14-06-2014، 16:25
چرا رفتی؟
چرارفتی؟
نگاه مهربانت راکجا بردی؟
محبت را زقلب سنگیم گویا رهاکردی
چرارفتی؟
نگاهت تیر سختی رابه قلبم زد
اسیر آن نگاهت من شدم اما
توپوشاندی نگاه غرق دردنیایی از عشق وصداقت را
به دنبالت دویدم من
ولی با بی وفایی روی را گرداندی وگفتی
توراهرگز نمیخواهم
♥______________________________________♥
ارزش
شیشه ی پنجره ای می شکند
همه راسوی خودش میخواند
هرکسی لب به سخن بگشاید
که چرا شیشه شکست؟
چه کسی بود که آنرا بشکست؟
شایدم میگویند،
خوب شد رفع بلاست
ازخودم می پرسم
دل من نیز شکست
هیچکس هیچ نگفت
غضه ام رانشنید
ارزش من پس چیست؟
من خودم می دانم
من خودم میفهمم
ارزش این دل شوریده ی من
کمتراز پنجره است
♥_____________________________________♥
حسرت
می رسد روزی که تابوتم به دست این وآن
یک به یک باگریه وآه وفغان
دست تقدیر مرا درخاک دفنش می کنند
آرزوهای مرا،
بی باک دفنش می کنند
صورتم را می گذارند سوی قبله
آن لحدراروز من
خاک ها برمن بریزند و
همه جسم رامحوش کنند
ای خدا!
دنیا عجب جایی است
پر از حسرت است
پس نویسیم،
چند کلامی را
برای یادگار
هرخواند شعرها را عاقبت
درکش کند
♥______________________________________♥
کوچه ی تنهایی
کوله باری دارم
همه اش غرق غم است
کوچه ی تنهایی
دوزخ قلب من است
وچه حالی وهوایی دارد
آن زمانی که به زیر هرم آتش عشق
بچکد دُرّ درخشان نگاه
وهمه کوله ی تنهایی من
واندر آن کوچه ی تنهایی غم
بشود همدم آه
وصد افسوس از آن دوران ها
که کسی قدر ندانست وگذشت
******♥___________________________________________♥******
چرارفتی؟
نگاه مهربانت راکجا بردی؟
محبت را زقلب سنگیم گویا رهاکردی
چرارفتی؟
نگاهت تیر سختی رابه قلبم زد
اسیر آن نگاهت من شدم اما
توپوشاندی نگاه غرق دردنیایی از عشق وصداقت را
به دنبالت دویدم من
ولی با بی وفایی روی را گرداندی وگفتی
توراهرگز نمیخواهم
♥______________________________________♥
ارزش
شیشه ی پنجره ای می شکند
همه راسوی خودش میخواند
هرکسی لب به سخن بگشاید
که چرا شیشه شکست؟
چه کسی بود که آنرا بشکست؟
شایدم میگویند،
خوب شد رفع بلاست
ازخودم می پرسم
دل من نیز شکست
هیچکس هیچ نگفت
غضه ام رانشنید
ارزش من پس چیست؟
من خودم می دانم
من خودم میفهمم
ارزش این دل شوریده ی من
کمتراز پنجره است
♥_____________________________________♥
حسرت
می رسد روزی که تابوتم به دست این وآن
یک به یک باگریه وآه وفغان
دست تقدیر مرا درخاک دفنش می کنند
آرزوهای مرا،
بی باک دفنش می کنند
صورتم را می گذارند سوی قبله
آن لحدراروز من
خاک ها برمن بریزند و
همه جسم رامحوش کنند
ای خدا!
دنیا عجب جایی است
پر از حسرت است
پس نویسیم،
چند کلامی را
برای یادگار
هرخواند شعرها را عاقبت
درکش کند
♥______________________________________♥
کوچه ی تنهایی
کوله باری دارم
همه اش غرق غم است
کوچه ی تنهایی
دوزخ قلب من است
وچه حالی وهوایی دارد
آن زمانی که به زیر هرم آتش عشق
بچکد دُرّ درخشان نگاه
وهمه کوله ی تنهایی من
واندر آن کوچه ی تنهایی غم
بشود همدم آه
وصد افسوس از آن دوران ها
که کسی قدر ندانست وگذشت
******♥___________________________________________♥******
ببخشید اگه کم بود
سپاس یادتون نره