28-07-2012، 21:23
(آخرین ویرایش در این ارسال: 28-07-2012، 21:25، توسط frozen✘girl.)
خدایا من گناهی نکرده بودم که اینک قلبی شکسته در سینه دارم
گناه من چه بود که بازیچه دست این و آن بودم
هر که آمد بر روی قلبم پا گذشت و رفت و حتی پشت سرش را هم نگاه نکرد!
خدایا چرا در این روزها باید در حسرت عشق و محبت باشیم ،
عشقی که تو در وجود همه قرار دادی و احساسی که همه بتوانند عاشق شوند !
خدایا نمیدانم میدانی در این زمانه همه با احساس عشقی که به آنها دادی قلبها
را میشکنند و خیانت میکنند
خدایا نمیدانم میدانی که عشقی که تو آفریدی دیگر آن زیبایی و وفاداری را ندارد؟
خدایا نگاهی کن به عاشقان واقعی ، ببین حال آن ها را ، بگو که چه بر سر عشق
آمده ؟میخواهی فریاد بزنم تا بشنوی صدای مرا ؟ میخواهی با صدای بلند گریه کنم
تا بشنوی درد این دل تنهای مرا؟خدایا مگر عاشقان چه گناهی کرده اند که
همیشه باید متهم ردیف اول باشند ،
چرا باید به جای آن آدمهای بی وفا، عاشقان محکوم به حبس ابد باشند؟خدایا
میشنوی حرفهای مرا ، درک میکنی احساسات این قلب زخم خورده مرا ؟چرا
سکوت ؟ چگونه باید بشنوم پاسخت را در جواب این دل صبور؟
خدیا اگر بخواهم از حال و روز خویش بگویم ، باید در انتظار باران اشکهایت باشم ،
تا بدانی عشقی که آفریده ای و احساساتش به چه روزی افتاده ، مثل این است
که برگ سبزی از شاخه اش بر روی زمین افتاده و همه بر روی آن پا میگذارند و یک
برگ خشکیده همچنان بر روی شاخه اش مانده…
خدایا در این چند صباح باقی مانده از این زندگی بی محبت و پوچ ،هوای عاشقان را داشته باش…