امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یه داستان خیلی پر احساس طولانی ( اگه حالشو داری بخون )

#8
(08-05-2014، 11:27)vinyl scratch نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
این همون قسمته که با رنگ سبز نوشته شده.اینطوری گذاشتم راحت باشین:
مدت زیادی است که از آموزش تیم می گذرد، حال دیگر همه افراد با تمام اصطلاحات جنگی آشنا هستند، اُسکار اندرسون در امر آموزش بسیار حرفه ای و با حوصله است، هیچ وقت سر کسی فریاد نمی زند و هیچگاه کسی را استحضا نمی کند. امروز ضربه هشتم را آموزش می دهد. خودش این ضربه را «ضربه ساق» می نامد، بعد از آنکه ضربه را خوب انجام داد و با چند نفر از اعضای تیم تمرین کرد و مطمئن شد که همه ضربه را به خوبی آموخته اند، شمشیر می کشد و با صدای بلند، ضربه نام می برد و تمام تیم به همراه مربی با هم این ضربه را انجام می دهند«ضربه سر! چرخشی! برگردین... ضربه سر! چرخشی! داخل شکم! دفاع!برگردین». حدود یک ساعت تا پایان تمرین مانده است، همه گروه به سختی عرق کرده اند، اما هیچکس دوست ندارد تمرین را رها کند. اسکار(اندرسون) در بین صف افراد تیم قدم می زند و با صدای بلند فرمان می دهد و بَر درستی ضربه ها نظارت می کند. ناگهان متوجه می شود که یکی از دانش آموزان ضربه را به درستی انجام نمی دهد. «صبر کن ببینم، اینطور نه»، وسپس در حالی که پشت دانش آموز قرار گرفته، پاهایش را به پای او می چسباند و مُچ دستانش را می گیرد و در حالی که توجه تیم را جلب می کند، حرکات را انجام می دهد. در حالی که دست کسی را می گیرید و قدم به قدم کار را انجام می دهید، آموزش نتیجه بخشتر می شود. چند دقیقه که اینکار را می کند از دانش آموز می خواهد که خودش اینکار را انجام دهد، نتیجه رضایتبخش است. اُسکار خوشحال از نتیجه دستانش را به هم می کوبد و می گوید«خسته نباشین! تا فردا!»؛ همه یک صدا فریاد می زنند«مربی!!!»؛ اسکار تعظیم کوتاهی می کند و به سمت اتاقش می رود. دانش آموزی که چند لحظه پیش در آغوش صبور اسکار آموزش می دید، رزی بود، رزی در حالی که از طرف دوستانش مورد شوخی قرار می گیرد، با صورت گل انداخته به رفتن اسکار می نگرد.

ممنون دوست گرام که اینکارو کردی
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: یه داستان خیلی پر احساس طولانی ( اگه حالشو داری بخون ) - A R M A N - 08-05-2014، 12:00

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
  یـه داســتان واقعـی از یه دختر مجرد از زبان خودش ....... خیلی غمگینه
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان