گفتگوی آزاد نسخه ی 140

[!~IмДи~!]

لعـنتی فـلش حـال نمیـده بـه مـآ . . .

نـامحـدود چقدر چـرته . . . برم ارتقـا بدم . . .

امـروز داشتم تقلب میدادم معـاونه منو بلـند شو برو پیش ساله اولی ها بشین تا جفت پـا نرفتم تو صورتت ..

یه لـحظـه یاد نیـجاتسو افـتادم ..

رفتم پیش اولا معلممون اونجـا بود . نشستم کنارش همه رو بهم گفت . . . . موقع رفتن یه سر به کلاسمون زدم

دیدم همه مثه لشکـر شکست خورده نشستن در و دیوارو نگاه میکنن .

ايووووووووووووووووول چ معلم باحالي
دلم براي بچه هاي کلاستون سوخت

اول منو فرستادن سالن بغلی .. تنهای تنها تو تاریکی ..

مدیرمون منو دید دلش سوخت .. بهش گفتم اینجا تاریکه چشمم نمیبینه ..

منو برد اون طرف ... معلمش توپه ... تقلب میده در حد المپیک /// سه صفحه همرو تک تک بهم گفت .

تو هم کلي حال کردي اره ؟

من چند تا سوالا بلد نبودم ... نا امید شدم ... دست به دعا شدم .. یهو خدا کمک فرستاد برام .