اما سارینا مظلوم نشست پیش داداش و با غصه و عشق به فربد نگاه میکرد ..
-عجب ..
-آره .. میمردی یه آدرس ندی ؟ الان چهار نفر باهات قهر کردن جانانه !
-چهار نفر ؟
-حسین هم به خاطر اینکه از قضیه ی سارینا و فربدو بش نگفتی !
-چه خر تو خری شد !
-آره حسابی هم شد !
-خب دیگه ؟
-دیگه هیچی .. من برم .. کاری نداری ؟
-نه .. بای ..
-بای ..
گوشیو پرت کردم تو آیینه و تموم تیکه های آیینه با صدای ترسناکی پخش زمین شد .. نشستم روی تخت و از ته دل زار زدم ..
-سارینا ببخشید ..
_تا بعد_
(( پریسا ))
-فربد من واقعاً نمیفهمم تو چه پدر کشتگی با حسین داری ..
-اسم اون به جای اسم من تو شناسنامته میگی چرا ؟ دلیل از این محکم تر ؟
-ببین هنوز که نرفته .. ما تازه قراره نامزد کنیم ..
-نامزدیتون بخوره تو سر هر دوتاتون ..
-یعنی اگه من رابطمو با اون تموم کنم تو حاضر میشی که ..
سریع برگشت به طرفم ! قیافش خیلی ناز شده بود ! درست مثل بچه هایی که توی چشاشون التماس خریدن اسباب بازی موج میزنه !
-یعنی واقعاً باش به هم میزنی ؟
-پوزخندی زدمو گفتم ؛ نظر خودت چیه ..
-از اولشم میدونستم اهل این حرفا نیستی .. گمشو بیرون ..
-اگه من برم بیرون سارینا هم با خودم میبرم .. نمیزارم دستت بهش بخوره .. خیلی راحت هم میتونم به حسین بگم که خواهرش با تو ..
-باشه باشه .. فقط خواهش میکنم حسین از قضیه منو سارینا بویی نبره ..
-رفتار خودت باعث میشه .. پس حواست باشه ..
صدای زنگ در به صدا در اومد ..
سریع رو به فربد گفتم :
-منتظر کسی بودی ؟ همه که اومدن ..
-فربد شونه ای بالا انداخت و گفت نمیدونم ..
یهو مثل آفتاب پرست رنگ عوض کرد .. سریع اف اف و گذاشت و گفت :
-حسینه .. سریع لباستا بپوش .. به سارینا هم خبر بده نباید اینجا ببینتتون ..
ترسیدم .. حالا من باز میتونستم خرش کنم اما سارینا چی ؟ اگه بفهمه به اصرار منو و فربد اومده که میشه قوز بالا قوز .. وای خدایا آدم میشم فقط شر اینو الان از سرم کم کن!
(( پارسا ))
اصلا حس خوبی نداشتم از این کاری که کردم ..
رفتم تو اتاق خوابم و جلو آینه وایسادم و نعره کشیدم :
- د آخه خری آدرس خونه فربدو میدی بعدشم کاسه ی چه کنم چه کنم رو سرت میشکنی ؟
وای .. اگه دعوا بشه چی ؟ اگه حسین سارینا رو اونجا ببینه چی ؟ یعنی میتونه قبول کنه که خواهرش "سارینا" با فربد دوسته ؟ یعنی بعدش به رابطش با پریسا ادامه میده ؟
وای پریسا آبجی شرمندتم .. خودت داداش پارسات رو میشناسی میدونی حرف زیاد تو دهنش نمیونه ! همین که تا الانم آدرس خونه فربد رو لو ندادم خودش خیلیه ..
گوشیم زنگ زد .. رفتم طرفش .. بهراد بود .. گوشیو برداشتم :
-بر خرمگس مرکعه لعنت .. صب کن ببینم تو الان کجایی ؟
-خونه فربد !
وای خدایا ..
-ببینم اتفاق خاصی که نیوفتاده ؟
-از صدقه سری شما حسین اومد یه دعوای جانانه راه انداخت و وقتی قضیه ی سارینا و فربدو فهمید کلا ریخت به هم ..
-وای .. پریسا چی ؟
-هیچی ! فک کنم با اون چشم غره هایی که بش میرفت همین الان باش به هم بزنه !
-خدایا چرا این بشر اینقد غیرتیه ؟
-نمیدونم ! فربد ریخت به هم .. دیگه دور دوستی با اونو خط بکش !
-اووووف !
-پریسا هم گفت حیف اون مادری که نصف شیرشو صرف تو کرد ! فک نکنم دیگه برادر به حسابت بیاره !
- :|
-اما سارینا مظلوم نشست پیش داداش و با غصه و عشق به فربد نگاه میکرد ..
-عجب ..
-آره .. میمردی یه آدرس ندی ؟ الان چهار نفر باهات قهر کردن جانانه !
-چهار نفر ؟
-حسین هم به خاطر اینکه از قضیه ی سارینا و فربدو بش نگفتی !
-چه خر تو خری شد !
-آره حسابی هم شد !
-خب دیگه ؟
-دیگه هیچی .. من برم .. کاری نداری ؟
-نه .. بای ..
-بای ..
گوشیو پرت کردم تو آیینه و تموم تیکه های آیینه با صدای ترسناکی پخش زمین شد .. نشستم روی تخت و از ته دل زار زدم ..
-سارینا ببخشید ..
_تا بعد_