05-06-2014، 15:13
همیشه قصه از اونجایی شروع میشه
که چشات چشاش و میبینه
و عاشقش میشه
یه روز دو روز سه روز نه یه ماه
میری قدم به قدم دنبالش هر کجا
بعد کلی اینور اون ور و پایین بالا
مخش و میزنی خانم دافته حالا
«سرباز، علی بابا»
که چشات چشاش و میبینه
و عاشقش میشه
یه روز دو روز سه روز نه یه ماه
میری قدم به قدم دنبالش هر کجا
بعد کلی اینور اون ور و پایین بالا
مخش و میزنی خانم دافته حالا
«سرباز، علی بابا»