12-05-2014، 13:15
خوش به حال تو تو مادر داری ولی من نه پدر دارم نه مادر نه سرپستی که ازم مراقبت کنه من الان باید هم از خواهر و برادر کوچیکترم مراقبت کنم هم دانشگاه درس بخونم فکر نکنم بفهمی چه دردیه وقتی صبح از خواب بلند می شی خواهر و برادرت رو می بری مدرسه بعد از اونجا میری دانشگاه تا 12 ظهر بعد می ری سرکار تا 10 شب حتی بدون یه زنگ به خونه که به فهمی خواهر و برادرت رسیدن خونه یا نه بر میگردی خونه می بینی دوتاشون خوابن یه پتو می ندازی روشون و به اون در خیره میشی در اتاقی که الان باید مادر و پدرت توش باشن هر شب به جای گریه تلاش می کنم بخندم چون نمی خوام خواهر و برادرم که نه مادرشون نه پدرشون رو ندیدن ناراحت بشن درد بزرگی میدونم ولی نباید ناامید شد کاری که من توهفت سال انجام دادم پس تو هم ناامید نشو هی ............. خسته ام خسته از این همه درد و زجر وسختی