05-06-2014، 9:29
اینکه گاهی دلم میگیرد...
گاهی دستانم به زندگی نمیرود...
اینکه گاهی یک حصار دورِ خودم میبندم...
و رویش مینویسم:
"تا اطلاع ثانوی خسته ام"
دلیل نمیشود که تو آمدنت را به تعویق بیاندازی!
دلیل نمیشود که هنوز هم زندگی را برای تو، در بغچه نگذاشته باشم...
اصلا همه ی این حال های لعنتیِ لاعلاج،
چاشنی زندگی ست...!
و هیچ دلیل نمیشود
من باز به خودم نیایم
چای دارچین نگذارم
باز هم برای تو ننویسم
و میان یک دنیا اشک
با چشمانی تار
روی کاغذ خیس حک نکنم:
"برام هیچ حسی شبیهِ تو نیست..."