16-06-2014، 20:37
تو خیابون داشتم قدم میزدم که
چشم به کودکی افتاد که یه جا نشسته
داشت گریه میکرد
یه چیزی هم رو کاغذ می نوشت
رفتم جلو نشستم کنارش
گفتم اسمت چیه؟
گفت: حسین
گفتم بابات کجاست؟
یه نگاه بهم انداخت و با صدا آروم گفت
رفته پیشه خــــــــدا
اشک تو چشمام جمع شد
گفتم :مامانت کجاست؟
گفت مریــــــضه داره میـــره پیش خــــــدا
بهش دلداری دادم یکم
گفتم:خوب آقا کوچولو داشتی روی کاغذ چی مینوشتی؟
گفت بیا بخون.روش نوشته بود:
خــــــــــدا باهــــــــــات قــــهـــــرم....!
چشم به کودکی افتاد که یه جا نشسته
داشت گریه میکرد
یه چیزی هم رو کاغذ می نوشت
رفتم جلو نشستم کنارش
گفتم اسمت چیه؟
گفت: حسین
گفتم بابات کجاست؟
یه نگاه بهم انداخت و با صدا آروم گفت
رفته پیشه خــــــــدا
اشک تو چشمام جمع شد
گفتم :مامانت کجاست؟
گفت مریــــــضه داره میـــره پیش خــــــدا
بهش دلداری دادم یکم
گفتم:خوب آقا کوچولو داشتی روی کاغذ چی مینوشتی؟
گفت بیا بخون.روش نوشته بود:
خــــــــــدا باهــــــــــات قــــهـــــرم....!