05-06-2014، 23:40
حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد
در غم تشنگی ات اشک چکیدن دارد
تو بخوان باز بخوان باز که از لب هایت
صوت قرآن به روی نیزه شنیدن دارد
چه قدر بوی دل و موی پریشان آورد
از سر نیزه نسیمی که وزیدن دارد
خیزران بر لب تو می زند آتش بر دل
می کشم آه که این آه کشیدن دارد
گاه گاه از دل آشفتۀ خود می پرسم
غنچه ای خشک که پرپر شده چیدن دارد؟
عید قربان شده و نوبت تو شد اما
خنجر این بار چرا قصد بریدن دارد؟
کاروان تو کجا و من خسته اما
دل من هم به خدا شوق رسیدن دارد
سید محمد رضا شرافت
در غم تشنگی ات اشک چکیدن دارد
تو بخوان باز بخوان باز که از لب هایت
صوت قرآن به روی نیزه شنیدن دارد
چه قدر بوی دل و موی پریشان آورد
از سر نیزه نسیمی که وزیدن دارد
خیزران بر لب تو می زند آتش بر دل
می کشم آه که این آه کشیدن دارد
گاه گاه از دل آشفتۀ خود می پرسم
غنچه ای خشک که پرپر شده چیدن دارد؟
عید قربان شده و نوبت تو شد اما
خنجر این بار چرا قصد بریدن دارد؟
کاروان تو کجا و من خسته اما
دل من هم به خدا شوق رسیدن دارد
سید محمد رضا شرافت